سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۷
لیست کلمات
حساب
اسم. حساب در بانک ترتیب قرار دادن پول شخص در آنجا است.
بعد از اینکه هزینهی ماشین جدید را پرداخت کردم، حساب بانکی من تقریباً خالی بود.
معمار
اسم. معمار شخصی است که ساختمان طراحی میکند.
نقشههای ساخت خانهی جدید توسط یک معمار معروف ترسیم شدهاست.
پنهان کردن، پوشاندن
فعل. to conceal sth بهمعنای پنهان کردن چیزی است.
شما باید پولتان را پنهان کنید تا کسی نتواند آن را از شما بگیرد.
جرم
اسم. اگر کسی مرتکب جرمی شود، مرتکب کار بدی میشود که میتواند توسط قانون مجازات شود.
پلیس بهسرعت در محل جنایت حاضر شد.
سند / سند قانونی
اسم. سند گواهیای است که ثابت میکند شخصی مالک چیزی است.
وقتی ماشین را خرید، به او سندی داده شد تا نشان دهد ماشین مال خودش است.
قدرشناسی
اسم. قدرشناسی احساس شکرگزاری است.
بچهها از عمه تس بهخاطر سر زدنش به آنها قدردانی کردند.
زیستگاه
اسم. زیستگاه خانهی طبیعی حیوانات یا گیاهان است.
قورباغهها اغلب در یک زیستگاه مرطوب مانند نزدیک دریاچه، رودخانه یا برکه یافت میشوند.
پادرمیانی کردن
فعل. پادرمیانی بهمعنای کمک به جلوگیری از بروز مشکلی بین دو فرد یا گروه است.
دانشآموزان تا زمانی که معلم پادرمیانی نکرد، با هم مشاجره کردند.
جانشان / جانما
اسم. جانما شیئی است که به افراد کمک میکند تا مکانی را پیدا کنند یا به خاطر بسپارند.
از درخت بلند بهعنوان جانماییی برای یافتن جادهی مسافرخانه استفاده میشد.
قانونی
صفت. اگر چیزی قانونی باشد، مربوط به قانون است یا قانون اجازهی آن را داده است.
رانندگی تا ۱۸ سالگی برای او قانونی نبود.
بهیادماندنی
صفت. اگر چیزی بهیادماندنی باشد، به دلیل خاصی از آن به یاد میماند.
مهمانی بهیادماندنی بود؛ مردم هنوز سالها بعد دربارهی آن صحبت میکردند.
وادار کردن
فعل. to oblige someone یعنی ملزم کردن کسی به انجام کاری.
اگر میخواستم وقت بازی داشته باشم، مجبور بودم هفتهای یک بار اتاقم را تمیز کنم.
جرم
اسم. جرم عملی است که قانون را زیر پا میگذارد و مستلزم مجازات است.
او به خاطر جرمش بهمدت دو روز به زندان رفت.
اعلام کردن
فعل. اعلام چیزی بهمعنای گفتن عمومی آن است.
سرلشکر ارتش اعلام کرد که جنگ پیروز شد.
تجمع
اسم. تجمع یک جلسهی عمومی بزرگ برای حمایت از چیزی است.
این مدرسه برای حمایت از تیم بسکتبال در سالن باشگاه تجمع برگزار کرد.
حل کردن
فعل. حل چیزی بهمعنای یافتن راهحل است.
او با دادن یک اسباببازی به هرکدام از فرزندانش مشکل را حل کرد.
منبع
اسم. منابع، پول و موادی از شخص یا کشور است که میتواند استفاده کند.
مرد فقیر منابعی برای تغذیهی خود نداشت.
حکم
اسم. حکم مجازاتی است که برای شخصی که از قانون پیروی نکردهاست تعیین میشود.
حکم سرقت اتومبیل بسیار بدتر از سرقت آبنبات است.
داوطلب شدن
فعل. داوطلب شدن یعنی دادنِ پیشنهاد انجام کاری بهصورت رایگان.
افراد زیادی داوطلب شدند تا به بزرگسالان برای یادگیری خواندن کمک کنند.
شاهد
اسم. شاهد کسی است که یک جنایت یا تصادف را دیده یا میشنود.
این زن تنها شاهد جنایت هولناک بود.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 7
Word list
account
n. An account with a bank is an arrangement to keep one’s money there.
After I paid for the new car, my bank account was nearly empty.
architect
n. An architect is a person who designs buildings.
The plans for building the new home were drawn by a famous architect.
conceal
v. To conceal something means to hide it.
You should conceal your money so no one can take it from you.
crime
n. If someone commits a crime, he or she does something bad that can be punished by law.
Police quickly arrived at the scene of the crime.
deed
n. A deed is a certificate that proves that someone owns something.
When she bought the car, she was given a deed to show the car was hers.
gratitude
n. Gratitude is a feeling of being thankful.
The kids showed Aunt Tess much gratitude for visiting them.
habitat
n. A habitat is the natural home of animals or plants.
Frogs are often found in a wet habitat, such as near a lake, river, or pond.
intervene
v. To intervene means to help stop a problem between two people or groups.
The students argued until the teacher intervened.
landmark
n. A landmark is an object that helps people find or remember a location.
The tall tree was used as a landmark for people to find the road to the inn.
legal
adj. If something is legal, it is related to the law or allowed by the law.
It was not legal for him to drive until he was 18 years old.
memorable
adj. If something is memorable, then it is remembered for a special reason.
The party was memorable; people were still talking about it years later.
oblige
v. To oblige someone means to require them to do something.
If I wanted to have playtime, I was obliged to clean my room once a week.
offense
n. An offense is an action that breaks the law and requires punishment.
He was put in jail for two days for the offense.
proclaim
v. To proclaim something means to say it in public.
The army general proclaimed that the war was won.
rally
n. A rally is a large public meeting in order to support something.
The school had a rally in the gym to support the basketball team.
resolve
v. To resolve something means to find a solution.
She resolved the problem with her children by giving them both a toy.
resource
n. Resources are a person’s or country’s money and materials that they can use.
The poor man didn’t have the resources to feed himself.
sentence
n. A sentence is punishment given to someone who didn’t follow the law.
The sentence for stealing a car is much worse than for stealing candy.
volunteer
v. To volunteer means to offer to do something for free.
Many people volunteered to help the adults learn to read.
witness
n. A witness is someone who sees or hears a crime or accident happen.
The woman was the only witness of the horrible crime.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.