سرفصل های مهم
درسنامه دیدگاه
توضیح مختصر
در این درس، داستانی در زمانهای گرامری مختلف بازگو میشود تا گرامر این زمانها را بهتر یاد بگیرید.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
مسابقهی رقص - درس دیدگاه
سلام، من جو ویس، یکی از مدرسین و مدیران انگلیسی واقعی را یاد بگیر هستم و در این درس دیدگاه به شما خوشآمد میگویم.
خب، در این درس، همان داستان را سه بار مختلف برای شما تعریف خواهم کرد اما هر بار که این داستان را برای شما تعریف میکنم، دیدگاه را تغییر میدهم. پس ابتدا، می خواهم داستان را برایتان تعریف کنم گویی که اکنون در حال حاضر اتفاق میافتد. بیایید شروع کنیم.
مردی هست بهنام آندره و آندره صاحب یک ماشین است اما متأسفانه نمیتواند با آن ماشین رانندگی کند. نمیتواند با ماشین رانندگی کند چون ماشین قراضه است. پس آندره به ماشین دیگری نیاز دارد.
خب، آندره یک برادر دارد و نامش مارک است و مارک پیشنهاد میدهد ماشینش را به آندره بفروشد. پیشنهاد میکند ماشین را با قیمت ۵۲۱۱ دلار به او بفروشد. ماشین خیلی خوبی است و آندره ماشین را خیلی دوست دارد. آندره دقیقاً ۵۲۱۱ دلار دارد. اما آندره ماشین را از مارک نمیخرد. آندره ماشین را نمیخرد چون نمیخواهد تمام پولش را خرج کند.
خب، کمی بعد در همان روز، آندره از یک مسابقهی رقص باخبر شد. مسابقهی رقص هفتهی بعد برگزار خواهد شد و در مدرسهی آندره برگزار میشود. و برندهی مسابقهی رقص یک ماشین جدید دریافت خواهد کرد.
خب، آندره واقعاً میخواهد برندهی مسابقهی رقص شود چون ماشین جدیدی میخواهد اما مشکلی وجود دارد. آندره بلد نیست برقصد. بله، رقصیدن بلد نیست.
یک سال قبل از الان، دوست آندره از او خواست با او در کلاس رقص سالسا شرکت کند، اما آندره گفت نه. گفت نه چون آندره ضدحال است.
خب، آندره فقط یک هفته فرصت دارد تا رقصیدن را یاد بگیرد، پس در وبسایت LearnRealDancing.com چند درس رقص را تماشا میکند. و پس از آن هر شب، آندره تا پاسی از شب میرقصد اما متأسفانه آندره دست و پا چلفتی است.
خب، در روز مسابقهی رقص، برف زیادی میبارد. آنقدر برف میبارد که ۱۲ فوت برف روی زمین است. به همین دلیل هیچکس آن روز نمیتواند با ماشین رانندگی کند و این برای آندره اهمیت چندانی ندارد چون آندره به هر حال نمیتواند با ماشینش رانندگی کند چون ماشینش قراضه است.
پس آندره برای مسابقهی رقص پیاده به مدرسه میرود و وقتی به مسابقهی رقص میرسد، دو داور را برای مسابقه میبیند. و دو داور از آندره میخواهند که برای آنها برقصد. پس آندره برای داورها میرقصد. اجرای رقص او وحشتناک است چون، یادتان هست، او دست و پا چلفتی است.
اما پس از پایان رقص، داورها به آندره برای پیروزی در مسابقهی رقص تبریک میگویند.
همهی رقاصهای دیگر در خانه هستند چون نمیتوانند برای مسابقهی رقص با ماشین به مدرسه بروند. آندره تنها رقاصی است که در مسابقه شرکت میکند، پس آندره برندهی مسابقه است و این یعنی او برندهی ماشین جدید است.
خب، این پایان داستان اولمان در این درس است. در آن داستان، من داستان را جوری برای شما تعریف کردم گویی که اکنون در حال حاضر اتفاق میافتد. بعد، میخواهم داستان را طوری برای شما بگویم گویی که در آینده اتفاق خواهد افتاد. بیایید شروع کنیم.
۳۷ سال آینده مردی خواهد بود بهنام آندره. و آندره ماشینی خواهد داشت اما نخواهد توانست با ماشین رانندگی کند چون ماشین قراضه خواهد بود. پس آندره به ماشین دیگری نیاز خواهد داشت.
خب، آندره برادری خواهد داشت و اسمش مارک خواهد بود. و مارک پیشنهاد خواهد داد که ماشینش را به آندره بفروشد. پیشنهاد خواهد داد که آن را با قیمت ۵۲۱۱ دلار به او بفروشد و آندره واقعاً از ماشین خوشش خواهد آمد و دقیقاً ۵۲۱۱ دلار خواهد داشت. اما آندره ماشین را نخواهد خرید.
ماشین را نخواهید خرید چون نخواهد خواست که تمام پولش را خرج کند.
خب، آندره از یک مسابقهی رقص باخبر خواهد شد. مسابقهی رقص هفتهی بعد برگزار خواهد شد و مسابقهی رقص در مدرسهی آندره برگزار خواهد شد. و برندهی مسابقهی رقص یک ماشین جدید دریافت خواهد کرد.
خب، آندره خواهد خواست برندهی مسابقهی رقص شود چون ماشین جدید را میخواهد، اما مشکلی وجود خواهد داشت. آندره بلد نیست برقصد.
و چیزی که خندهدار است این است که یک سال قبل، دوست آندره از او خواسته بود که با او در کلاس رقص سالسا شرکت کند، اما آندره میگوید نه چون آندره ضدحال خواهد بود.
خب، آندره زمان زیادی برای یاد گرفتن رقص نخواهد داشت. فقط یک هفته فرصت خواهد داشت. پس چند درس رقص را در وبسایت LearnRealDancing.com تماشا خواهد کرد. و پس از آن هر شب، در اتاقخوابش خواهد رقصید اما مشکلی پیش خواهد آمد.
آندره دست و پا چلفتی خواهد بود.
خب، در روز مسابقهی رقص، برف زیادی خواهد بارید. برف روی زمین ۱۲ فوت خواهد بود، پس آن روز هیچکس نخواهد توانست با ماشینش رانندگی کند. و این برای آندره اهمیتی نخواهد داشت چون آندره برای مسابقهی رقص پیاده به مدرسه خواهد رفت.
خب، بعد از ورود آندره به مدرسه، دو داور را برای مسابقه خواهد دید داورها از آندره خواهند خواست که برای آنها برقصد. آندره برای داورها خواهد رقصید و اجرای رقص او وحشتناک خواهد بود چون یادتان هست، آندره دست و پا چلفتی خواهد بود.
خب، پس از پایان رقص، داورها به آندره برای پیروزی در مسابقهی رقص تبریک خواهند گفت. هیچکدام از رقاصهای دیگر آن روز به مدرسه نخواهند آمد، چون نخواهند توانست با ماشین به مدرسه بروند.
آندره تنها رقاصی خواهد بود که در این مسابقه شرکت میکند و به همین دلیل، برندهی مسابقه خواهد شد و یک ماشین جدید خواهد گرفت.
خب، این پایان داستان دوممان در این درس است. در آن داستان، من داستان را طوری برایتان تعریف کردم که انگار در آینده اتفاق میافتد. یک داستان دیگر در این درس هست و در این داستان بعدی من قصد دارم داستان را از دیدگاه آندره برای شما تعریف کنم، خب؟ خیلی خب، بیایید داستان را شروع کنیم.
سلام، اسم من آندره است و من میخواهم برای شما داستانی را دربارهی اتفاقی که مدتها پیش برایم افتاد تعریف کنم. در آن زمان من یک ماشین داشتم اما نمیتوانستم از ماشین استفاده کنم. نمیتوانستم از ماشین استفاده کنم چون ماشین قراضه بود. پس به ماشین دیگری نیاز داشتم.
خب، من یک برادر داشتم و هنوز هم یک برادر دارم و اسمش مارک است. و مارک پیشنهاد داد ماشینش را با قیمت ۵۲۱۱ دلار به من بفروشد. ماشین خیلی خوبی بود و من آن را خیلی دوست داشتم و در واقع دقیقاً ۵۲۱۱ دلار داشتم. اما تصمیم گرفتم ماشین را نخرم. ماشین را نخریدم چون نمیخواستم تمام پولم را خرج کنم.
خب، آن روز دربارهی مسابقهی رقص شنیدم. مسابقهی رقص هفتهی بعد برگزار میشد و قرار بود در مدرسهی من باشد. و برندهی مسابقهی رقص یک ماشین جدید دریافت میکرد.
خب، من واقعاً میخواست برندهی مسابقهی رقص بشوم چون ماشین جدیدی میخواستم اما مشکلی وجود داشت. من رقص بلد نبودم.
و چیزی که خندهدار است این است که یک سال قبل از آن زمان، دوستم از من خواسته بود که با او به کلاس رقص سالسا بروم، اما من در آن زمان گفتم نه چون ضدحال بودم.
خب، من زمان زیادی برای یاد گرفتن رقص نداشتم، پس آن روز در وبسایت LearnRealDancing.com چند تا درس رقص تماشا کردم. و پس از آن هر شب در اتاقخوابم میرقصیدم اما مشکلی وجود داشت. من دست و پا چلفتی بودم.
خب، در روز مسابقهی رقص برف زیادی بارید. روی زمین ۱۲ فوت برف بود. اما برای من مهم نبود چون برای مسابقهی رقص پیاده به مدرسه رفتم. به هر حال نمیتوانستم رانندگی کنم چون ماشینم قراضه بود.
وقتی به مدرسه رسیدم، دو داور مسابقهی رقص را دیدم و آنها از من خواستند که برایشان برقصم. من هم همین کار را کردم. برای داورها رقصیدم و اجرای رقص من وحشتناک بود. یادتان هست، من دست و پا چلفتی بودم.
پس از پایان رقص، داورها برای پیروزی در مسابقهی رقص به من تبریک گفتند.
همهی رقاصهای دیگر در خانه مانده بودند چون نمیتوانستند برای مسابقه رقص با ماشین به مدرسه بروند. من تنها کسی بودم، باید بگویم تنها رقاصی بودم که در مسابقهی رقص شرکت کرد، به همین دلیل در مسابقهی رقص برنده شدم و یک ماشین جدید به من دادند.
خب، این پایان سومین و آخرین داستان ما در این درس است.
پس من از شما میخواهم هر روز حداقل به مدت یک هفته به این درس گوش دهید. و وقتی که به هر داستان گوش میدهید، از شما میخواهم درک کنید که در داستان چه اتفاقی میافتد.
و البته، از شما میخواهم دیدگاهی که داستان از آن گفته میشود را به خاطر بسپارید، باشه؟
خیلی مهم است که این کار را انجام دهید چون بعضی از کلمات داستان با تغییر دیدگاه تغییر میکنند و با گوش دادن بیشتر به هر داستان، بهتر درک خواهید کرد که چگونه و چرا این کلمات با تغییر دیدگاه تغییر میکنند.
خب پس، این پایان درس دیدگاه است. دفعهی بعد میبینمتان.
متن انگلیسی درس
Hi, I’m Joe Weiss and I’m one of the teachers and directors of Learn Real English, and I’d like to welcome you to this point of view lesson.
Okay, in this lesson I’m going to tell you the same story three different times but each time I tell you the story I’m going to change the point of view. So first I want to tell you the story as if it’s happening right now in the present. So let’s start.
There is a guy and his name is Andre and Andre owns a car but unfortunately, Andre is unable to drive that car. He is unable to drive the car because the car is a lemon. So Andre needs another car.
Well, Andre has a brother and his name is Mark and Mark offers to sell Andre his car. He offers to sell him the car for $5,211. And it’s a very nice car and Andre likes the car a lot. And Andre has exactly $5,211. But Andre does not buy the car from Mark. Andre doesn’t buy the car because he doesn’t want to break the bank.
Well, later that day, Andre learns about a dance competition. The dance competition is going to be held in one week and it’s going to be held at Andre’s school. And the winner of the competition is going to receive a new car.
Well, Andre really wants to win the dance competition because he wants a new car but there’s a problem. Andre does not know how to dance. Yeah, he does not know how to dance.
One year before now, Andre’s girlfriend asked Andre to take a salsa dancing class with her but Andre said no. He said no because Andre is a stick in the mud.
Well, Andre only has one week to learn how to dance so he watches some dance lessons on the website LearnRealDancing.com. And each night after that, Andre cuts a rug in his bedroom but unfortunately, Andre has two left feet.
Well, on the day of the dance competition it snows a lot. It snows so much that there is 12 feet of snow on the ground. So no one is able to drive a car that day and that doesn’t really matter to Andre because Andre cannot drive his car anyway because his car is a lemon.
So Andre walks to the school for the dance competition and when he arrives at the dance competition he sees the two judges for the competition. And the two judges ask Andre to dance for them. So Andre dances for the judges. And his dance performance is terrible because, remember, he has two left feet.
But after he finishes dancing, the judges congratulate Andre on winning the dance competition.
You see, all of the other dancers are at home because they’re unable to drive to the school for the competition. Andre is the only dancer to participate in the competition so Andre wins the competition and that means he wins a new car.
Okay, so that’s the end of our first story in this lesson. Now in that story I told you the story as if it is happening right now in the present. Next, I want to tell you the story as if it will happen sometime in the future. So let’s start.
37 years from now in the future there will be a guy and his name is going to be Andre. And Andre’s going to own a car but he’s going to be unable to drive the car because the car is going to be a lemon. So Andre’s going to need another car.
Well, Andre’s going to have a brother and his name is going to be Mark. And Mark is going to offer to sell his car to Andre. He’s going to offer to sell it to him for $5,211 and Andre’s really going to like the car and he’s going to have exactly $5,211. But Andre is not going to buy the car.
He isn’t going to buy the car because he’s not going to want to break the bank.
Well, Andre is going to learn about a dance competition. The dance competition is going to be held one week later and the dance competition is going to take place at Andre’s school. And the winner of the dance competition is going to get a new car.
Well, Andre is going to want to win the dance competition because he’s going to want the new car but there’s going to be a problem. Andre is not going to know how to dance.
And what’s funny is that one year earlier, Andre’s girlfriend will have asked him to take a salsa dancing class with her but Andre will have said no because Andre is going to be a stick in the mud.
Well, Andre isn’t going to have a lot of time to learn how to dance. He’s going to have just one week. So he’s going to watch some dance lessons on the website LearnRealDancing.com. And each night after that Andre is going to cut a rug in his bedroom but there’s going to be a problem.
Andre is going to have two left feet.
Well, on the day of the dance competition it’s going to snow a lot. There is going to be 12 feet of snow on the ground so no one is going to be able to drive their car that day. And that isn’t going to matter to Andre because Andre is just going to walk to the school for the dance competition.
Well, after Andre arrives at the school, he’s going to see the two judges for the competition and the judges are going to ask Andre to dance for them. So Andre’s going to dance for the judges and his dance performance is going to be terrible because, remember, Andre is going to have two left feet.
Well, after he finishes dancing, the judges are going to congratulate Andre on winning the dance competition. You see, none of the other dancers are going to come to the school that day because they’re not going to be able to drive to the school.
Andre is going to be the only dancer to participate in the competition and because of that, he’s going to win the competition and he’s going to get a new car.
Okay, so that’s the end of our second story in this lesson. Now in that story I told you the story as if it was happening in the future. So there’s one more story in this lesson and in this next story I’m going to tell you the story from Andre’s point of view, alright? Alright, so let’s start the story.
Hello, my name is Andre and I want to tell you a story about something that happened to me a long time ago. You see, at that time I owned a car but I was unable to use the car. I was unable to use the car because the car was a lemon. So I needed another car.
Well, I had a brother and I still do have a brother and his name is Mark. And Mark offered to sell me his car for $5,211. And it was a very nice car and I liked it a lot and I actually had exactly $5,211. But I decided not to buy the car. I didn’t buy the car because I didn’t want to break the bank.
Well, that day I heard about a dance competition. The dance competition was going to be held one week later and it was going to happen at my school. And the winner of the dance competition was going to receive a new car.
Well, I really wanted to win the dance competition because I wanted a new car but there was just one problem. I didn’t know how to dance.
And what’s funny is one year before that time my girlfriend had asked me to take a salsa dancing class with her, but I said no at that time because I was a stick in the mud.
Well, I didn’t have a lot of time to learn how to dance so that day I watched some dance lessons on the website LearnRealDancing.com. And every night after that I cut a rug in my bedroom but there was a problem. I had two left feet.
Well, on the day of the dance competition it snowed a lot. There was 12 feet of snow on the ground. But that didn’t matter to me because I just walked to the school for the dance competition. I was unable to drive anyway because my car was a lemon.
And when I arrived at the school, I saw the two judges for the dance competition and they asked me to dance for them. So that’s what I did. I danced for the judges and my dance performance was terrible. Remember, I had two left feet.
And after I was done dancing the judges congratulated me on winning the dance competition.
You see, all the other dancers had stayed at home because they were unable to drive to the school for the competition. I was the only person, the only dancer I should say, to participate in the dance competition so I won the dance competition and I was given a new car.
Okay, so that’s the end of our third and final story in this lesson.
So I want you to listen to this lesson every day for at least one week. And as you listen to each story, I just want you to understand what’s happening in the story.
And one other thing, I want you to remember the point of view that the story is being told from, okay?
It’s very important that you do that because some of the words in the story change as the point of view changes and as you listen to each story more and more, you’ll start to better understand how and why these words change as the point of view changes.
Alright then, that’s the end of this point of view lesson. I’ll see you next time.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.