سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۱۳
لیست کلمات
حسابداری
اسم. افراد حسابداری میخوانند تا بتوانند بهدرستی به پول و دارایی رسیدگی کنند.
او برای شرکت حسابداریای کار میکند.
جذابیت داشتن
فعل. جذابیت داشتن برای کسی یعنی جالب یا جذاب بودن.
تمام روز خوابیدن برایم جذابیت دارد، اما باید به مدرسه بروم.
فرض کردن
فعل. چیزی را فرض کردن یعنی فکر کنیم درست است حتی بدون مدرک.
فکر کنم هر دوی شما با این نقشه آشنا هستید.
قرض گرفتن
فعل. چیزی را قرض گرفتن یعنی گرفتن آن و بعداً پس دادن آن.
میتوانم یک مداد قرض بگیرم تا امروز استفاده کنم؟ فردا بهت پس میدهم.
مشتری
اسم. مشتری کسی یا کسبوکاری است که به کسی هزینهای میدهد تا خدمتی را انجام دهد.
او مشتریهای زیادی دارد که از آمدن به سالنش لذت میبرند.
مرکز شهر
اسم. downtown مرکز بیشتر شهرهاست.
ناحیهی مرکز شهر پر از ساختمانهای بلند است.
کسلکننده
صفت. اگر چیزی کسلکننده باشد، هیجانانگیز نیست.
فیلم خیلی کسلکننده بود. موقع تماشای آن خوابم برد.
خجالت کشیدن
فعل. خجالت دادن کسی یعنی باعث شویم احساس خجالت یا احمق بودن کنند.
وقتی نمیتوانست نام دختر را به یاد بیاورد، خجالتزده شد.
کرایه
اسم. کرایه مقدار پولی است که برای استفاده از اتوبوس، قطار یا تاکسی پرداخته میشود.
پدربزرگم چون سالخورده است، کرایهی کمی برای اتوبوس میپردازد.
سابق
صفت. سابق یعنی چیزی قبلاً بوده و دیگر نیست.
هتل، قلعهی سابق، بیشتر از ۲۰۰ سال پیش ساخته شد.
تأسیس کردن
فعل. تأسیس کردن شرکت یا سازمان یعنی دایر کردن آن.
پیلگریمها یکی از اولین کلنیها در ایالات متحده را تأسیس کردند.
سرمایهگذاری کردن
فعل. سرمایهگذاری کردن یعنی استفاده از پول بهطوری که بعداً سودی را به همراه خواهد داشت.
من در ساختمان جدیدی سرمایهگذاری کردم که باید برایم سود به همراه داشته باشد.
وام
اسم. وام چیزی است، معمولاً پول، که کسی به کس دیگری میدهد.
من از بانک وام گرفتم.
کاربردی
صفت. اگر چیزی کاربردی باشد، مفید است.
یاد گرفتن انگلیسی کاربردی است. میتوانید خیلی جاها از آن استفاده کنید.
ربع
اسم. ربع یکچهارم یا ۲۵٪ چیزی است.
او یک ۲۵ سِنتی برای شکلات پرداخت کرد.
حقوق
اسم. حقوق مقدار پولی است که کسی از شغلش به دست میآورد.
او کار جدیدی با حقوق بهتر پیدا کرد.
بورسیه
اسم. بورسیه پولی است که به کسی داده میشود تا به مدرسه برود.
من بورسیه گرفتم تا به من کمک کند هزینهی دانشگاه را بپردازم.
موقت
صفت. اگر چیزی موقت باشد، مدتزمان کمی وجود دارد.
این ماشین موقت است. بهزودی ماشین جدیدی میگیرم.
گنج
اسم. گنج مجموعهای از چیزهای باارزش، بهخصوص جواهرات یا طلا است.
وقتی گنج دفنشده را پیدا کردند، خیلی ثروتمند شدند.
اصرار کردن
فعل. اصرار کردن به کسی یعنی خیلی تلاش کنیم تا باعث شویم آنها کاری را انجام دهند.
او به آنها اصرار کرد داستانش را باور کنند.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 13
Word list
accounting
n. People study accounting so they can deal with money and finance properly.
He works for an accounting firm.
appeal
v. To appeal to someone is to be interesting or attractive.
Sleeping all day appeals to me, but I have to go to school.
assume
v. To assume something is to think that it is true, even with no proof.
I assume you are both familiar with this plan.
borrow
v. To borrow something is to take it and then give it back later.
Can I borrow a pencil to use today? I’ll give it back to you tomorrow.
client
n. A client is a person or business that pays another to do a service.
She has many clients who enjoy coming to her salon.
downtown
n. The downtown area is the center of most cities.
The downtown area is filled with many tall buildings.
dull
adj. if something is dull, it is not exciting.
The movie was very dull. I fell asleep watching it.
embarrass
v. To embarrass people is to make them feet ashamed or foolish.
He was embarrassed when he couldn’t remember her name.
fare
n. A fare is an amount of money paid to use a bus, train, or taxi.
Since he is a senior, my grandfather pays a low fare for the bus.
former
adj. Former describes something that used to be but is not anymore.
The hotel, a former castle, was built over 200 years ago.
found
v. To found a company or organization means to start it.
The Pilgrims founded one of the first colonies in the United States.
invest
v. To invest means to use money in a way that will bring a profit later.
I invested money in a new building that should bring me a profit.
loan
n. A loan is something, usually money, that one person lends to another.
I got a loan from the bank.
practical
adj. If something is practical, it is useful.
Learning English is practical. You can use it in many places.
quarter
n. A quarter is one 4 or 25% of something. He paid a quarter for the candy.
salary
n. A salary is how much money a person makes at his or her job.
He got a new job with a better salary.
scholarship
n. A scholarship is money given so someone can go to school.
I got a scholarship to help me pay for university.
temporary
adj. If something is temporary, it exists for a short time.
This car is only temporary. I’l get a new one soon.
treasure
n. A treasure is a collection of valuable things, especially jewels or gold.
They became very rich when they found the buried treasure.
urge
v. To urge someone is to try very hard to get them to do something.
He urged them to believe his story.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.