واژگان

فصل: کتاب چهارم / درس: تشنج در گذشته و حال / درس 2

واژگان

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

واژگان

بخش ۲۷

لیست کلمات

مجاری تنفسی

اسم. مجاری تنفسی مسیری است که از طریق آن هوا به ریه‌های شخص می‌رسد.

از آنجا که او بیمار بود، گاهی‌اوقات مخاط در مجاری تنفسی‌اش گیر می‌کرد.

قادر مطلق

اسم. almighty یکی از نام‌های خدا در یک دین است.

آن‌ها قبل از غذا خوردن از قادر مطلق برای غذایشان تشکر کردند.

ظهور

اسم. advent رسیدن یا شروع یک آدم، چیز یا رویداد مهم است.

در زمان ظهور رادیو، در واقع تعداد کمی از برنامه‌ها موسیقی پخش می‌کردند.

چرخه

اسم. چرخه مجموعه‌ای از حوادث است که از انتها به ابتدا دایره‌وار می‌گردند.

آن‌ها گرفتار چرخه‌ی فقر، کمبود آموزش و بیکاری شدند.

قطعی

صفت. اگر چیزی definite باشد، رسمی‌ترین است.

این کتابخانه مجموعه‌ی نهایی از کتاب‌ها درباره‌ی مصر باستان است.

برابر دانستن

فعل. برابر دانستن چیزی با چیز دیگر مقایسه و بسیار شبیه به هم دانستن آن‌هاست.

او ظاهر آشفته‌ی این مرد را با عدم مسئولیت برابر دانست.

تشکیل دادن

فعل. تشکیل دادن چیزی بر اساس یک ایده یا اصل، مبتنی بر همان ایده است.

این امر بر این باور است که همه‌ی مردم برابر آفریده شده‌اند.

ایدئولوژی

اسم. ایدئولوژی یک سیستم اعتقادی است.

در ایدئولوژی معلمان به ارزش مشارکت والدین اعتقاداتی وجود داشت.

دم

فعل. to inhale به‌معنای ورود هوا یا بو به داخل ریه‌ها است.

جهان گرد هوای خنک و تازه کوه را استشمام کرده و احساس آرامش می‌کرد.

دعا کردن

فعل. دعا کردن به معنی خواستار حمایت از یک استدلال یا درخواست کمک است.

قبل از رفتن به جنگ، سرباز برای محافظت از نام خدای خود استفاده کرد.

قمری

صفت. اگر چیزی قمری باشد، مربوط به ماه است.

در هنگام کسوف ماه، سایه‌ی زمین سطح ماه را تاریک می‌کند.

تازگی

اسم. تازگی چیزی است که جدید، اصلی یا عجیب باشد.

بستنی برای او تازگی داشت، زیرا به‌ندرت بستنی می‌خورد.

از مد افتاده

صفت. اگر چیزی از مد افتاده باشد، دیگر مرسوم یا قابل‌استفاده نیست.

تلویزیون‌های سیاه و سفید از مد افتاده هستند.

شخصی‌سازی کردن

فعل. شخصی‌سازی چیزی به‌معنای طراحی آن برای پاسخ‌گویی به نیازهای مختصِ فرد است.

او تمرینات این زن را شخصی‌سازی کرد تا به او تمرین بهتری بدهد.

روانی

صفت. اگر چیزی مربوط به روان‌پزشکی باشد، مربوط به بیماری روانی یا درمان آن است.

دکتر گفت بیمار ممکن است مشکل روانی داشته باشد.

روان‌پزشکی

اسم. روان‌پزشکی مطالعه‌ی و درمان بیماری‌های روانی است.

تحصیل در رشته‌ی روان‌پزشکی چیزهای زیادی درباره‌ی بیماری روانی به من آموخته‌است.

واکنش

اسم. واکنش عملی ناخودآگاه است که در آن قسمتی از بدن به یک واقعه پاسخ می‌دهد.

وقتی دکتر با چکش لاستیکی به زانوی او زد، یک واکنش به وجود آمد.

تشنج

اسم. تشنج بیماری ناگهانی‌ای است که در آن بدن کنترل خود را از دست می‌دهد و می‌لرزد.

چراغ چشمک‌زن روشن می‌تواند باعث تشنج در کودکان شود.

جلسه

اسم. جلسه قرار ملاقاتی است که در یک زمان معین به‌منظور بحث و حل یک مسئله برگزار می‌شود.

هر سه ماه مدیران در جلسه‌ای برای بحث درباره‌ی فروش منطقه‌ای ملاقات می‌کردند.

ابزار / ظرف

اسم. utensil وسیله یا ظرف رایج است.

به نظر می‌رسید که چنگال وسیله‌ی اشتباه برای تلاش برای خوردن سوپ است.

متن انگلیسی درس

Vocabulary

Unit 27

Word list

airway [ˈɛərwei]

n. An airway is the passage by which air reaches a person’s lungs.

Since he was sick, mucus would occasionally get stuck in his airway.

Almighty [ɔːlˈmaiti]

n. The Almighty is a name for a god in a religion.

Before eating, they thanked the Almighty for their food.

advent [ˈædvənt]

n. An advent is the arrival or beginning of an important person, thing, or event.

During the advent of radio, very few programs actually played music.

cycle [ˈsīk(ə)l]

n. A cycle is a series of events that go on a circle from the end back to the beginning again.

They were caught in a cycle of poverty, lack of education and unemployment.

definitive [diˈfinətiv]

adj. If something is definitive, then it is the most official.

This library has the definitive collection of books on ancient Egypt.

equate [iˈkweit]

v. To equate one thing with another is to compare them and consider them very similar.

She equated the man’s messy appearance with a lack of responsibility.

found [found]

v. To found something on an idea or principle is to based on that idea.

This is found it on the belief that all people are created equal.

ideology [īdēˈäləjē]

n. An ideology is a system of belief.

Within the teachers’ ideology there was a belief in the value of parent participation.

inhale [inˈheil]

v. To inhale means to take air or a smell into the lungs.

The camper inhaled the cool and fresh mountain air and felt relaxed.

invoke [inˈvouk]

v. To invoke something is to mention it to support an argument or ask for help.

Before going into battle, the soldier invoked the name of his god for protection.

lunar [ˈluːnər]

adj. If something is lunar, then it is related to the moon.

During a lunar eclipse, Earth’s shadow darkens the moon’s surface.

novelty [ˈnɒvəlti]

n. A novelty is something that is new, original, or strange.

Ice cream was a novelty for him since he rarely had any.

outmoded [ˌautˈmoudid]

adj. If something is outmoded, then it is no longer in fashion or use.

Black and white television sets are outmoded.

personalize [ˈpəːrsənəlaiz]

v. To personalize something means to design it to meet a person’s unique needs.

He personalized the woman’s exercises to give her a better workout.

psychiatric [ˌsaikiˈætrik]

adj. If something is psychiatric, then it is related to mental illness or its treatment.

The doctor said the patient might have a psychiatric problem.

psychiatry [saiˈkaiətri]

n. Psychiatry is the study and treatment of mental illness.

Studying psychiatry has taught me a lot about mental illness.

reflex [ˈriːfleks]

n. A reflex is an unconscious action in which a body part responds to an event.

There was a reflex when the doctor hit his knee with a rubber hammer.

seizure [ˈsiːʒər]

n. A seizure is sudden illness in which the body loses control and shakes.

Bright flashing lights can cause seizures in children.

session [ˈseʃən]

n. A session is a meeting at a regular time in order to discuss and solve an issue.

Every three months the managers met in a session to discuss regional sales.

utensil [juːˈtensəl]

n. A utensil is a common tool or container.

It seemed that a fork was the wrong utensil for trying to eat the soup.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.