سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۶
لیست کلمات
عادت کردن
فعل. to accustom to sth یعنی به چیزی عادت کردن.
برای من دشوار است که وقتی به دور دنیا سفر میکنم خودم را به مناطق زمانی جدید عادت دهم.
آلفا
اسم. عضو آلفای یک گروه غالبترین یا بالاترین رتبه است.
بزرگترین شیر آلفای گروه بود.
برانگیختن
فعل. برانگیختن بهمعنای بیدار کردن علاقه یا توجه در کسی است.
گفتههای این سیاستمدار برای برانگیختن خشم معترضین بود.
بیان
صفت. اگر کسی articulate باشد، توانایی بیان ایدهها را بهطور واضح و مؤثر دارد.
دوستان آلفرد دوست داشتند با او صحبت کنند، زیرا او بسیار خوشزبان و باهوش بود.
وزوز کردن
فعل. to buzz بهمعنای نشان دادن هیجان برای چیزی است.
سئول از صبح تا غروب وزوز میکند.
درگیر شدن
فعل. درگیر شدن یعنی دعوا یا بحث بر سر چیزی.
خواهران اغلب بر سر راه درست انجام کارها با هم درگیر میشوند.
طبقهبندی
اسم. طبقهبندی بهمعنای قرار دادن چیزها در دستهها یا گروههایی است که دارای چیزهای مشترک هستند.
طبق تقسیمبندی علمی، پلاتپوس نوک اردکی، یک پستاندار تخمگذار است.
چسبیدن
فعل. چسبیدن به چیزی به معنای محکم نگه داشتن آن است.
یک خرس تنبل مادر محکم در بالای قلهها به نوزاد خود میچسبد.
انطباق
اسم. انطباق عملی پیروی از یک قانون یا انجام کاری است که قرار است انجام دهید.
کودک ناسازگار هرگز با قوانین مادرش مطابقت ندارد.
درک کردن
فعل. to comprehend sth بهمعنای درک آن است.
بازیکن نمیتوانست درک کند که چرا بازی را از دست دادهاست.
جمع شدن
فعل. to congregate یعنی جمع شدن در یک مکان.
دیدن اجتماع گروهی از پرندگان در آسمان منظرهای عالی است.
حضانت
اسم. حضانت حق مراقبت از شخصی یا چیزی است.
زندانیان در بازداشت زندانبانان بودند.
متفرق شدن
فعل. متفرق شدن یعنی پراکنده شدن در همهجا.
من مردم را دیدم که برای دور شدن از حملهی گاو، متفرق میشدند.
مجسم کردن
فعل. تجسم بهمعنای نماد کردن یا نشان دادن چیزی است.
گفته شده مادر ترزا مظهر خوبی و مهربانی است.
تجربی
صفت. تجربی یعنی شامل اثبات و شواهد علمی بودن.
دانشمندان باید همیشه شواهد تجربی را در کار خود پیدا کنند.
استثنا
اسم. exclusion عمل دور نگه داشتن کسی از یک گروه است.
مردم در اعتراض به محرومیت مهاجران از کشور ما دور هم جمع شدند.
جمع شدن
فعل. to flock یعنی جمع شدن در یک مکان.
گروهی از پرندگان در بهار در رودخانه جمع میشوند.
چرا کردن
فعل. وقتی حیوانات چرا میکنند از گیاهان تغذیه میکنند.
گوسفندان و بزها دوست دارند در چمنهای بیرون روستا چرا کنند.
باهوش
صفت. اگر کسی intelligent باشد، بسیار باهوش است.
این دانشآموز باهوش از دبیرستان با بالاترین نمره در کلاس خود فارغالتحصیل شد.
جنگل
اسم. jungle نوعی جنگل در منطقه گرمسیری و بارانی استوایی است، جایی که درختان و گیاهان بسیار نزدیک به هم رشد میکنند.
انواع مختلفی از حیوانات از جمله پرندگان، خزندگان و حتی فیلها در جنگل زندگی میکنند.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 6
Word list
accustom
v. To accustom oneself to something is to get used to it.
I find it difficult to accustom myself to new time zones when I travel around the world.
alpha
n. The alpha member of a group is the most dominant or has the highest rank.
The largest lion was the alpha male of the pack.
arouse
v. To arouse means to awaken interest or attention in someone.
The politician’s words were meant to arouse the protesters’ anger.
articulate
adj. If someone is articulate, he or she has the ability to express ideas clearly and effectively.
Alfred’s friends loved talking to him because he was so articulate and intelligent.
buzz
v. To buzz means to show excitement about something.
Seoul buzzes from dawn till dusk.
clash
v. To clash means to fight or argue over something.
The sisters often clash over the right way to do things.
classification
n. Classification means putting things into categories or groups that have things in common.
According to scientific classification, a duck-billed platypus is an egg-laying mammal.
cling
v. To cling to something means to hold onto it tightly.
A mother sloth will cling tightly to her baby in the treetops.
compliance
n. Compliance is the act of following a rule or doing what you are supposed to do.
The bratty child never shows compliance with her mother’s rules.
comprehend
v. To comprehend something means to understand it.
The player could not comprehend why he lost the game.
congregate
v. To congregate means to gather in one place.
Seeing a group of birds congregate in the sky is an awesome sight.
custody
n. Custody is the right to take care of someone or something.
The prisoners were put in the custody of the jailers.
disperse
v. To disperse means to scatter everywhere.
I watched the people disperse in all directions to avoid the charging bull.
embody
v. To embody means to symbolize or represent something.
Mother Teresa was said to embody goodness and kindness.
empirical
adj. Empirical means involving scientific proof and evidence.
Scientists must always find empirical evidence in their work.
exclusion
n. Exclusion is the act of keeping someone out of a group.
People gathered together to protest the exclusion of immigrants from our country.
flock
v. To flock means to gather in one place.
Groups of birds will flock to the river in the spring.
graze
v. When animals graze, they feed on plants.
The sheep and goats like to graze on the grass outside the village.
intelligent
adj. If someone is intelligent, they are very smart.
The intelligent student graduated from high school with the highest marks in his class.
jungle
n. A jungle is a type of forest in a warm, rainy tropical area, where trees and plants grow very close together.
Many kinds of animals, including birds, reptiles, and even elephants live in a jungle.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.