ارباب و کشاورزان

فصل: کتاب ششم / درس: ارباب و کشاورزان / درس 1

ارباب و کشاورزان

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

ارباب و کشاورزان

یک ارباب ثروتمند در حال بازسازی عمارت خود بود. او طبقه‌ی دیگری را با پنجره‌های بزرگ مشرف به مراتع کشاورز در مرز شرقی سرزمینش به خانه‌اش اضافه کرده بود.

در اطراف عمارت، یک دیوار بزرگ بنا کرد. از سنگ‌های تختال عظیم سنگ قوسی برای دروازه ساخت. ارباب از اضافه شدن به خانه‌اش بسیار خوش‌حال بود.

با این حال، یک روز در حالی که در تراس نشسته بود، چند کشاورز در خانه‌اش را زدند. آن‌ها را به داخل دعوت کرد. با وجود مهمان‌نوازی‌اش، به نظر می‌رسید که کشاورزان در وضعیت بدی قرار دارند.

چرا این‌قدر ناراحت هستید؟» ارباب پرسید. یک کشاورز پاسخ داد، «در واقع دلیل دیدار ما همینه. سپس عریضه را به ارباب داد. عریضه ادعا می‌کرد که سایه‌ای که عمارت ایجاد کرده به مراتع آن‌ها آسیب می‌رساند.

کشاورز توضیح داد: «عمارت شما حالا بر چندین هکتار از زمین ما سایه انداخته. چمن در سایه مرده و گاوهای ما چمن کمتری برای خوردن دارن.»

ارباب پاسخ داد: «برای من خیلی دیره که در برنامه‌هام تجدیدنظر کنم. شما فقط باید با تغییر زندگی کنید.»

پاسخ او فقط خشم کشاورزان را افزایش داد. آن‌ها رفتند، اما آن شب در بیرون دروازه عمارت جمع شدند. قصد داشتند عمارت را تخریب کنند. خدمتکارهای ارباب سعی کردند از خانه دفاع کنند، اما تعداد کشاورزان از آن‌ها بیشتر بود.

خدمتکارها فرار کردند و کشاورزان به داخل عمارت ریختند و آن را به آتش کشیدند. همه از خانه بیرون آمدند و هیچ تلفاتی نداشت. با این حال، آتش زود از خانه به مراتع مجاور که متعلق به کشاورزان بود سرایت کرد.

دارایی‌های هر دو طرف نابود شد. ارباب و کشاورزان از عملکرد خود متاسف شدند. ارباب قول پرداخت هزینه‌ی مراتع سوخته را داد و کشاورزان قول دادند که عمارت را از نو بسازند. یاد گرفته بودند که وقتی می‌جنگید، هر دو طرف می‌بازند.

متن انگلیسی درس

The Lord and the Farmers

A wealthy lord was renovating his mansion. He had added another story to his home, with large windows that overlooked the farmer’s pastures on the eastern border of his land.

Around the mansion, he then erected a great wall. He built an arch for the gate out of huge slabs of stone. The lord was overjoyed with the addition to his home.

However, one day while he was sitting on the terrace, some farmers knocked at his door. He invited them in. Despite his hospitality, the farmers appeared to be in a foul mood.

“Why are you so upset?” the lord asked.

One farmer replied, “That is actually the reason for our visit.” He then handed the lord a petition. It alleged that the shadow cast by the mansion was harming their pastures.

“Your mansion now casts a shadow over several hectares of our land,” the farmer explained. “The turf in the shadow has died, and our cattle now have less grass to eat.”

“It is too late for me to revise my plans,” the lord answered. “You will just have to live with the change.”

His reply only heightened the farmers’ anger. They left, but they assembled that night outside the mansion’s gate. They planned to destroy the mansion. The lord’s servants tried to defend the house, but the farmers outnumbered them.

The servants fled, and the farmers rushed into the mansion and set it on fire. Everyone got out of the house, and there were no casualties. However, the fire soon spread from the house to the adjoining pastures that belonged to the farmers.

Both sides’ properties were destroyed. The lord and the farmers were sorry for their actions. The lord promised to pay for the burned pastures, and the farmers promised to rebuild the mansion. They had learned that when you fight, both sides lose.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.