سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۵
لیست کلمات
آشنا شدن
فعل. to acquaint یعنی شناختن چیزی یا کسی.
نانسی خودش را با کامپیوتر جدید وفق داد.
قبرستان
اسم. قبرستان جایی است که مردم پس از مرگ در آن دفن میشوند.
بعضی از مردم از قبرستان میترسند.
موجود
اسم. creature یک حیوان یا انسان است.
آن موجودات در آفریقا زندگی میکنند.
نفرین کردن
فعل. نفرین کردن کسی بهمعنای امید داشتن به رخ دادن اتفاقات بد برای او است.
جادوگر دهکده را نفرین کرد.
لباس مبدل
اسم. disguise چیزی است که میپوشید و مردم نمیتوانند بگویند که شما چه کسی هستید.
همه میدانستند که بابا لباس بابا نوئل را پوشیدهاست.
شیک، تجملی
صفت. هر چیز fancy زیباتر یا با جزئیات بیشتری نسبت به حالت عادی است.
میز آنها برای یک شام تجملاتی چیده شده بود.
چراغقوه
اسم. چراغقوه یک چراغ الکتریکی کوچکی است که افراد آن را در دست حمل میکنند.
وقتی برای اردو زدن رفتیم، یک چراغقوه برداشتیم.
کلاه
اسم. hood بخشی از کت است که روی سر شخص میرود.
کلاهش را پوشید تا سرش را گرم نگه دارد.
ساکن
اسم. inhabitant یعنی شخصی که در مکان خاصی زندگی میکند.
تعداد ساکنان روستاها در حال افزایش است.
تغذیه کردن
فعل. to nourish یعنی دادن غذا به کسی یا چیزی که برای زندگیاش لازم است.
یک مادر خوب هر روز کودک خود را تغذیه خواهد کرد.
دزد دریایی
اسم. دزد دریایی ملوانی است که چیزهایی را از قایقهای دیگر میدزدد.
دزدان دریایی شخصیتهای بسیار ترسناکی هستند.
نشریه
اسم. publication چیزی چاپشده، مانند روزنامه یا کتاب است.
او بیش از ده سالْ مشترکِ آن نشریه بوده است.
معما
اسم. معما سوالی است که پاسخ دادن به آن دشوار است، اما قرار است خنده دار باشد.
من نمیتوانستم به معمای وندی پاسخ دهم، اما باعث خندهام شد.
پوسیده/فاسد شدن
فعل. to rot یعنی به آرامی نرمتر شدن و از بین رفتن.
این درخت قدیمی در جنگل شروع به پوسیدگی کرد.
بهزودی
قید. عملی که بهزودی اتفاق بیفتد، خیلی زود اتفاق میافتد.
روز کاری من بهزودی به پایان خواهد رسید.
اسکلت
اسم. اسکلت تمام استخوانهای یک بدن است.
یک اسکلت در کلاس علوم وجود دارد.
خراب کردن
فعل. از بین بردن، فاسد شدن، یا خراب کردن.
ما برای مدت طولانی میوه را بیرون یخچال گذاشتیم و فاسد شد.
گرسنگی کشیدن
فعل. گرسنگی کشیدن بهمعنای نداشتن غذای کافی برای مدت طولانی است.
در طول جنگ، بسیاری از مردم گرسنگی کشیدند.
هیجان
اسم. thrill یک احساس مهیج است.
موجسوار از هیجان موجسواری بسیار لذت میبرد.
شرور
صفت. شخص شرور بسیار بد یا شر است.
رئیس من مرد بسیار شروری است.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 5
Word list
acquaint [əˈkweɪnt]
v. To acquaint is to get to know something or someone.
Nancy acquainted herself with the new computer.
cemetery [ˈseməteri]
n. A cemetery is a place where people are buried when they die.
Some people are scared of cemeteries.
creature
n. A creature is an animal or person.
Those creatures live in Africa.
curse [kə:rs]
v. To curse someone is to hope that bad things happen to that person.
The witch cursed the village.
disguise [dɪsˈgaɪz]
n. A disguise is something you wear so people cannot tell who you are.
Everyone knew that it was Dad in the Santa disguise.
fancy [ˈfænsɪ]
adj. A fancy thing is nicer or more detailed than normal.
Their table was all set for a fancy dinner.
flashlight [ˈflæʃlaɪt]
n. A flashlight is a small electric light that people carry in their hand.
We took a flashlight when we went camping.
hood [hʊd]
n. A hood is part of a coat that goes over a person’s head.
She put on her hood to keep her head warm.
inhabitant [ɪnˈhæbətənt]
n. An inhabitant is a person who lives in a certain place.
The number of inhabitants in the countryside is increasing.
nourish [ˈnə:rɪʃ]
v. To nourish is to give someone or something the food needed to live.
A good mother will nourish her baby every day.
pirate [ˈpaɪərət]
n. A pirate is a sailor who steals things from other boats.
Pirates are very scary characters.
publication [ˌpʌbləˈkeɪʃən]
n. A publication is something printed, like a newspaper or book.
She’s been a subscriber to that publication for over ten years.
riddle [ˈrɪdl]
n. A riddle is a question that is difficult to answer, but meant to be funny.
I could not answer Wendy’s riddle, but it made me laugh.
rot [rɒt]
v. To rots, is to slowly gets softer and become destroyed.
The old log began to rot in the forest.
shortly [ˈʃɔːrtlɪ]
adv. An action that happens shortly, happens very soon.
My workday will end shortly.
skeleton [ˈskelətn]
n. A skeleton is all the bones of a body.
There is a skeleton in the science classroom.
spoil [spɔɪl]
v. To spoil, is to rot or to make bad.
We left the fruit out too long, and it spoiled.
starve [stɑːrv]
v. To starve is to not get enough food for a long period of time.
During the war, many people starved.
thrill [θrɪl]
n. A thrill is an exciting feeling.
The surfer enjoys the thrill of surfing a big wave.
wicked [ˈwɪkɪd]
adj. A wicked person is very bad or evil.
My boss is a very wicked man.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.