سرفصل های مهم
دیدگاه
توضیح مختصر
در این درس، داستانی در زمانهای گرامری مختلف بازگو میشود تا گرامر این زمانها را بهتر یاد بگیرید.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
درس دیدگاه انگلیسی واقعی سلام و خوش اومدی به داستانهای دیدگاه زلزله. من میخوام داستان زلزله از درس داستان کوتاه رو به شیوههای متفاوت براتون تعریف کنم. هردفعه که داستان رو تعریف میکنم یا زمان نقل داستان رو تغییر میدم یا شخصی که داره نقل میکنه رو تغییر میدم. بنابراین از دیدگاه متفاوتی میشنویمش. بریم گفتن داستان رو شروع کنیم انگاری که همین الان، در زمان حال داره رخ میده. خب. لوک تو سن فرانسیسکو زندگی میکنه. لوک میتونه ۵۰ تا تخم مرغ تو یک ساعت بخوره. لوک این رو به دوستش جورج میگه. بنظر جوج این دور از ذهنه. جورج به لوک میگه: حتما شوخیت گرفته. اون فکر میکنه که لوک داره سر به سرش میذاره. پس لوک با جورج ۱۰۰ دلار شرط میبنده که میتونه ۵۰ تا تخم مرغ رو تو یک ساعت بخوره. لوک ۱۵ تا تخم مرغ رو تو ۱۰ دقیقهی اول میخوره بعد ناگهان زمین شروع به لرزیدن میکنه. زمین لرزهای در شرق رخ میده. لوک تعجبی نمیکنه چون زلزله در سن فرانسیسکو متدواله. لوک میگه: وقتی که تو سن فرانسیسکو زندگی میکنی، بدون شک زلزله رو تجربه (حس) میکنی. جورج میگه: قطعا. سپس لوک باقی تخممرغ ها رو در ۲۲ دقیقه میخوره ، بنابراین جورج باید بهش ۱۰۰ دلار بده. خب، گفتن داستان به زمان حال تموم شد. بعد، بیاین داستان رو طوری بشنویم انگاری ۷ ماه پیش رخ داده. ۷ ماه پیش لوک در سن فرانسیسکو زندگی میکرد. لوک میتوانست ۵۰ تا تخم مرغ را در یک ساعت بخورد. لوک به دوستش جورج این موضوع را گفت. به نظر جورج این موضوع دور از ذهن بود. او فکر کرد که لوک دارد سر به سرش میگذارد. او به لوک گفت: حتما شوخیت گرفته. بنابراین لوک ۱۰۰ دلار با جورج شرط بست که میتواند ۵۰ تا تخم مرغ را در یک ساعت بخورد. لوک ۱۵ تا تخم مرغ را در ۱۵ دقیقهی اول خورد بعد ناگهان زمین شروع به لرزیدن کرد. زلزلهای در شرق سن فرانسیسکو رخ داد. لوک تعجبی نکرد چون زمین لرزه در سن فرانسیسکو رایج بود. لوک گفت: وقتی که در سن فرانسیسکو زندگی میکنی بدون شک زلزله رو احساس میکنی. جورج گفت: قطعا. بعد لوک باقی تخممرغةا رو در ۲۲ دقیقه خورد بنابراین جورج باید به او ۱۰۰ دلار میداد. خب، اینم داستان درحالتی بود که انگار درگذشته درحال رخ دادنه یا رخ داده. حالا بریم داستان رو طوری بگیم انگار داره تو آینده رخ میده. پس فکر میکنیم که داستان مثلا ۴ سال بعد داره اتفاق میوفته. خب، بریم شروع کنیم. چهار سال دیگه لوک قراره تو سن فرانسیسکو زندگی کنه. بلوک خواهد توانست ۵۰ تا تخم مرغ رو تو یک ساعت بخوره. لوک این رو به دوستش خواهد گفت. جورج فکر خواهد کرد که این دور از ذهنه. اون فکر میکنه که لوک داره سر به سرش میذاره. جورج به لوک خواهد گفت: حتما شوخیت گرفته. بنابراین لوک ۱۰۰ دلار با جورج شرط خواهد بست که میتواند ۵۰ تا تخم مرغ رو تو یک ساعت بخوره. لوک ۱۵ تا تخم مرغ رو تو ده دقیقهی اول خواهد خورد بعد ناگهان زمین شروع به لرزیدن خواهد کرد. زمین لرزه در شرق سن فرانسیسکو رخ خواهد داد. لوک تعجبی نخواهد کرد چون زلزله در سن فرانسیسکو متدواله. لوک میگوید: وقتی در سن فرانسیسکو زندگی کنی، بدون شک زلزله رو احساس خواهی کرد. جورج میگوید: قطعا. بعد لک باقی تخممرغها را ۲۲ دقیقه خواهد خورد بنابراین جورج باید به او ۱۰۰ دلار بدهد. خب، اینم پایان این نسخه از داستان، نسخهای که داستان در آینده رخ میده که درمورد رویدادهایی صحبت میکنیم که قراره اتفاق بیوفتن یا اتفاق خواهند افتاد. حالا، میخوام توجه کنید که بهجای گفتن George will think در مکالمات عادی اینو مخففش میکنیم و میگیم: George’ll think اصولا ما کلمات George و will رو ترکیب میکنیم به George’ll بیشتر در انگلیسی محاوره اینطور میگیم. اما در کتابهای آموزشی بیشتر میگید یا میبینید: George will به جای George’ll همچنین احتمالا توجه کردید که وقتی کلمهی can رو به زمان آینده تبدیل میکنیم، معمولا میگیم is able to برای مثلا: لوک میتونه ۵۰ تا تخم مرغ بخوره. تغییر میکنه به: luke will be able to eat fifty eggs. خب، حالا بریم داستان رو از جانب لوک بشنویم. پس این داستان قراره توسط لوک نقل بشه. خب، بریم شروع کنیم. من قبلا تو سن فرانسیسکو زندگی میکردم. من میتونستم ۵۰ تا تخم مرغ رو تو یک ساعت بخورم. من به دوستم جورج این رو گفتم. جورج فکر کرد که این دور از ذهنه. اون فکر کرد که من داره سر به سرش میذارم. او به من گفت: حتما شوخیت گرفته. بنابراین من ۱۰۰ دلار با جورج شرط بستم که میتونم ۵۰ تا تخم مرغ رو تو یک ساعت بخورم. من ۱۵ تا تخم مرغ رو در ده دقیقهی اول خورد بعد ناگهان زمین شروع به لرزیدن کرد. زلزلهای در شرق سن فرانسیسکو رخ داد. من تعجبی نکرد چون زلزله در سن فرانسیسکو متدواله. گفتم: وقتی که تو سن فرانسیسکو زندگی میکنی، بدون شک زلزله رو تجربه خواهی کرد. جورج گفت: قطعا. سپس من باقی تخم مرغ ها رو در ۲۲ دقیقه خوردم بنابراین جورج باید به من ۱۰۰ دلار میداد. خب، این داستان آخرمونه. حالا لطفا دوباره به هر ورژن داستان دوباره گوش بدید و بعد از اینکه به هرکدوم گوش دادین سعی کنید خودتون داستان رو روایت کنین. اگر نمیتونین اینکارو کنین اشکال نداره. فقط آروم باشین، برگردین عقب دوباره بهش گوش بدین و بعدش دوباره تلاش کنین که داستان رو برای خودتون بگین. یادتون باشه، میتونین اینو تا جایی که احساس راحتی داشته باشین گوش بدید. خب، داستانهای دیدگاه زلزلهمون تموم شد. دفعهی بعد میبینمتون.
متن انگلیسی درس
Earthquakes POV Lesson
Hello and welcome to the point of view stories for “Earthquakes”. I’m going to tell the same story from the “Earthquakes” mini-story lesson in a number of different ways. Each time I tell the story I’ll change the time in which the story is being told or I will change the person who is telling the story. So we’ll hear it from a different point of view. Let’s start by telling the story as if it is happening right now, or as we say, in the present. Okay.
Luke lives in San Francisco.
Luke can eat fifty eggs in one hour. Luke tells his friend George. George thinks this seems far-fetched. He thinks that Luke is pulling his leg.
“You’ve gotta be kidding,” he says to Luke.
So Luke bets George $100 that he can eat fifty eggs in one hour.
Luke eats fifteen eggs in the first ten minutes then all of a sudden the ground starts to shake. There is an earthquake due east of San Francisco. Luke is not surprised because earthquakes are a dime a dozen in San Francisco.
“When you live in San Francisco, it’s a given that you will feel an earthquake,” Luke says.
“Totally,” George says.
Then Luke eats the rest of the eggs in twenty-two minutes so George has to give him $100.
Okay, so that ends the story being told as if it is happening right now. Next let’s hear the story as if it happened seven months ago.
Seven months ago Luke lived in San Francisco.
Luke could eat fifty eggs in one hour. Luke told his friend George. George thought this seemed far-fetched. He thought that Luke was pulling his leg.
“You’ve gotta be kidding,” he said to Luke.
So Luke bet George $100 that he could eat fifty eggs in one hour.
Luke ate fifteen eggs in the first fifteen minutes then all of a sudden the ground started to shake.
There was an earthquake due east of San Francisco. Luke was not surprised because earthquakes are a dime a dozen in San Francisco.
“When you live in San Francisco, it’s a given that you will feel an earthquake,” said Luke.
“Totally,” said George.
Then Luke ate the rest of the eggs in twenty-two minutes so George had to give him $100.
Okay, so that is the story as if it’s happening in the past or it’s already happened. Now let’s tell the story as if it is happening in the future. So we think of the story happening, say, four years from now. Okay, here we go.
In four years Luke’s going to be living in San Francisco.
Luke will be able to eat fifty eggs in one hour. Luke’s gonna tell his friend George. George’ll think this seems far-fetched. He’ll think that Luke is pulling his leg.
“You’ve gotta be kidding,” he’ll say to Luke.
So Luke’s gonna bet George $100 that he’ll be able to eat fifty eggs in one hour.
Luke’s gonna eat fifteen eggs in the first ten minutes then all of a sudden the ground will start to shake. There is going to be an earthquake due east of San Francisco. Luke’ll not be surprised because earthquakes are a dime a dozen in San Francisco.
“When you live in San Francisco, it’s a given that you will feel an earthquake,” Luke will say.
“Totally,” George’ll say.
Then Luke will eat the rest of the eggs in twenty-two minutes so George’ll have to give him $100.
Okay so that’s the end of this version of the story, the version in which the story is in the future, where we talk about events that are going to happen or events that will happen. Now, I’d like you to notice that instead of saying something like, “George will think.” we shorten it in normal conversation by saying, “George’ll think”.
Basically we combine the words “George” and “will” into “George’ll.” This is more like how we would say it using spoken English. But, say, in a text book you would be more likely to say / to see “George will” instead of seeing “George’ll”. You also probably noticed that when we convert the word “can” into the future we usually say “is able to”. For example, “Luke can eat fifty eggs. “ is changed to, “Luke will be able to eat fifty eggs.“
Alright now let’s hear the story from Luke’s point of view. So this is the story that’s gonna be told by Luke.
Okay, here we go.
I used to live in San Francisco.
I could eat fifty eggs in one hour. I told my friend George. George thought that this seemed far-fetched. He thought that I was pulling his leg.
“You’ve gotta be kidding,” he said to me.
So I bet George $100 that I could eat fifty eggs in one hour.
I ate fifteen eggs in the first ten minutes then all of a sudden the ground started to shake. There was an earthquake due east of San Francisco. I wasn’t surprised because earthquakes are a dime a dozen in San Francisco.
“When you live in San Francisco, it’s a given that you will feel an earthquake,” I said.
“Totally,” said George.
Then I ate the rest of the eggs in twenty-two minutes so George had to give me $100.
Okay, so that’s our last story. Now, please listen to each version again and then after you listen to a version, try to tell the story to yourself. If you can’t do it, it’s okay. Just relax, go back, listen to it again and then make another attempt to tell yourself the story. Remember, you can listen to this every day until you feel comfortable. Okay, that’s all for our point of view stories for “Earthquakes”. We’ll see ya next time.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.