سرفصل های مهم
گربهها و رازها
توضیح مختصر
نام این داستان گربهها و رازها است
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
گربهها و رازها
در انگلیسی، اصطلاح رایجی وجود دارد «گربه را از کیسه بیرون دادن». یعنی گفتن راز. اما این اصطلاح از کجا شروع شد؟
از بخشی از انگلیس آمد. مدتها پیش، مردم آنجا از شهری به شهر دیگر میرفتند و چیزهایی مانند سبزیجات، لباس و خوک میفروختند. آنها اعتقادات شدیدی دربارهی صداقت داشتند. دروغ گفتن را دوست نداشتند.
روزی، مردی برای فروش چیزها به مرکز شهر رفت. او گفت: «من یه بچهخوک برای فروش دارم! هزینهش زیاد نمیشه.» او حیوان را بالای سرش نگه داشت. سبک او با سبک افراد صادق متفاوت بود. او استاد فریب مردم و دروغ گفتن بود.
زنی به نام بث به خوکش نگاه کرد. او خوک را در عوض یک سکه طلا به او پیشنهاد داد. مبلغ بسیار کمی بود. بث سکه را به او داد. او سکه را در جیبش گذاشت. او جلوتر از بث راه افتاد تا خوک را بیاورد.
او کیسهی بستهای به بث داد و گفت: «خوک شما اینجاست.» سپس خیلی سریع رفت.
بث به سطح کیف نگاه کرد. در حال حرکت بود. او آن را باز کرد تا خوک را بیرون بیاورد. گربهای داخل آن بود! گفت: «من رو فریب داد! این درست نیست».
بعداً، مرد بازگشت تا افراد بیشتری را فریب دهد. بث او را دید و خاطرهی گربه برگشت. او به دوستانش گفت. جلوی او را گرفتند. اما هیچکس نمیدانست بعد از آن چه باید بکند.
شخصی گفت: «برای تصمیمگیری در این باره به فرد مستقل و عادلی احتیاج داریم.» آنها نزد قاضی رفتند. بث به او دربارهی گربهی داخل کیسه گفت.
قاضی پرسید: «آیا مدرکی هست؟ میتونید نشون بدید که چطور این کار رو انجام داده؟»
بث گفت: «داخل کیسهش رو نگاه کنید.» بث آن را باز کرد و یک گربه از کیسه بیرون آورد. آنها راز مرد را فهمیدند و او به زندان رفت.
به این ترتیب اصطلاح «گربه را از کیسه بیرون دادن» بهمعنای گفتن راز بود.
متن انگلیسی درس
Cats and Secrets
In English, there is a common idiom “let the cat out of the bag”. It means to tell a secret. But where did this idiom start?
It came from a part of England. Long ago, people there went from town to town to sell things like vegetables, clothes, and pigs. They had strong beliefs about honesty. They didn’t like lying.
One day, a man went to the town’s center to sell things. “I have a baby pig for sale! It won’t cost much,” he said. He held the animal above his head. His style was different from honest people’s style. He was a master of tricking people and lying.
A woman named Beth looked at his pig. He offered her the pig for one gold coin. That was a very small amount. Beth gave him the coin. He put it in his pocket. He walked ahead of Beth to get the pig.
He gave her a closed bag and said, “Here’s your pig.” He then left very quickly.
Beth looked at the bag’s surface. It was moving. She opened it to let the pig out. A cat was inside! “He tricked me! That isn’t proper,” she said.
Later, the man returned to trick more people. Beth saw him and the memory of the cat came back. She told her friends. They stopped him. But no one knew what to do next.
Someone said, “We need an independent and fair person to decide that.” They went to the judge. Beth told him about the cat in the bag.
The judge asked, “Is there evidence? Can you demonstrate how he did it?”
“Look in his bag,” said Beth. She opened it and let a cat out of the bag. They learned the man’s secret, and he went to jail.
That’s how the idiom “let the cat out of the bag” came to mean to tell a secret.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.