سرفصل های مهم
درسنامه تفسیری
توضیح مختصر
در این درس آقای ای جی هوگ در رابطه با مطالب درسنامه اصلی توضیحات بیشتری را ارائه میدهد.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح متوسط
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
بداهه - تفسیر
موضوع ما بداهه است. آن را میتوان در یک جمله خلاصه کرد. قاطعیت بهطور کلی بر برنامهریزی غلبه میکند. این چیزی است که دربارهی آن صحبت میکنیم.
بیشتر مردم تمایل به برنامهریزی بیش از حد دارند، بهخصوص هنگامی که چیزی مهم است و هرچه مهمتر باشد، بیشتر تمایل داریم بیش از حد برنامهریزی، فکر و تحلیل کنیم، چون نگران هستیم، چون میترسیم.
اما، بهویژه حالا در دنیای مدرن ما، همهچیز خیلی خیلی سریع تغییر میکند. شرایط تغییر میکند. جهان تغییر میکند. همهچیز در حال تغییر است، خیلی سریع تغییر میکند.
و ما به قاطعیت بیشتری نیاز داریم، چون بیشتر اوقات همهچیز بیش از حد سریع برای برنامههای ما تغییر میکند. نمیتوانیم به اندازهی کافی سریع برنامهریزی کنیم، چون ما برنامهمان را به پایان میرسانیم و حالا شرایط متفاوت است، پس برنامههای ما دیگر کار نخواهد کرد.
پس ما باید یاد بگیریم که بداههکاری کنیم، پیش برویم، تصمیمات خوب را بهسرعت دوباره و دوباره و دوباره و دوباره بگیریم، چون وضعیت تغییر میکند.
عبارت خوبی در انگلیسی هست - «فلجشدگی با تحلیل». فلجشدگی یعنی نمیتوانید حرکت کنید. خشکتان زده. گیر کردهاید. و analysis یعنی تفکر زیاد دربارهی چیزی. به همهی جزئیات کوچک فکر کردن، تحلیل کردن.
کل این عبارت «فلجشدگی با تحلیل» یعنی اغلب وقتی بیش از حد فکر میکنیم خشکمان میزند. یعنی تصمیم نمیگیریم. اقدامی نمیکنیم. فقط فکر میکنیم و فکر میکنیم و فکر میکنیم، تحلیل میکنیم، بررسی میکنیم.
وقتی قبلاً در یک شرکت بزرگ کار میکردم، این را همیشه در شرکتهای بزرگ میدیدم. زیاد اتفاق نمیافتاد، آن شغلها را دوست نداشتم، اما چند شغل داشتم که در شرکتهای بزرگ کار میکردم. یک شرکت خیلی بزرگ، IBM، و بعد یک بیمارستان بزرگ دیگر.
و در هر دو، در آن سازمانها، فلجشدگی با تحلیل را دیدم. آنقدر بوروکراسی بودند که هیچ تصمیمی سریع گرفته نمیشد. هر تصمیمی دوباره و دوباره بررسی میشد و بعد برای شخص دیگری ارسال میشد و بعد برای بررسی به شخص دیگری ارسال میشد. و بعد برای بررسی آن را به شخص یا گروه دیگری ارسال میکردند.
همهچیز باید هفتهها و هفتهها و هفتهها قبل از تصمیمگیری تحلیل و برنامهریزی میشد.
در نتیجه، بسیاری از مواقع این سازمانها برای تغییر زیادی کند بودند. وقتی خیلی جوان بودم، زمانی که هنوز در دانشگاه بودم، در IBM کار میکردم. و در آن زمان آنها شرکتهای بزرگ کامپیوتر بودند. استادان فناوری اطلاعات بودند. استاد کامپیوتر شخصی بودند.
اما از آنجا که تغییرشان خیلی کند بود، سرانجام شکست خوردند. دیگر بزرگترین نیستند. گوگل، اپل، مایکروسافت، اول مایکروسافت بعد گوگل و اپل و بسیاری دیگر آنها را شکست دادند. چون شرکتهای دیگر سریعتر تغییر میکردند.
IBM فلجشدگی با تحلیل داشت. ببینید، وقتی اقدام میکنید و تصمیم میگیرید، چرخهی یادگیری سریعتری ایجاد میکنید. ما مدتها پیش در یک درس VIP دیگر در این باره صحبت کردیم.
اقدامی انجام میدهید و بعد اتفاقی میافتد و بعد میبینید، چیزی یاد میگیرید. کار کرد یا کار نکرد. پس خیلی سریع چیزی را یاد میگیرید. بعد اقدام دیگری را انجام میدهید و بعد دوباره یاد میگیرید. آن اقدام جدید کار کرد یا کار نکرد.
پس وقتی سریع اقداماتی را انجام میدهید و تصمیم میگیرید، خیلی سریعتر یاد میگیرید. با تجزیه و تحلیل زیاد یاد نمیگیرید. وقتی که بیش از حد تحلیل و برنامهریزی میکنید، در واقع روند یادگیری را کند میکنید.
دیگر نمیتوانیم این کار را انجام دهیم، بهخصوص الان در اقتصادمان که فناوری و شرایط اقتصادی بهسرعت تغییر میکند. پس نمیتوانیم فلجشدگی با تحلیل داشته باشیم. خوب نيست. برای تیمهایمان یا شرکتهایمان هم خوب نیست.
بیایید مرور کنیم، چگونه میتوانید بداههپردازی را یاد بگیرید؟ چون بداههپردازی در واقع یک مهارت است. بعضی از مردم فکر میکنند که بداههپردازی فقط انجام تصادفی کارها است اما این درست نیست. یک مهارت است. اصول دارد. بیایید دربارهی آنها صحبت کنیم. بیایید دوباره آنها را مرور کنیم.
• اصل شماره یک، سعی نکنید باهوش باشید.
یعنی سعی نکنید کامل باشید. بداههپردازی بینقص بودن نیست. موضوع این نیست که سعی کنید همیشه عالی و فوقالعاده باهوش باشید، بلکه این است که به اندازهی کافی خوب باشید و برای همین حالا تصمیمی بگیرید که به اندازهی کافی خوب باشد.
آیا همیشه بهترین تصمیم ممکن خواهد بود؟ نه. اما یک تصمیمی که به اندازهی کافی خوب باشد مشکلی ندارد، چون شما تصمیمهای بسیار زیادی خواهید گرفت. بداههکاری خواهید کرد. دائماً در جریان خواهید بود و با شرایط تغییر خواهید کرد.
و با گرفتن تصمیمات خوبِ خیلی خیلی زیاد، بسیار بهتر از شخص دیگری که همیشه سعی میکند یک تصمیم عالی را بگیرد عمل خواهید کرد. آنها فلج خواهند شد و وقتی بالاخره تصمیمشان را گرفتند، احتمالاً اشتباه خواهد بود، چون خیلی طول کشید و همهچیز حالا متفاوت است.
اما وقتی تصمیمهای خوب و سریع و زیادی میگیرید، آنوقت با شرایط پیش میروید. با اوضاع پیش میروید. سریعتر یاد میگیرید. در واقع با این کار عملکرد بهتری خواهید داشت.
• یکی دیگر از اصول بداههپردازی این است که فقط حرکت کنید.
به جریانتان ادامه دهید. به تصمیمگیری ادامه دهید. به عمل کردن ادامه دهید. متوقف نشوید. این احتمالاً اصل مهم پداههپردازی است.
روی صحنه، در درس اصلی دربارهی صحنه زیاد صحبت کردیم، افرادی که در واقع بداهه بازی میکنند، کار خیلی خیلی بزرگی میکنند. آن بازیگرها باید به حرکت کردن ادامه دهند. باید به صحبت کردن ادامه دهند.
اگر همه فقط بایستند و به این فکر کنند که باید چه کار کنند، کل صحنه ساکت خواهد بود و تماشاگرها فکر میکنند که چه اتفاقی دارد میافتد؟ خیلی کسلکننده خواهد بود.
پس با اینکه ممکن است آن بازیگرها همیشه چیزی فوقالعاده خندهدار یا فوقالعاده جالب نگویند، اما مدام صحبت میکنند. همهچیز را دائماً در حال حرکت نگه میدارند، هرگز متوقف نمیشوند. این قانون مهمی است.
• اصل دیگر بداههپردازی این است که باید به احساساتتان اعتماد کنید. باید به غرایزتان اعتماد کنید.
این برای بعضیها سخت است. برای بعضی آسان است، برای بعضی دیگر آسان نیست. اعتماد کردن به غریزهتان به این معنی است که به اولین احساس یا اولین فکری که به وجود میآید اعتماد کنید و بلافاصله از آن فکر، از آن احساس، اقدامی انجام میدهید.
وقتی برای اولین بار شروع میکنید، شاید اولین فکرهایتان چندان خوب نباشند، به این کار عادت ندارید. احساس عجیبی دارد. تردید میکنید. پس شاید اولین فکرتان یک فکر عالی نباشد، ممکن است متوسط باشد.
اشکالی ندارد، چون هرچه بیشتر این کار را انجام دهید، فکرهای بیشتری سریعتر بهسراغ شما میآيند. همانطور که به بداههکاری عادت میکنید، به تصمیمگیری سریع عادت میکنید. عادت میکنید به اولین فکرتان اعتماد کنید، به اولین احساستان اعتماد کنید.
با انجام این کار، کیفیت فکرها بهتر میشود. تصمیمات بهتر میشوند. آن را توسعه میدهید، تقریباً مانند ماهیچه آن را قویتر و بهتر میکنید.
پس فقط به احساستان اعتماد کنید، به آن فکر نکنید. آن را تحلیل نکنید و فکر نکنید که اوه نه، این اولین احساسم است، اولین فکرم است. اوه، اما آیا خوب است، یا خوب نیست، وای نمیدانم. آیا باید انجامش دهم؟ نمیدانم. شاید باید چیز دیگری را امتحان کنم. نه، نه، نه، نه، این بداهه نیست.
در عوض، فکری به ذهنتان خطور میکند، بله این کار را انجام میدهید و بلافاصله با آن همراه میشوید. بلافاصله آن کار را انجام میدهید. بلافاصله میگویید بله.
یا شاید اولین احساستان منفی است، پس فقط میگویید نه من این کار را نمیکنم. بهجایش این کار را میکنم. هر چه باشد، احساس میآید، و شما آن را انجام میدهید. اما همانطور که بحث کردیم، بهطور کلی بهتر است بله بگوییم و نه نگوییم.
در حالت بداهه اگر بگویید نه، تمام اقدامات را متوقف میکنید، تصمیمات را متوقف میکنید. پس بهتر است شرایط را همانطور که هست بپذیرید و به اولین احساستان بله بگویید. به اولین فکرتان بله بگویید. به غرایزتان بله بگویید.
• در نهایت، آخرین اصل سرعت است.
این کار را در اسرع وقت انجام دهید. در اسرع وقت تصمیم بگیرید. اولین احساس را انتخاب کنید، نه احساس دوم و نه سوم. اولین فکر، اولین تصمیم را انتخاب کنید، نه دومین، سومین یا چهارمین.
و وقتی که ظاهر میشود، بلافاصله عمل کنید، به آن فکر نکنید، منتظر نمانید، تردید نکنید. در ذهن میآید و شما عمل میکنید. تصمیم میآید و شما عمل میکنید. احساس میآید و شما عمل میکنید.
سعی کنید این کار را سریعتر و سریعتر و سریعتر انجام دهید. سرعت، سرعت، سرعت. هرچه سریعتر پیش بروید، بهتر خواهید شد. جالب است. کاری که واقعاً باید انجام این است که باید به مغزتان اعتماد کنید.
به غرایز و ناخودآگاهتان برای باهوش بودنشان اعتماد کنید. از جهتهای زیادی ناخودآگاه شما باهوشتر از خودآگاه شماست. میتوان گفت مغزتان از شما باهوشتر است.
این من را به یاد صحنهای در جنگ ستارگان میاندازد. من عاشق فیلم جنگ ستارگان هستم. احتمالاً آن را دیدهاید، اگر نه، آن را اجاره و تماشا کنید، اصلش را ببینید. در آن فیلم قهرمان، لوک اسکای واکر، هواپیمایی را میراند. با یک هواپیما، یک سفینهی فضایی پرواز میکند و میخواهد دژ شیطانی بزرگ، سیارهی شیطانی بزرگ را نابود کند.
پرواز میکند و یک هدفی وجود دارد، هدف خیلی کوچک. او باید این هدف را بزند. و در فیلم، در آن صحنه، کامپیوتر روشن است و کامپیوتر به او میگوید که چه زمانی باید شلیک کند.
پس به کامپیوتر نگاه میکند و کامپیوتر بوق میزند و به او خواهد گفت که چه زمانی باید شلیک کند، اما ناگهان، لوک قهرمان صدایی را در سرش میشنود. صدای استاد، معلم و مربیاش را میشنود.
مربی الان در فیلم مردهاست، اما هنوز صدایی را که به او یادآوری میکند میشنود. صدا میگوید: «لوک، به احساساتت اعتماد کن.» صدا به او میگوید به احساساتش اعتماد کند، به کامپیوتر اعتماد نکند. زیاد به آن فکر نکند. فقط به احساساتت اعتماد کن و زمانی که احساس کردی زمان مناسب است شلیک کن.
پس لوک کامپیوتر را خاموش میکند، کامپیوتر از کار میافتد و بعد او به احساساتش اعتماد میکند و دکمه را فشار میدهد. شلیک میکند و سفینهی شیطانی بزرگ میترکد، منفجر می شود.
خب، چه فایدهای دارد؟ پیام آن چه بود؟ پیام آن فیلم چه بود؟ پیام آن صحنه چه بود؟
فیلم میگفت به احساساتتان اعتماد کنید. به غرایزتان اعتماد کنید. برای بداههپردازی به خودتان اعتماد کنید. زیادی تحلیل نکنید. زیادی فکر نکنید. به خودتان اعتماد کنید. این دقیقاً همان چیزی است که ما در این درس دربارهی آن صحبت میکنیم. به احساساتتان اعتماد کنید و سریع تصمیم بگیرید.
شما میتوانید این کار را انجام دهید فقط باید بهش عادت کنید، آن را تمرین کنید.
کاری که قرار است در این ماه انجام دهید این است. این تکلیف شماست، مشق شماست، هرچه میخواهید اسمش را بگذارید.
شماره یک، قسمتی از زندگیتان را انتخاب کنید که سخت است، که حالا سخت است و تقلا میکنید. دشوار است. شاید اوضاع در این قسمت از زندگی برایتان در حال تغییر باشد و بهتان سخت میگذرد.
شماره دو، تصمیم بگیرید که قصد دارید در این قسمت از زندگی بداههپردازی کنید و تصمیمگیری سریع و اقدامات سریع را شروع کنید.
احتمالاً زیادی به آن فکر کردهاید. اگر قسمتی از زندگیتان دشوار است، احتمالاً زیادی به آن فکر میکنید، چون همهی ما این کار را انجام میدهیم.
برای مثال، اگر با پول مشکل دارید، احتمالاً دربارهاش فکر میکنید، آن را تحلیل میکنید، باید چهکار کنم؟ خیلی زیاد، احتمالاً بیش از حد زیاد.
پس کاری که از شما میخواهم در این ماه انجام دهید این است که این کار را نکنید. در عوض، به اولین فکر و اولین احساستان توجه کنید و اقدامی را انجام دهید. بلافاصله تصمیم بگیرید و بعد آن را انجام دهید، دوباره و دوباره و دوباره.
تمام این ماه در این قسمت از زندگی تصمیم سریع بگیرید. به غرایزتان اعتماد کنید. و مهم نیست چه اتفاقی میافتد، به جلو بروید، سریع تصمیم بگیرید. شاید اولین تصمیمتان خوب نباشد، شاید بد باشد و نتیجهی بدی بگیرید.
متوقف نشوید و نگویید که آه نه، حالا باید نتیجهی بدم را بررسی کنم، این کار نمیکند. نه، نتیجه هرچه باشد، به احساس بعدیتان اعتماد کنید و سریع تصمیم بگیرید. ببینید چه اتفاقی میافتد. بعد یک تصمیم سریع دیگر بگیرید و یکی دیگر، مانند بداهه به حرکتتان ادامه دهید.
متوقف نشوید. فلج نشوید. فلجشدگی با تحلیل نداشته باشید. با تمام سرعتتان به جلو حرکت کنید. سرعت، سرعت، سرعت مهم است. به غرایزتان اعتماد کنید. تحلیل نکنید. سریع تصمیم بگیرید و به جلو حرکت کنید.
و البته، تجربهتان را در سایت اجتماعی VIP ما به اشتراک بگذارید. سایر اعضا میخواهند دربارهی تجربیات شما بشنوند، حتی اگر دشوار باشند و بهخصوص اگر موفق باشند. منتظر خواندن تجربیات شما هم هستم. شما را در سایت اجتماعی VIP ما و در انجمنمان میبینم.
فعلاً خداحافظ.
متن انگلیسی درس
Improvise – Commentary
Improvise, that’s our topic. This can be summed up with one sentence. Decisiveness generally beats over planning. That’s what we’re talking about.
There’s a tendency in most people to over plan, especially when something’s important and the more important something is, the more we tend to over plan, to over think, to over analyze, because we’re worried, because we’re scared.
But, especially now in our modern world, things change very, very, very quickly. Situations change. The world changes. Everything changing, changing very fast.
And we need more decisiveness, because often things change too fast for our plans. We can’t plan fast enough, because we finish our plan and now the situation is different so our plans not gonna work anymore.
So we must learn to improvise, to flow, to make good decisions quickly, again and again and again and again, as the situation continues evolving and changing.
There’s a nice phrase in English - ‘paralysis by analysis’. Paralysis means you can’t move. You’re frozen. You’re stuck. And analysis means thinking about something a lot. Thinking about all the little details, analyzing.
What this whole phrase means ‘paralysis by analysis’, it means that often when we think too much, we become frozen. It means we don’t make decisions. We don’t take action. We just think and think and think, analyze, analyze, analyze.
I saw this in big companies all the time when I worked in a big company in the past. It didn’t happen often, I didn’t like those jobs, but I had a few jobs where I worked in large companies. One very large company, IBM, and then another large hospital.
And in both cases I saw, within those organizations, paralysis by analysis. They were such big bureaucracies that no decisions could be made quickly. Every decision was analyzed and analyzed again and then sent to someone else and then sent to someone else to analyze. And then they sent it to another person or group to analyze.
Everything had to be analyzed and planned for weeks and weeks and weeks before any decision was made.
As a result, many times these organizations were too slow to change. I was working for IBM back when I was quite young, when I was in university still. And at that time, they were the big computer company. They were the masters of IT. They were the masters of the personal computer.
But because they were so slow to change, they eventually lost. They’re not the biggest anymore. Google, Apple, Microsoft, first Microsoft then later Google and Apple and many others beat them. Because those other companies were faster to change.
IBM had paralysis by analysis. See, when you take action and you make decisions you create a faster learning cycle. We’ve talked about this long ago in another VIP lesson.
You take an action and then something happens and then you see, you learn something. It worked or it did not work. So you learn something very quickly. Then you take another action and then you learn again. That new action it worked or it did not work.
So when you take actions and you make decisions quickly, you tend to learn much faster. You don’t’ learn so much by analysis. When you analyze and analyze and plan and plan and plan too much, you actually slow down the learning process.
We can’t do that anymore, especially in our economy now where technology and economic conditions change too quickly. So we personally cannot have paralysis by analysis. It’s not good. It’s also not good for our teams or for companies either.
So let’s review, how can you learn to improvise? Because improvisation is a skill, in fact. Some people think that improvisation is just randomly doing stuff but that’s not true. It’s a skill. It has principles. Let’s talk about those. Let’s review those again.
• Principle number one, don’t try to be clever.
Meaning, don’t try to be perfect. Improvisation is not about perfection. It’s not about trying to be great or super smart or super clever all the time, but rather to be good enough, to make a good enough decision for right now.
Will it always be the best possible decision? No. But a good enough decision is fine, because you’ll be making many, many, many decisions. You’ll be improvising. You’ll be constantly flowing and changing with the circumstances.
And by making lots and lots and lots and lots of good enough decisions, you will do better than another person who’s always trying to make the one perfect decision. They’ll be paralyzed and when they finally make their decision, it’ll probably be wrong, because they took too long and things are now different.
But when you make lots and lots and lots of fast good enough decisions, then you stay with the circumstances. You stay with the situation. You learn faster. You’ll actually have a better performance by doing that.
• Another principle of improvisation is to just keep moving.
Keep flowing. Keep making decisions. Keep taking actions. Don’t stop. That’s probably the main principle of improv.
On the stage, we talked a lot about on the stage in the main lesson, people who actually perform improvisation, that’s a big, big, big thing with them. Those actors have to keep moving. They have to keep talking.
If everyone just stops to think about what they should do, then the whole stage would be silent and the audience would think, what’s happening? It would be very boring.
So even thought they might not always say something super funny or super interesting, those actors they keep talking. They keep everything moving constantly, never stop. That’s an important rule.
• Another principle of improvisation is that you must trust your feelings. You must trust your instincts.
This is hard for some people. For some it’s easy, for some it’s not. Trusting your instinct means you trust the first feeling or the first thought that comes up, and you immediately take an action from that thought, from that feeling.
Now when you first start, maybe your first thoughts won’t be so good, you’re not used to doing this. It feels strange. You hesitate. And so maybe your first thought might not be a great one, it might be so-so.
That’s okay, because the more you do this, the more the thoughts will come and the faster they will come. As you get used to improvising you get used to making fast decisions, fast decisions, fast decisions. You get used to trusting your first thought, trusting your first feeling.
As you do that, the quality of the thoughts get better. The decisions become better. You develop it, almost like a muscle where you’re making it stronger and better.
So just trust your feeling, don’t think about it. Don’t analyze it and think oh no, this is my first feeling, this is my first thought. Oh, but is it good, not good, oh I don’t know. Should I do it? I don’t know. Maybe I should try something else. No, no, no, no, that’s not improvisation.
Instead, a thought comes into your head, yes do this and you immediately go with it. You immediately do it. You immediately say yes.
Or maybe your first feeling is no, so you just say no I’m not gonna do it. I’m gonna do this instead. Whatever it is, the feeling comes up, you do it. But as we discussed, generally it’s best to say yes not no.
In improv if you say no you stop all the action, you stop the decisions. So it’s better to accept the situation as it is, and say yes to your first feeling. Say yes to your first thought. Say yes to your instincts.
• Finally, the last principle is speed.
Do this as fast as possible. Make decisions as fast as possible. Choose the first feeling, not the second or the third. Choose the first thought, the first decision, not the second, third or fourth.
And when it comes up act immediately, don’t think about it, don’t wait, don’t hesitate. It comes up and you act. The decision comes and you act. The feeling comes and you act.
Try to do that faster and faster and faster. Speed, speed, speed. The faster you go, the better you’ll become. It’s interesting. You have to trust your own brain is what you’re really doing.
Trust your own instincts, your unconscious to be smart. In many ways your unconscious is smarter than your conscious. You could say your brain is smarter than you are.
This reminds me of a scene in Star Wars. I love the movie Star Wars. You’ve probably seen it, if not go rent and watch it, the original. In that movie the hero, Luke Skywalker, he’s driving a plane. He’s flying a plane, a spaceship and he wants to destroy the big evil fort, the big evil planet.
He’s flying along and there’s a target, a very small target. He must hit this target. And in the movie, in the scene, the computer is on and the computer tells him when to shoot.
So he’s looking at the computer and the computer is beeping and it’s going to tell him when to shoot, but then suddenly, Luke the hero, hears a voice in his head. He hears the voice of his master, his teacher, his trainer.
The trainer is dead now in the movie, but still, he hears the voice reminding him. And the voice says, “Luke, trust your feelings.” So the voice tells him to trust his feelings, don’t trust the computer. Don’t think about it too much. Just trust your feelings and shoot when you feel it’s the right time.
So Luke turns off the computer, the computer goes away and then he trusts his feelings and presses the button. He shoots and the big evil spaceship blows up, it explodes.
So what’s the point? What was the message of that? What was the message from that movie? What was the message of that scene?
The movie was saying, trust your feelings. Trust your instincts. Trust yourself to improvise. Don’t analyze too much. Don’t think too much. Trust yourself. It’s exactly what we’re talking about in this lesson. Trust your feelings and make fast decisions.
You can do it you just have to get used to it, just practice it.
That’s what you’re going to do this month. That’s your assignment, your homework, whatever you want to call it.
Number one, pick an area of your life that’s tough, where right now it’s tough you’re struggling. It’s difficult. Maybe things are changing for you in this area of life and you’re having a hard time.
Number two, decide that you’re going to practice improvisation in this area of life and start making fast decisions and taking fast actions.
You’ve probably been thinking about it too much. If there’s an area of your life that’s difficult, you’re probably thinking about it too much, because that’s what we all do.
If you’re having trouble with money, for example, you’re probably thinking about it, analyzing it, what should I do? So much, too much probably.
So what I want you to do this month is not do that. Instead, notice what your first thought is, your first feeling and take an action. Make a decision immediately and then do it again and again and again.
All this month in this area of life make fast decisions. Trust your instincts. And, no matter what happens, keep going forward, keep making fast decisions. Maybe your first decision will not be good, maybe it’ll be bad and you’ll get a bad result.
Don’t stop and say oh no, now I have to analyze my bad result, this doesn’t work. No, whatever the result, trust your next feeling and make another fast decision. See what happens. Then make another fast decision and another, keep moving forward, just like improv.
Don’t stop. Don’t get paralyzed. Don’t have paralysis by analysis. Keep moving forward as fast as you can. Speed, speed, speed is important. Trust your instincts. Don’t analyze. Make fast decisions and keep moving forward.
And of course, share your experience on our VIP social site. Other members want to hear about your experiences, even if they’re difficult and especially if they’re successful. I look forward to reading about your experiences too. See you on our VIP social site and on our forum.
Bye for now.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.