هویت

: پادکست آقای ای جی / فصل: بخش ۲ / درس 1

هویت

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح متوسط

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

هویت

هویت یک مورد قدرتمند است. چه اعتقادی ما به خودمان داریم و چگونه خودمان را توصیف می کنیم - سرعتمان در پروسه را کنترل خواهیم کرد ، لذت بردن هایمان از زبان، و موفقیت نهایی یا شکست خودمان با زبان. یک هویت منفی می تواند انگیزه و نیز توانایی مان برای یادگیری سریع و آسان زبان نابود کند. یک هویت مثبت می تواند دقیقا مخالف آن چیزی باشد که توانستن تبدیل به سوخت جت برای موتور یادگیری زبان است.

تونی رابینز ، یک سخنران انگیزشی ، بسیار در مورد هویت صحبت می کند. در یک سی دی که او آن را “ درس هایی در استادی “ نامیده ، او نکته ذیل را مطرح می کند:

” ببین، برای رسیدن به جایی که می خواهیم باشیم ما مجبوریم سطح جدیدی از تفکر را داشته باشیم. ما ملزم هستیم که بدانیم برای چه مورد عالی مجبوریم از حالا وارد عمل شویم - هیچ جای اشتباهی برای این وجود ندارد، این خارق العاده است.

اما برای دستیابی به سطح بعدی ما مجبوریم به زندگی از زاویه ای جدید نگاه کنیم ، و یکی از آن نگاه های جدید این است که ما خودمان را در مسیر متفاوتی تصور کنیم. نه فقط توانایی مان، اینکه حالا که هستیم. نه یک روزی . امروز.

این تغییر از دقیقه ای که خودت را عمیقا تعریف کنی آغاز می شود، به جای اینکه اجازه دهی محیط آن را برای تو انجام دهد. در موردش فکر کن - چگونه بسیاری از ما خودمان را توصی می کنیم؟ در هر صورت ما تا کجا با هویتمان هستیم؟ خوب، این از محیط های متنوعی منشا می گیرد اما ممکن است بهترین راه پاسخ برای این سوال این باشد که یک مورد متفاوت تری را سوال کنی: چگونه تو می توانی مردم اطرافت را توصیف کنی؟ چگونه تو متوجه می شوی اگر آن ها یک دوست باشند - آیا آن ها شخصیت خوبی هستند یا خیر؟

راهی که ما باقی مردم را توصیف می کنیم. راهی که هویتشان را مشخص کنیم این است که آن ها تماشا کنیم. به آن ها گوش دهیم. ما معمولا هویت مردم را با رفتارشان قضاوت می کنیم. این درست نیست؟

منظورم این است که در مورد آن فکر کن، برخی بسیاری از وقت ها به تندی با تو رقتار می کنند، هر زمانی که تو اطراف آن ها هستی - خیلی زودتر می روی “ من آن شخص را می شناسم . او فرد نادانی است”.

تو می دانی چه چیزی چالش است؟ یکبار تصمیم بگیری که آن ها احمق هستند ، و اگر آن به یک باور تبدیل شود یا بدتر ، اگر آن به اعتقادی تبدیل شود که آن ها احمق هستند - هیچ چیزی نمی تواند نظرت را در مورد آن ها تغییر دهد. حتی اگر آن ها بعدها فرد واقعا خوبی شوند ، آن ها فقط روز افتضاحی داشتند ، امکان دارد آن ها در آن روز کشمکشی داشته باشند ، اما آن چیزی نیست که آن ها هستند.

برای یکبار هم که شده آن ها را در آن مسیر توصیف کن، حدس بزن چه چیزی است ، هیج چیزی نمی تواند آن ها تغییرش دهند.

پس تو باید متوجه بشوی برخی اوقات ما همان موارد مشابه را به خودمان می گیریم. آن خطرناک است”.

تونی به نکته خوبی اشاره کرد. توصیف کردن خودمان می تواند بسیار بسیار خطرناک باشد. برای مثال ، سال ها من خودم را به مانند “ یادگیرنده ای افتضاح در زبان” توصیف می کردم. من در یادگیری زبان در دبیرستان شکست خورده بودم. در دانشگاه من دو نیمسال تحصیلی زبان چینی باستان را گذراندم و نتوانستم چیزی بیاموزم. در یادگیری ژاپنی شکست خورم زمانی که در ژاپن زندگی می کردم. و در یادگیری تایلندی شکست خوردم زمانی که در تایلند بودم.

این تجربیات یکی بعد از دیگری ساخته شدند. هر زمان که زبانی را شروع می کردم، من کاملا باور داشتم که یاد گیرنده بدی در زبان هستم. زمانی که دوباره شکست خوردم ، این هویت قوی تر می شد. در تایلند، من شروع کردم به مردم بگویم که من معلم زبان خوبی هستم ولی یک یادگیرنده وحشتناک زبان.

از زمانی که من آن هویت را داشتم، مطمئن بودم در هر زبانی که تلاش کنم به شکست منجر خواهد شد. اما خوشبختانه، من تغییر آن باور را انتخاب کردم. من این را شروع کردم که دریافت کنم من “ در زبان ها بد نیستم”. بلکه معلمان بدی در گذشته داشتم ، و مجبور بودم روش های یادگیری بی تاثیر ( و وحشتناک کسل کننده) را استفاده کنم، زمانی که خودم به تنهایی مطالعه می کردم. به خواندن تحقیق پیرامون فراگیری زبان را آغاز کردم تا به معلم بهتری تبدیل شوم. اما این اطلاعات نیز من را در تغییر هویت زبانم کمک کردند.

سپس شروع کردم که با یادگیرندگان موفق زبان مانند دیوید لانگ و استیو کافمن صحبت کنم. روش هایی که آن ها استفاده می کردند کاملا متفاوت بودند از آن هایی که من استفاده کرده بودم. بعد از یک گفت و گوی اختصاصی با استیو ، من تجلی پیدا کردم. من یادگیرنده بدی در زبان نبودم. با نگرش صحیح می توانم زبان را به همان میزان موثر بودن استیو یا دیوید یا هر شخص دیگری ، بیاموزم.

من هویتم را تغییر دادم. ناگهان، اسپانیایی برایم مهیج و جالب شد. من مجبور شدم آن را برای ماه ها تا اکنون بیاموزم و انگیزه بیشتری دارم و بیشتر هیجان زده ام نسبت به زمانی که تازه شروع کرده بودم. من پیشرفت پیوسته ای را می سازم. من نمی دانم که در یک سال موفق خواهم بود ، یا دوسال ، یا هر زمانی - اما می دانم که در درون آینده پیش بینی شده - من موثر خواهم بود. من هیچ شکی ندارم که موفق خواهم شد. من هویت انتخاب شده جدیدی دارم. من یادگیرنده ای مشتاق و موفق زبان هستم!

یکی دیگر از هویت های شکست خورده ای که ما می توانیم آن را بسازیم ، میهن پرستی می باشد. اگر ما کشور و فرهنگ بومی خودمان را بیش از حد بشناسیم ، ما به دیگر فرهنگ ها نزدیک خواهیم شد و نیز دیگر زبان ها. برای مثال ، اگر یک آمریکایی به تایلند برود و از خوردن غذای تایلندی اجتناب کند، دوستان تایلندی پیدا نکند ، در نزدیکی جاده سوخومویت با دیگر غربی ها زندگی کند، و اغلب بگوید که “ آمریکا بهتر است” - او چه شانسی دارد که زبان تایلندی را بیاموزد.

همچنین ، اگر یک دانش آموز ژاپنی به آمریکا بیاید - اما با افراد ژاپنی زندگی کند، فقط دوستان ژاپنی داشته باشد، فقط غذاهای ژاپنی را بخورد و همیشه آرزو کند آن ها به ژاپن بازگردند - چه شانسی آن ها در استاد شدن انگلیسی دارند؟ خیلی کم. و حتی اگر آن ها انجام دهند ، کمی عزم راسخ قدرتمند را طلب خواهد کرد.

در ذهنم ، یک نکته کامل در یادگیری زبان این است که با افراد و فرهنگ های دیگر ارتباط برقرار کنی. چرا من اسپانیایی یاد می گیرم مگر من می خواهم به آمریکای جنوبی سفر کنم، با گوینده های اسپانیایی صحبت کنم، در مورد فوتبال اسپانیایی بیاموزم، پیرامون تاریخ آمریکای جنوبی مطالعه کنم و … . منظورم این است که ، من مرده اینم که سفری به مکزیک یا اکوادور یا ونزوئلا داشته باشم. من تا به حال یک لیست بلندی دارم از مکان هایی که من میخواهم ملاقات کنم. آن چیزی است که زبان را زنده و جذاب نگه می دارد.

اما برای انجام دادن این ، من بایستی کمی به هویتم اجازه دهم که “ من آمریکایی هستم”. البته که من در اینجا به دنیا آمده ام و من همیشه آمریکایی خواهم بود. اما این فقط قسمت کوچکی از هویت من است. من خیلی چیزها در مورد آمریکا دوست دارم ، خیلی دیگر را هم دوست ندارم. همچنین ، موارد زیادی هستند که من در مورد تایلند ، ژاپن و هند علاقه دارم.

من باید هویتم را از “ آمریکایی” به “ شهروندی جهانی “ تغییر دهم.

این باور ها امکان دارد مستقیما به یادگیری زبان مرتبط نباشند اما آن ها مرتبط هستند. با توصیف دوباره هویتمان - به عنوان یادگیرندگان زبان و شهروندان - ما می توانیم ریشه ای توانایی مان را در یادگیری زبان ارتقا دهیم.

پس باورهای گذشته ات را فراموش کن. “زخم” گذشته انگلیسی را فراموش کن. تمام آن کلاس های کسل کننده و معلمان وحشتناک و آزمون ها و مدارک و عیب جویی ها را فراموش کن. هیچ کدام از آن مطالب. این تو نیستی. تو در انگلیسی بد نیستی. تو در زبان ها بد نیستی.

تو یادگیرنده ای مشتاق، سفارش شده موفق زبان هستی…اگر انتخاب کنی که بشوی.

متن انگلیسی درس

Identity

Identity is a powerful thing. What we believe about ourselves- and how we define ourselves- will determine our speed of progress, our enjoyment of a language, and our ultimate success or failure with a language. A negative identity can destroy our motivation and thus our ability to learn a language quickly and easily. A positive identity can do exactly the opposite- it can be rocket fuel for our language acquisition engine.

Tony Robbins, an inspirational speaker, talks a lot about the power of identity. In a CD of his called” Lessons In Mastery” he makes the following point:

” See, to get to where we wanna be we gotta take on a new level of thinking. We gotta know that what we’ve done up until now has been great- there’s nothing wrong with it, its fantastic.

But to get to the next level we’ve gotta look at life in a new way, and one of those new looks is we gotta perceive ourselves in a different way. Not just our capability, but who we are right now. Not someday. Today.

That shift begins the minute you begin to consciously define yourself, instead of letting the environment do it for you. Cause think about it- how do most of us define ourselves? Where do we come up with our identity anyway? Well it comes from a variety of environments but maybe the best way to answer the question is to ask a different one: How do you define the people around you? How do you know if they’re a friend- if they’re a good person or not?

The way we define other people. The way we discover their identity is we watch them. We listen to them. We judge people’s identity usually by their behavior. Isn’t that true?

I mean think about it, somebody treats you real harshly several times, each time you’re around them-- pretty soon you go, “ I know that person. That person’s a jerk.”

You know what the challenge is? Once you decide that they’re a jerk, and if that becomes a belief- or worse, if that becomes a conviction where you KNOW they’re a jerk-- nothing’s gonna change your opinion about it. Then even if they’re a really nice person later on, they were just having a horrible day, maybe they were being a jerk that day, but that’s not who they are.

Once you define them that way, guess what, nothing they can do can change it.

So you gotta know that sometimes we do the same thing to ourselves. That’s the danger. “

Tony makes a good point. Defining ourselves can be very very dangerous. For example, for many years I defined myself as” a terrible language learner”. I had failed to learn a language in High School. In college I took two semesters of Mandarin and I didn’t learn anything. I failed to learn Japanese while living in Japan. And I failed to learn Thai while in Thailand.

These experiences built upon one another. Each time I started a language, I already had the belief that I was a bad language learner. When I failed again, this identity was strengthened. In Thailand, I began telling people that I was a good language teacher, but a horrible language learner.

As long as I had that identity, I was sure to fail at any language I tried. But luckily, I chose to change that belief. I began to realize that I was not” bad at languages”. Rather, I had had bad teachers in the past, and had used ineffective( and horribly boring) learning methods when studying on my own. I began to read research about language acquisition in order to become a better teacher. - but this information also helped me change my learning identity.

Then I began to talk to successful language learners like David Long and Steve Kaufman. The methods they used were totally different than those I had tried. After one conversation with Steve in particular, I had an epiphany. I was not a bad language learner. With the right approach, I could learn a language just as effectively as Steve, or David, or anyone else.

I changed my identity. Suddenly, Spanish became exciting and fun. I’ve been learning it for four months now, and I’m more motivated and more excited than when I first started. I’m making steady progress. I don’t know if I will be fluent in one year, or two years, or when-- but I do know that within the foreseeable future- I will be fluent. I have no doubt that I will be successful. I have a new, chosen identity. I am an enthusiastic and successful language learner!

Another self- defeating identity we can create is a nationalistic one. If we identify too much with our native country and culture, we will be closed to other cultures-- and thus other languages. For example, if an American goes to Thailand and avoids Thai food, makes no Thai friends, lives near Sukhumvit Road with other Westerners, and constantly complains that” America is better”– what chance does he have to learn the Thai language.

Likewise, if a Japanese student comes to America-- but lives with other Japanese people, has only Japanese friends, eats only Japanese food, and constantly wishes they were back in Japan-- what chance do they have of mastering English? Very little. And even if they do, it will require a herculean effort of willpower.

To my mind, the whole point of learning a language is to connect with other people and other cultures. Why would I learn Spanish if I didn’t want to travel in Latin America, meet Spanish speakers, learn about Spanish football, read about Latin American history, etc. I mean, I’m dying to take a trip to Mexico, or Ecuador, or Venezuela. I’ve already got a long list of places I want to visit. That’s what makes the language interesting and alive.

But to do this, I must let go of my” I’m an American” identity a little. Of course I was born here and I’ll always be an American. But its only a small part of my identity. I like many things about America, and dislike many things too. Likewise, there are many things I love about Thailand, and Japan, and India.

I’ve changed my identity, from” American” to” World citizen”.

These beliefs may not seem to be directly related to language learning- but they are. By redefining our identity- as language learners and citizens-- we can radically improve our ability to learn another language.

So forget your past beliefs. Forget past English” trauma”. Forget all those boring classes and terrible teachers and tests and grades and criticism. None of that matters. Its not you. You are not bad at English. You are not bad at languages.

You are an enthusiastic, engaged, successful language learner-- if you choose to be.

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.