سرفصل های مهم
کادوی سالگرد
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
هدیهی یادبود
جو نجار بود. در ارتفاعات خانه میساخت. زن جو، استلا، از سوزن و نخ برای دوختن لباسهای زیبا استفاده میکرد. او فقط از پارچههای زیبا برای درست کردن لباس استفاده میکرد.
چون پول زیادی نداشتند، در یک آلونک قدیمی زندگی میکردند. وقتی باران میآمد آب چکه میکرد. بهجای یک مبل، صندلیهای شکسته داشتند. اما برای گرما زغالسنگ داشتند و برای نان با آسیاب آرد درست میکردند.
همراه با یکدیگر، شاخوبرگها را هرس میکردند تا خانه زیبا شود. جو و استلا فقیر بودند اما شرمگین نه. آنها خوشحال بودند.
گاهیاوقات عصر، به مرکز شهر میرفتند. به پنجرهی فروشگاهها نگاه و رویاپردازی میکردند. استلا یک شانه با دستهی عاجکاریشده میخواست. هر روز موهایش را بالا میبست، زیرا شانه نداشت تا زیبایشان کند. جو میخواست ساعت پدربزرگش را تعمیر کند.
برای سالگردشان، استلا میخواست خواستهی جو را برآورده کند. اما بعد محاسبات را انجام داد. حداقل شش ماه طول میکشید تا پول کافی جمع کند. بعد ایدهای به ذهنش رسید. تمام موهای سرش را برید و فروخت.
در همین حال، جو میدانست که نمیتواند ساعتش را تعمیر کند. پس آن را تمیز کرد و فروخت. بهاندازهی کافی پول به دست آورد تا شانه را بخرد.
در سالگردشان، در با قدرت باز شد. جو هیجان زیادی برای دادن هدیهی استلا داشت.
اما اول، استلا پول تعمیر ساعت را به او داد. وقتی که همسرش را بدون مو دید، لبخند زد. جو گفت: «من ساعتم رو فروختم تا چیزی برات بخرم.» جو شانه را به او داد و استلا خندید.
هر دو حاضر بودند از چیز خیلی خاصی برای شاد کردن همدیگر بگذرند.
متن انگلیسی درس
The Anniversary Gift
Joe was a carpenter. He built houses in the highlands. Joe’s wife, Stella, used a needle and thread to sew elegant clothing. She only used beautiful fabric to make clothes.
Since they didn’t have a lot of money, they lived in an old shed. Water dripped in when it rained. They had broken chairs instead of a couch. But they had coal for heat, and flour from the mill for bread.
Together, they trimmed the bushes to make their house look nice. Joe and Stella were poor, but not ashamed. They were happy.
Sometimes in the evening, they walked downtown. They looked in store windows and dreamed. Stella wanted a hairbrush with an ivory handle. She pulled her hair upwards every day, because she didn’t have a brush to make it nice. Joe wanted to fix his grandfather’s watch.
For their anniversary, Stella wanted to get Joe what he wanted. But then she did the arithmetic. It would take at least six months to save enough money. Then she had an idea. She cut off all of her hair and sold it.
Meanwhile, Joe knew that he could never fix his watch. So he polished it and sold it. He made enough to buy the brush.
On their anniversary, the door burst open. Joe was excited to give Stella his gift.
But first, Stella gave him the money to fix the watch. When he saw his wife without any hair, he smiled. “I sold my watch to buy you something,” Joe said. He gave her the brush, and she laughed.
They were both willing to give up something very special to make each other happy.