سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۲۶
لیست کلمات
همان طور / متناسب
قید. اگر شخصی accordingly عمل کند، به روشی مناسب عمل میکند.
او احساس میکند کار خوبی انجام داده و رئیسش باید به او مبلغی متناسب پرداخت کند.
لنگر
اسم. لنگر جسمی سنگین است که از قایق انداخته میشود تا باعث شود در یک مکان بماند.
وقتی کشتی به مقصد رسید، خدمه لنگر را انداختند.
باعث شدن
فعل. هنگامی که باعث چیزی میشوید، آن را محقق میکنید.
خستگی باعث حادثه شد.
زمینه
اسم. context شرایطی است که زمینهی یک رویداد را تشکیل میدهد.
آنها پیش از ارائه، زمینهی جنگ را مورد مطالعه قرار دادند.
تعیین کردن
فعل. تعیین شخصی یا چیزی بهمعنای دادن توصیف خاصی به او/آن است.
فانوس دریایی معروف بهعنوان بنای تاریخی تعیین شد.
تحریف کردن
فعل. تحریف چیزی بهمعنای دروغ گفتن دربارهی آن، یا از شکل انداختن آن با کشیدن یا پیچ دادن است.
وکیلِ این مرد حقایق را تحریف کرد تا او آزاد شود.
اسکله
اسم. اسکله یک منطقهی بسته است که کشتیها برای بارگیری، تخلیه و تعمیر به آنجا میروند.
کشتی عظیم وارد اسکله شد و خدمه بار را خالی کردند.
انرژی
اسم. اگر انرژی زیادی داشته باشید، قدرت کافی دارید و میتوانید کارهای زیادی انجام دهید.
اگر کمبود انرژی دارید، سعی کنید غذای بهتری بخورید.
مکرر
صفت. اگر چیزی مکرر باشد، اغلب اتفاق میافتد یا انجام میشود.
در حالی که پدر بیمار بود، دکتر مکرر به خانهی او سر میزد.
چرخدنده
اسم. چرخدندهها بخشی از موتور هستند که سرعت را کنترل میکنند.
برادرم ماشین چهاردنده دارد.
اصیل
صفت. وقتی چیزی genuine باشد، واقعی یا حقیقی است.
بعد از اینکه اصل بودن نقاشی مشخص شد، به قیمت یک میلیون دلار فروخته شد.
روغن
اسم. گریس یک مادهی روغنی است که روی قسمتهای متحرک قرار میگیرد تا بهنرمی کار کنند، یا روغن، یا چربی در پختوپز.
وقتی کار روی ماشین تمام شد، تمام دستانم چربی داشت.
دانش
اسم. دانش چیزی است که شما میدانید.
او در عملی کردن دانشش مشکل دارد.
حذف کردن
فعل. وقتی چیزی را حذف میکنید، آن را کنار میگذارید یا انجام نمیدهید.
من بعضی از اطلاعات مهم را حذف کردم، او نمیآید.
خنثی کردن
فعل. to offset بهمعنای استفاده از یک چیز برای لغو تأثیر چیز دیگری است.
افزایش دستمزد با افزایش قیمت کالاها جبران میشود.
همپوشانی کردن
فعل. همپوشانی چیزی بهمعنای پوشاندن بخشی از آن است.
هدیه در بالا با هدیهی دیگر در پایین همپوشانی دارد.
دستدوم
صفت. وقتی چیزی دستدوم باشد، مالک آن شخص دیگری بودهاست.
شلوار جین دستدوم او از جلو کمی ساییده شده بود.
مهارت
اسم. وقتی در انجام کاری مهارت داشته باشید، آن را خوب انجام میدهید.
او با مهارت و اعتمادبهنفس بالایی کار میکرد.
شکاف
اسم. شکاف دهانهای باریک در دستگاه یا ظرف است.
برای کار با دستگاه، سکههای خود را در شکاف قرار دهید.
تاکتیک
اسم. تاکتیک یک برنامهی دقیق برای رسیدن به چیزی است.
سام برای جلب مشاغل بیشتر به یک تاکتیک خوب فکر کرد.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 26
Word list
accordingly
adv. If someone acts accordingly, they act in a way that is suitable.
He feels like he did a good job and his boss should pay him accordingly.
anchor
n. An anchor is a heavy object dropped from a boat to make it stay in one place.
When the ship reached its destination, the crew dropped the anchor.
cause
v. When you cause something, you make it happen.
Tiredness caused the accident.
context
n. Context is the situations that form the background of an event.
They studied the context of the battle before giving their presentation.
designate
v. To designate someone or something means to give them a particular description.
The famous lighthouse was designated as historical monument.
distort
v. To distort something means to lie about it, or pull or twist out of shape.
The man’s lawyer distorted the facts so that he would be set free.
dock
n. A dock is an enclosed area where ships go to be loaded, unloaded, and repaired.
The huge ship pulled into the dock, and the crew unloaded the cargo.
energy
n. If you have a lot of energy, you have plenty of strength and can do lots of things.
If you lack energy, try eating better food.
frequent
adj. If something is frequent, then it happens or is done often.
While Dad was sick, the doctor made frequent visits to his house.
gears
n. The gears are the part of a motor that controls the speed.
My brother has a car with four gears.
genuine
adj. When something is genuine, it is true or real.
After the painting was determined to be genuine, it sold for a million dollars.
grease
n. Grease is an oily substance put on moving parts so they work smoothly, or oil or fat in cooking.
When I was done working on the car, I had grease all over my hands.
knowledge
n. Knowledge is what you know.
He has trouble putting his knowledge into practice.
omit
v. When you omit something, you leave it out or do not do it.
I omitted some important information, he is not coming.
offset
v. To offset means to use one thing to cancel out the effect of another thing.
Increased wages are offset by higher prices for goods.
overlap
v. To overlap something means to cover a piece of it.
The gift on top overlaps the other gift on the bottom.
secondhand
adj. When something is secondhand, it has been owned by someone else.
Her secondhand jeans were a bit faded in the front.
skill
n. When you have skill at doing a job, you are good at doing it.
She worked with great skill and confidence.
slot
n. A slot is a narrow opening in a machine or container.
To operate the machine, put your coins into the slot.
tactic
n. A tactic is a careful plan to achieve something.
Sam thought of a good tactic to attract more business.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.