سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۱۶
لیست کلمات
اسید
اسم. اسید مادهای شیمیایی است که میتواند بقیهی مواد را در خود حل کند یا بسوزاند.
در کلاس شیمی، ما دو اسید را با یکدیگر مخلوط کردیم و واکنش آنها را تماشا کردیم.
ادارهی کل
اسم. administration به گروهی از افراد گفته میشود که یک شرکت یا سازمان را مدیریت میکنند.
او امیدوار بود که بتواند به شغل اداری ارتقا یابد.
اداری
صفت. administrative هر آنچه مربوط به مدیریت یک شرکت یا سازمان است را توصیف میکند.
من بهعنوان دستیار اداری صاحب شرکت کار میکنم.
بیوتکنولوژی
اسم. بیوتکنولوژی استفاده از قطعات زنده مانند سلولها در صنعت و فناوری است.
محققان شرکت بیوتکنولوژی از باکتریها برای ساخت دارو استفاده میکنند.
کلسترول
اسم. کلسترول مادهای در چربی، بافت و خون همهی حیوانات است.
هنگامی که افراد کلسترول زیادی دارند، در معرض خطر بالای مشکلات قلبی قرار دارند.
اتحاد
اسم. coalition گروهی از افراد یا سازمانها است که برای یک هدف مشترک کار میکنند.
شرکتها اتحادی را برای کاهش گرانی معاملات انجام دادند.
فریبنده / گولزننده
صفت. وقتی چیزی deceptive باشد، شخص را ترغیب میکند که چیز نادرستی را باور کند.
ظاهر ترسناک مرد فریبنده است، او در واقع بسیار خوب است.
دیابت
اسم. دیابت یک بیماری پزشکی است که در آن بدن فرد نمیتواند سطح قند خون خود را کنترل کند.
افراد دارای اضافهوزن بیشتر از افراد لاغر به دیابت مبتلا میشوند.
از بین بردن
فعل. از بین بردن چیزی که ناخواسته است بهمعنای حذف کامل آن است.
بستن کمربند ایمنی برخی از خطرات رانندگی با ماشین را از بین میبرد.
فرسایش
اسم. فرسایش یعنی تخریب سنگ یا خاک در اثر جاری شدن آب یا هوا.
درهها به این دلیل تشکیل میشوند که رودخانهها با آب جاری سریع باعث فرسایش میشوند.
اصول اخلاقی
اسم. اصول اخلاقی، اعتقادات یا قوانینی اخلاقی دربارهی درست یا غلط بودن است.
عمل سرقت قطعاً خلاف اصول اخلاقی برخی افراد نیست.
صریح
صفت. اگر چیزی صریح باشد، بسیار واضح، گشوده و صادقانه است.
این مرد گزارش کاملاً صریحی از تصادف اتومبیل ارائه داد.
چارچوب
اسم. چارچوب مجموعهای از قوانین یا ایدهها است که افراد از آنها برای حل مشکلات استفاده میکنند.
ایدههای او در چارچوب یک طرح تجاری موفق قرار میگیرند.
تولید کردن
فعل. تولید کردن چیزی بهمعنای ساختن آن در کارخانه است.
شرکت پدر من مصالح ساختمانی فولادی را تولید میکند.
سازوکار
اسم. مکانیزم بخشی از دستگاه است که عملکرد خاصی را انجام میدهد.
من نمیتوانم در ماشینم را باز کنم چون مکانیزم قفل شکستهاست.
به حداقل رساندن
فعل. به حداقل رساندن بهمعنای کاهش دادن چیزی در پایینترین سطح ممکن است.
من تکالیفم را دو بار بررسی کردم تا اشتباهاتی را که ممکن است مرتکب شده باشم به حداقل برسانم.
شهد
اسم. شهد مایعی شیرین است که آن را گلهایی که زنبورها و سایر حشرات جمع میکنند، تولید میکنند.
زنبورها برای تهیهی عسلشان از شهد استفاده میکنند.
عقیده
اسم. notion ایده یا اعتقاد دربارهی چیزی است.
من عقیده دارم که این مسیر ما را به ساحل میرساند.
رژیم
اسم. رژیم سیستم دولت یا مدیریت است.
او عضوی از رژیم قدیمی بود که در یک انتخابات طرد شده بود.
سرراست، بیپرده
صفت. وقتی چیزی straightforward باشد، خوب است چون درک آن آسان است.
سیستم درجهبندی معلم درست و منصفانه بود.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 16
Word list
acid [ˈæsid]
n. An acid is a chemical that can burn or dissolve other substances.
In chemistry class, we mixed two acids together and watched the reaction.
administration [ədˌminəsˈtreiʃən]
n. An administration is the group of people who manage a company or organization.
She hoped she could be promoted to a job in an administration.
administrative [ədˈminəstrətiv]
adj. Administrative describes anything related to managing a company or organization.
I work as an administrative assistant to the owner of the company.
biotechnology [ˌbaioutekˈnɒlədʒi]
n. Biotechnology is the use of living parts, such as cells, in industry and technology.
Researchers at the biotechnology company use bacteria to make medicine.
cholesterol [kəˈlestəroul]
n. Cholesterol is a substance in fat, tissues, and blood of all animals.
When people have too much cholesterol, they are at a high risk for heart problems.
coalition [kouəˈliʃən]
n. A coalition is a group of people or organizations working for a common purpose.
The companies formed a coalition to make trade less expensive.
deceptive [diˈseptiv]
adj. When something is deceptive, it encourages one to believe something that is false.
The scary-looking man’s appearance is deceptive, he is actually very nice.
diabetes [daiəˈbiːtis]
n. Diabetes is a medical condition in which a person’s body can not control the level of sugar in their blood.
Overweight people are more likely to suffer from diabetes than slimmer ones.
eliminate [iˈliməneit]
v. To eliminate something that is unwanted means to completely remove it.
Wearing a seatbelt eliminates some of the dangers of driving a car.
erosion [iˈrouʒən]
n. Erosion is the destruction of rock or soil due to flowing water or weather.
Canyons are formed because rivers of fast-moving water caused erosion.
ethics [ˈeθiks]
n. Ethics are moral beliefs or rules about right or wrong.
The act of stealing certainly doesn’t go against some people’s ethics.
explicit [iksˈplisit]
adj. If something is explicit, it is very clear, open, and truthful.
The man gave a very explicit account of the car accident.
framework [ˈfreimwəːrk]
n. A framework is a set of rules or ideas that people use to solve problems.
His ideas fit into the framework of a successful business plan.
manufacture [ˌmænjəˈfæktʃə:r]
v. To manufacture something means to make it in a factory.
My father’s company manufactures steel building materials.
mechanism [ˈmekənizəm]
n. A mechanism is a part of a machine that performs a certain function.
I can’t open my car door because the locking mechanism is broke.
minimize [ˈminəmaiz]
v. To minimize means to reduce something to the lowest possible level.
I checked my homework twice to minimize errors I might have made.
nectar [ˈnektər]
n. Nectar is a sweet liquid produced by flowers that bees and other insects collect.
Bees use nectar to make their honey.
notion [ˈnouʃən]
n. A notion is an idea or belief about something.
I have a notion that this route would get us to the beach.
regime
n. A regime is a system of government or management.
He was a member of the old regime that had been over thrown in an election.
straightforward [ˌstreitˈfɔːrwərd]
adj. When something is straightforward, it is good because it is easy to understand.
The teacher’s grading system was straightforward and fair.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.