سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۲۳
لیست کلمات
ممنوع کردن
فعل. چیزی را منع کردن یعنی اجازه ندهید مردم آن کار را بکند.
سیگار کشیدن در این ساختمان ممنوع است.
محتاط
صفت. هر شخص محتاط مراقب است که از خطر دوری کند.
وقتی جعبهها را روی هم میچینید، خیلی مراقب باشید.
اعتراف کردن
فعل. to confess یعنی اعتراف به یک حقیقت بد یا شرمآور.
زن اعتراف کرد که پول را دزدیدهاست.
کلبه
اسم. کلبه یک خانهی کوچک قدیمی در روستا است.
عمهام در یک کلبهی زیبا در کوهستان زندگی میکند.
وقت روز
اسم. daytime یعنی زمانی از روز که آسمان روشن است.
فقط روزها به بچههایم اجازه میدادم بیرون بازی کنند.
ناامید
صفت. هر شخصِ desperate کسی است که برای انجام یا تغییر چیزی هر کاری را امتحان میکنید.
من ناچارم کار جدیدی پیدا کنم.
طاقتفرسا
صفت. هر فعالیت طاقتفرسا بسیار خستهکننده است.
بعد از یک سفر طاقتفرسا بالاخره رسیدیم.
محو شدن
فعل. محو شدن یعنی کمصداتر یا کمنورتر شدن.
تکه پارچهای که پیدا کردم کهنه و رنگورورفته بود.
تندخو
صفت. هر فرد یا حیوان تندخو عصبانی و خشمگین است.
گرگها جانوران تندخویی هستند. مزاحم آنها نشو.
قماربازی کردن
فعل. قمار بازی یعنی بازیای که شامل بردن یا از دست دادن پول است.
خیلی از مردم دوست دارند به کازینوها بروند تا قماربازی کنند.
چمن
اسم. چمن منطقهای است که پوشیده از علف است.
پدرم چمن جلوی خانهمان را خیلی مرتب نگه میدارد.
کوتاه کردن چمن
فعل. کوتاه کردن علف یعنی آن را ببرید تا خیلی کوتاه شود.
من تعطیلات آخر هر هفته چمنهایمان را کوتاه میکنم.
قانونشکن
اسم. قانونشکن مجرمی است که از پلیس پنهان میشود.
پلیس پوسترهایی از آن قانونشکن را به دست تمام مردم داد.
انتظار، چشمانداز
اسم. prospect یعنی احتمال اتفاق افتادی چیزی.
او هر روز صبح به انتظار داشتن یک روز خوب بیدار میشود.
کیفدستی
اسم. purse کیفی است که زنها در آن پول، لوازمآرایش، کلید و غیره نگه میدارند.
خواهرم دوست دارد کیفدستیهای طراحان مشهور را بخرد.
میله
اسم. rod میلهی نازک بلند از چوب یا فلز است.
یک چوب ماهیگیری تازه خریدم تا در هنگام تعطیلات استفاده کنم.
بهندرت
قید. seldom بیانگر عملی است که اغلب اتفاق نمیافتد.
در آریزونای جنوبی بهندرت باران میبارد.
اصلاح کردن
فعل. to shave یعنی کوتاه کردن موهای صورت با ابزاری تیز.
پدرم هر روز صورتش را اصلاح میکند چون ریش نمیخواهد.
وحشتزده
صفت. هر فرد یا حیوان وحشتزده بهشدت میترسد.
وقتی آن روح را دیدم، کاملاً وحشتزده شدم!
جادوگر
اسم. wizard مردی است که میتواند جادو کند.
جادوگر کاری کرد از آسمان طلا بریزد.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 23
Word list
ban [bæn]
v. To ban something is to not let people do it.
Smoking is banned in this building.
cautious [ˈkɔːʃəs]
adj. A cautious person is careful to avoid danger.
Be very cautious as you stack those boxes.
confess [kənˈfes]
v. To confess is to admit a bad or embarrassing truth.
The woman confess that she had stolen the mony.
cottage [ˈkɒtɪdʒ]
n. A cottage is a small, old house in the countryside.
My aunt lives in a pretty cottage in the mountains.
daytime [ˈdeɪtaɪm]
n. Daytime is the time of the day when the sky is light.
I only allowed my kids to play outside in the daytime.
desperate [ˈdespərɪt]
adj. A desperate person will try anything to do or change something.
I’m desperate to find a new job.
exhausting
adj. An exhausting activity is very tiring.
After an exhausting journey we finally arrived.
fade [feɪd]
v. To fades is to become quieter or less bright.
The piece of cloth I found was old and faded.
fierce [fɪərs]
adj. A fierce person or animal is angry or violent.
Wolves are fierce animals. Do not disturb them.
gamble [ˈgæmbəl]
v. To gamble means to play a game that involves winning or losing money.
Many people like to go to casinos to gamble.
lawn [lɔːn]
n. A lawn is an area covered in grass.
My dad keeps the lawn in front of our house very neat.
mow [mou]
v. To mow grass is to cut it to make it very short.
I mow our lawn every weekend.
outlaw [ˈautlɔː]
n. An outlaw is a criminal who hides from the police.
The police passed out posters of the outlaw to all the people.
prospect [ˈprɒspekt]
n. A prospect is a possibility that something will happen.
He wakes up every morning with the prospect of having a good day.
purse [pəːrs]
n. A purse is a bag in which women keep money, makeup, keys, etc.
My sister likes to buy designer purses.
rod [rɔd]
n. A rod is a thin stick made of wood or metal.
I bought a new fishing rod to use while on vacation.
seldom [ˈseldəm]
adv. Seldom shows that an action doesn’t happen very often.
It seldom rains in southern Arizona.
shave [ʃeɪv]
v. To shave means to cut the hairs on one’s face with a sharp tool.
My father shaves his face every day because he doesn’t want a beard.
terrified [ˈterəfaid]
adj. A terrified person or animal is extremely scared.
When I saw the ghost, I was absolutely terrified!
wizard [ˈwɪzə:rd]
n. A wizard is a man who can do magic.
The wizard made gold fall from the sky.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.