سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۱۶
لیست کلمات
کلاً
قید. اگر اتفاقی بهصورت کلی بیفتد، کاملاً اتفاق میافتد.
این شرکت استفاده از شکر را کلاً در غذای خود متوقف کرد.
پیوند دادن
فعل. to bind people یعنی ایجاد اتحاد با یکدیگر.
قربانیان سیل با نیازشان برای کمک به یکدیگر متعهد شدند.
کبودی
اسم. کبودی نشانهی تیرهای است که در اثر ضربه خوردن با چیزی ایجاد میشود.
در اثر زمین خوردن زانویش کبود شد.
رسم
اسم. رسم روشی برای انجام کارهایی است که از مدتها قبل یکسان بودهاست.
این یک رسم است که عروس و داماد اولین رقص را انجام میدهند.
نافرمان
صفت. وقتی شخصی نافرمانی میکند، از قوانین یا دستورالعملها پیروی نمیکند.
کودکان نافرمان به حرف مادرشان گوش ندادند و تصادف کرد.
پیشبینی کردن
فعل. پیشبینی چیزی دانستن آن قبل از وقوع است.
معلم در کلاس بزرگش وجود مشکلی را پیشبینی نمیکرد.
نگاه اجمالی کردن
فعل. نگاهی گذرا به چیزی دیدن آن برای مدت کوتاهی است.
او هنگامی که هواپیما میخواست به زمین بنشیند، به بیرون از پنجره نگاهی انداخت.
حلقه
اسم. hoop حلقهای است که از پلاستیک، فلز یا چوب ساخته شدهاست.
پسرها سعی کردند توپ را از داخل حلقهی بسکتبال پرتاب کنند.
بدشانسی
اسم. misfortune بدشانسی یا اتفاق ناخوشایند است.
وقتی به بدشانسی برخورد کرد، خانوادهاش به او کمک کردند.
منفی
صفت. وقتی چیزی منفی باشد، ناخوشایند یا غمانگیز است.
او دوست ندارد دربارهی دوستانش حرفهای منفی بزند.
هر
حرف اضافه. per یعنی هر وقتی که قیمت، اندازه یا مبلغی را میدهید.
برای تماشای بازی بیسبال برای هر نفر هشت دلار هزینه لازم است.
لابه کردن
فعل. التماس کردن یعنی درخواست برای چیزی که آن را خیلی زیاد میخواهید.
او از پدر و مادرش خواست تا اجازه دهند به بازی فوتبال برود.
پاره کردن
فعل. پاره کردن چیزی بهمعنای جدا کردن آن است.
او کاغذ را بهطور تصادفی از وسط پاره کرد.
خاطر
اسم. the sake of something دلیل انجام کاری است.
والدین بهخاطر فرزندانشان سخت کار کردند.
خراشیدن
فعل. خراشیدن چیزی یعنی مالیدن آن بهصورت خیلی محکم با هر چیز تیز.
من بهطور تصادفی رنگ کنار ماشین را خراش دادم.
منبع
اسم. منبع چیزی مکانی است که از آنجا میآید.
این رودخانه منبع آب آشامیدنی روستا بود.
سختگیر / خشن
صفت. وقتی کسی سختگیر باشد، بسیار جدی است.
معلم سختگیر به دانشجویان اجازهی صحبت در طول کلاس را نمیداد.
کوک زدن
فعل. کوک زدن استفاده از سوزن و نخ برای اتصال تکههای پارچه به هم است.
مادربزرگم تکهها را به هم دوخت تا پتوی بزرگی درست کند.
ضربه
اسم. thump صدای برخورد یک جسم سنگین با چیزی است.
وقتی توپ بولینگ به زمین برخورد کرد، صدای ضربهی توپ به زمین را شنیدند.
خشمگین
صفت. وقتی کسی خشمگین باشد، عصبانی و احساساتی است.
جینا وقتی فهمید که لیز در مدرسه بد است، خیلی خشمگین شد.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 16
Word list
altogether
adv. If something happens altogether, it happens completely.
The company stopped using sugar altogether in its food.
bind
v. To bind people is to make them feel united together.
The victims of the flood were bound by their need to help each other.
bruise
n. A bruise is a dark mark caused by being hit by something.
She got a bruise on her knee from falling down.
custom
n. A custom is a way of doing things that has been the same for a long time.
It is a custom that the bride and groom have the first dance.
disobedient
adj. When someone is disobedient, they do not follow the rules or instructions.
The disobedient children didn’t listen to their mother and had an accident.
foresee
v. To foresee something is to know about it before it happens.
The teacher didn’t foresee any problems with his large class.
glimpse
v. To glimpse something is to see it for a short time.
She glimpsed outside the window as the plane was about to land.
hoop
n. A hoop is a ring that is made of plastic, metal, or wood.
The boys tried to toss the ball through the basketball hoop.
misfortune
n. Misfortune is bad luck or an unlucky event.
His family helped him when he encountered misfortune.
negative
adj. When something is negative, it is unpleasant or sad.
She doesn’t like to say negative things about her friends.
per
prep. Per is uses to mean each when giving a price, size, or amount.
It costs eight dollars per person to watch the baseball game.
plead
v. To plead is to ask for something you want very badly.
He pleaded for his parents to let him go to the soccer game.
rip
v. To rip something means to pull it apart.
She ripped the paper in half by accident.
sake
n. The sake of something is the reason for doing it.
The parents worked hard for their children’s sake.
scrape
v. To scrape something is to rub it very hard with something sharp.
I accidentally scraped the paint off the side of the car.
source
n. A source of something is the place that it comes from.
The river was the source of drinking water for the village.
stern
adj. When somebody is stern, they are very serious.
The stern teacher didn’t allow the students to speak during class.
stitch
v. To stitch is to use a needle and thread to join pieces of cloth together.
My grandmother stitched the pieces together to make a big blanket.
thump
n. A thump is the sound of a heavy object hitting something.
They heard the thump when the bowling ball hit the floor.
vehement
adj. When somebody is vehement, they are angry and emotional.
Gina was vehement when she found out that Liz was bad in school.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.