واژگان

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

واژگان

بخش ۱۶

لیست کلمات

جوان، نوجوان

اسم. adolescent فرد جوان یا نوجوان است.

نوجوان به‌خاطر اینکه برای تولدش اسکیت‌برد گرفت هیجان‌زده بود.

استعداد

اسم. aptitude توانایی یا مهارت ذاتی است.

او برای اسکی روی آب استعداد ذاتی دارد.

تعریف و تمجید کردن

فعل. to compliment یعنی گفتن چیزهای خوب درباره‌ی کسی یا چیزی.

همکارش از او به‌خاطر اینکه کارش را خوب انجام داد تعریف کرد.

مانع شدن

فعل. to hinder یعنی جلوی اینکه کسی یا چیزی کاری انجام دهد را گرفتن.

آن‌همه ترافیک جلوی اینکه سر وقت به کار برسم را گرفت.

روزنامه‌نگاری

اسم. روزنامه‌نگاری کار جمع‌آوری اخبار برای گذاشتن در روزنامه یا تلویزیون است.

او قبل از اینکه معلم شود در حرفه‌ی روزنامه‌نگاری کار می‌کرد.

هیئت منصفه

اسم. هیئت منصفه گروهی از افراد است که به جلسه‌ی محاکمه گوش می‌دهند و می‌گویند آیا آن شخص گناهکار است یا نه.

هیئت منصفه قبل از اینکه تصمیمش را بگیرد، با دقت به وکیل گوش دادند.

عدالت

اسم. عدالت انصاف در نحوه‌ی برخورد با مردم است.

مردم وقتی در پی عدالت هستند، به سیستم قضایی رو می‌آورند.

آزادی

اسم. liberty آزادیِ انجام کاری است که کسی می‌خواهد.

برای خیلی از مردم مجسمه‌ی آزادی نمادی از آزادی است.

ادبی

صفت. هر شخص یا چیز ادبی به‌نوعی با ادبیات درگیر است.

او سخت تلاش کرد تا کار ادبی موفقی خلق کند.

داروخانه

اسم. داروخانه جایی است که در آن دارو فروخته می‌شود.

مادرم در داروخانه به مردم دارو می‌فروشد.

قرص

اسم. قرص چیزی کوچکی است که داخلش دارو دارد.

برای سردردش یک قرص خورد.

فرض کردن

فعل. to presume یعنی اینکه باور داشته باشید چیزی درست است بدون اینکه یقین داشته باشید.

از آنجا که او دستش را بلند کرد، معلم تصور کرد جواب را می‌داند.

حریم خصوصی

اسم. حریم خصوصی یعنی با خوشی از افراد دیگر دور بودن.

لطفاً آن تابلو را به در آویزان کن تا کسی خلوتمان را به هم نزند.

تنبیه، مجازات

اسم. تنبیه کاری است که آدم به‌خاطر هر جور خطایی باید تحمل کند.

او به‌خاطر برخورد بی‌ادبش با معلم تنبیه شد.

منطقی، معقول

صفت. هر شخص یا چیز معقول خوب و هوشمندانه است.

منطقی بود که هر ماه کمی پول پس‌انداز کند.

برش، تکه

اسم. slice بخشی از یک چیز بزرگ‌تر مثل کیک است.

دختر از یک تکه کیک در جشن تولدش لذت برد.

غصه

اسم. sorrow احساس ناراحتی زیاد است.

دختر بعد از اینکه بهترین دوستش نقل مکان کرد و رفت احساس غم کرد.

نی

اسم. نی لوله‌ی باریکی است که برای مکیدن مایعات به دهان از آن استفاده می‌شود.

من با نی آب‌پرتقال را نوشیدم.

پف کردن، باد کردن

فعل. to puff یعنی بزرگ‌تر و گردتر شدن.

شکم خواهرم بعد از بارداری شروع به بزرگ شدن کرد.

مرتب

صفت. هر مکان یا شخصِ tidy، تمیز و مرتب است.

لئون همیشه پسر خیلی مرتبی بوده است.

متن انگلیسی درس

Vocabulary

Unit 16

Word list

adolescent [ӕdəˈlesənt]

n. An adolescent is a young person or a teenager.

The adolescent was excited about getting a skateboard for his birthday.

aptitude [ˈæptɪtjuːd]

n. Aptitude is a natural ability or skill.

He has a natural aptitude for water skiing.

compliment [ˈkɒmpləmənt]

v. To compliment is to say a nice thing about someone or something.

Her co-worker complimented her for doing a good job.

hinder [ˈhindər]

v. To hinder is to keep someone or something from doing something.

All the traffic hindered me from getting to work on time.

journalism [ˈdʒəːrnəlɪzəm]

n. Journalism is the work of collecting the news to put in newspapers or on TV.

Before becoming a teacher, she worked in journalism.

jury [ˈdʒuəri]

n. A jury is a group of people that listen to a trial and say if someone is guilty.

The jury listened closely to the attorney before they made their decision.

justice [ˈdʒʌstɪs]

n. Justice is fairness in the way that people are treated.

People turn to the court system when they are seeking justice.

liberty [ˈlibə:rti]

n. Liberty is freedom to do what one wants.

To many people, the Statue of Liberty is a symbol of freedom.

literary [ˈlɪtərərɪ]

adj. A literary person or thing is involved with literature in some way.

He worked hard to create a successful literary career.

pharmacy [ˈfɑːrməsɪ]

n. A pharmacy is a place where medicine is sold.

My mother sells medicine to people at the pharmacy.

pill [pil]

n. A pill is a small object that has medicine inside.

She took a pill for her headache.

presume [prɪˈzuːm]

v. To presume is to believe something is true without being certain.

Since the girl raised her hand, the teacher presumed she knew the answer.

privacy [ˈpraɪvəsɪ]

n. Privacy is the state of being happily away from other people.

Please hang the sign on the door so we can have some privacy.

punishment [ˈpʌnɪʃmənt]

n. A punishment is something that one must endure for any wrong doing.

He was given a punishment for being rude to the teacher.

sensible [ˈsensəbl]

adj. A sensible person or thing is good and smart.

It was sensible for her to save some money each month.

slice [slaɪs]

n. A slice is a piece from something larger, such as a cake.

The girl enjoyed a slice of cake at her birthday party.

sorrow [ˈsɒrou]

n. Sorrow is a very sad feeling.

The girl felt sorrow after her best friend moved away.

straw [strɔː]

n. A straw is a thin tube that is used to suck liquid into the mouth.

I drank the orange juice through a straw.

swell [swel]

v. To swell is to become larger and rounder.

My sister’s stomach began to swell after she got pregnant.

tidy [ˈtaɪdɪ]

adj. A tidy place or person is clean and in order.

Leon has always been a very tidy boy.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.