واژگان

فصل: کتاب ششم / درس: آدم‌ربایی / درس 2

واژگان

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

واژگان

بخش ۲۸

لیست کلمات

محدود کردن

فعل. to constrain sth به‌معنای محدود کردن توسعه‌ی آن است.

جیم نمی‌تواند به ما بپیوندد، زیرا با برنامه‌های قبلی محدود شده‌است.

ایستگاه

اسم. depot ایستگاه اتوبوس یا قطار است.

او منتظر شد تا مادرش به ایستگاه برسد.

تقلید کردن

فعل. to emulate people به‌معنای تقلید از افراد است، زیرا آن‌ها بسیار تحسین می‌شوند.

او به‌عنوان یک پسر کوچک همیشه سعی می‌کرد از برادر بزرگش تقلید کند.

انگشت اشاره

اسم. انگشت اشاره انگشتی بین انگشت شست و میانی فرد است.

فریاد زد: «آنجاست!» و با انگشت اشاره‌اش اشاره کرد.

دل و روده

اسم. guts تمام اعضای داخلیِ یک فرد یا حیوان هستند.

پزشک می‌تواند هر فرایندی را که در روده‌ی فرد اتفاق می‌افتد به شما بگوید.

ذاتی

صفت. وقتی چیزی ذاتی باشد، یک قسمت طبیعی از چیز دیگری است.

تعریق فعالیت ذاتی بدن هنگام ورزش است.

ترساندن

فعل. to intimidate به‌معنای ترساندن دیگران است.

هر وقت دوستانم به خانه‌مان می‌آیند، پدرم آن‌ها را می‌ترساند.

سرایدار

اسم. سرایدار شخصی است که تعمیرات را انجام می‌دهد و از یک ساختمان مراقبت می‌کند.

سرایدار مدرسه کافه‌تریای نامرتب را تمیز کرد.

مرطوب

صفت. وقتی چیزی moist باشد، کمی مرطوب است.

زمین هنوز از باران شب گذشته مرطوب است.

نُچ

قید. nope راهی غیررسمی برای گفتن «نه» است.

او از من پرسید که آیا پولی دارم یا خیر، و من مجبور شدم بگویم: «نچ».

سیخونک زدن

فعل. to prod به‌معنای فشار دادن کسی یا چیزی با انگشت یا اشیاء نوک‌تیز است.

قلدر با انگشتش به سینه‌ام سیخونک زد.

باج

اسم. ransom کلِ پولی است که برای رهایی فرد به آدم‌ربا پرداخت می‌شود.

او شاهزاده را ربود و یک میلیون دلار به‌عنوان باج خواست.

مهار کردن

فعل. to restrain sb/sth به‌معنای استفاده از قدرت بدنی برای جلوگیری از او است.

مایک مانع رسیدن آلن به در شد.

بزاق

اسم. بزاق مایع آبکی در دهان افراد است که به هضم غذا کمک می‌کند.

کودک نمی‌تواند جلوی بزاق را از بیرون ریختن از دهانش بگیرد.

تف کردن

فعل. to spit به‌معنای بیرون انداختن مایع از دهان فرد است.

از استخر بیرون آمد و آب را از دهانش تف کرد.

به‌سرعت دویدن

فعل. to sprint یعنی دویدن خیلی سریع در مسافت کوتاه.

بچه‌ها نمی‌خواستند دیر به کلاس بروند، بنابراین با سرعت خود را به ایستگاه اتوبوس رساندند.

شیرین‌کاری

اسم. stunt کاری است که برای جلب توجه یا تبلیغات انجام می‌شود.

مرد به‌عنوان یک شیرین‌کاری تبلیغاتی از روی ماشین‌ها پرید.

بامدارا

صفت. وقتی افراد بامدارا باشند، به حقوق و اعتقادات دیگران احترام می‌گذارند.

رهبر بامدارا فکر می‌کرد همه بدون در نظر گرفتن نژاد برابر هستند.

خون‌آشام

اسم. خون‌آشام هیولایی خیالی است که در تابوت می‌خوابد و خون افراد را می‌مکد.

خون‌آشام یواشکی به زن نزدیک شد و گردن او را گاز گرفت.

خمیازه کشدن

فعل. خمیازه کشیدن به‌معنای باز کردن دهان و تنفس هوا است.

کودک قبل از خواب شبانه خمیازه کشید و دست‌هایش را دراز کرد.

متن انگلیسی درس

Vocabulary

Unit 28

Word list

constrain

v. To constrain something means to limit its development.

Jim cannot join us, because he is constrained by previous plans.

depot

n. A depot is a bus or train station.

He waited for his mother to arrive at the depot.

emulate

v. To emulate people means to imitate them, because they are greatly admired.

As a small boy, he always tried to emulate his big brother.

forefinger

n. The forefinger is the finger between one’s thumb and middle finger.

He shouted, “There it is!” and pointed with his forefinger.

guts

n. The guts are all the organs inside a person or animal.

The doctor can tell you every process that happens in one’s guts.

inherent

adj. When something is inherent, it is a natural part of something else.

Sweating is an inherent bodily function when exercising.

intimidate

v. To intimidate means to frighten others.

My dad intimidates my friends whenever they visit.

janitor

n. A janitor is a person who makes repairs and takes care of a building.

The school janitor cleaned up the messy cafeteria.

moist

adj. When something is moist, it is slightly wet.

The ground is still moist from the rain last night.

nope

adv. Nope is an informal way of saying “no”.

He asked if I had any money, and I had to say, “Nope.”

prod

v. To prod means to push someone or something with a finger or pointed object.

The bully prodded me in the chest with her finger.

ransom

n. A ransom is a sum of money paid to a kidnapper to set the person free.

He kidnapped the prince and demanded $1 million as a ransom.

restrain

v. To restrain someone or something means to use physical strength to stop them.

Mike restrained Allen from reaching the door.

saliva

n. Saliva is the watery liquid in people’s mouths that helps in digestion.

The baby could not keep the saliva from dripping out of its mouth.

spit

v. To spit means to force liquid from one’s mouth.

He emerged from the pool and spit water from his mouth.

sprint

v. To sprint means to run very fast over a short distance.

The kids didn’t want to be late to class, so they sprinted to the bus stop.

stunt

n. A stunt is something that is done in order to get attention or publicity.

The man jumped over the cars as a promotional stunt.

tolerant

adj. When people are tolerant, they are respectful of others’ rights and beliefs.

The tolerant leader thought that everyone was equal regardless of race.

vampire

n. A vampire is a fictional monster that sleeps in a coffin and sucks people’s blood.

The vampire snuck up on the woman and bit her neck.

yawn

v. To yawn means to open one’s mouth wide and breathe in air.

The child yawned and stretched her arms before going to bed for the night.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.