سرفصل های مهم
مدیر فاسد
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
مدیر فاسد
آقای واتسون مدیر کارخانهی بزرگی است که انواع مختلفی از کالاها را تولید میکند. طی جلسهای در دفتر مرکزی شرکت، رئیسانش گفتند که میخواهند کارخانه پول بیشتری تولید کند.
رئیس او، آقای جانسون، به او گفت: «اگر کارخانه پول بیشتری تولید کند، توهم پول بیشتری درمیآوری.» این انگیزهی بزرگی بود. آقای واتسون همیشه میخواست بهاندازهی رئیسانش مرفه و پولدار باشد.
آقای واتسون به کارخانه برگشت و شروع به اعمال تغییرات کرد. ولی، بیشتر این تغییرات چندان خوب و خوشایند نبود و بعضی از آنها قانونی نبود. اول، تمام کارمندان را اخراج کرد. سپس، تمام کارخانه را اتوماتیک کرد.
حالا دستگاهها همهچیز را تولید میکردند و دیگر کارمندان هیچ شغلی نداشتند. بعد، به چند سناتور فاسد رشوه داد تا کمکهزینههای ویژهای را برای آن کارخانه وضع کنند. در نهایت، بهجای اینکه به یک شرکت پول دهد تا ضایعات شرکت را بهشکل درست دفع کند، با انداختن آنها داخل رودخانه قانون را نقض کرد تا پول صرفهجویی کند.
در ابتدا، آنهمه تغییرات در زیرساخت کارخانه درآمد بیشتری ایجاد کرد. ولی زود، خیلی از فروشگاهها دیگر نمیتوانستند کالاهای آن کارخانه را به قیمت خردهفروشی بفروشند. به نظر میرسید که دستگاهها نمیتوانند محصولات را بهخوبیِ کارگران تولید کنند.
مشتریها از کالاها و اجناس آن کارخانه ناامید شدند. مشکلات دیگری هم وجود داشت.
کارگران به دوستان و خانوادههایشان گفته بودند تا دست از خرید کالاهای آن کارخانه بردارند. مقامات آشغالهای کارخانه را داخل رودخانه کشف کردند و وقتی شرکت را مورد بازرسی مالی قرار دادند، متوجه شدند که آقای واتسون قانون را دستکاری کرده تا پول بیشتری به دست آورد.
تمام معاملات با کارخانهی آقای واتسون متوقف شد. کارخانه پول از دست داد و آقای واتسون کارش را. او خیلی دیر متوجه اشتباهاتش شد. او سعی کرده بود با صرفهجویی به هر روش ممکن پولدار شود، ولی ارزانترین راه همیشه بهترین راه نبود.
متن انگلیسی درس
The Corrupt Administrator
Mr. Watson is an administrator at a big factory that made different kinds of merchandise. During a meeting at the company’s headquarters, his bosses said they wanted the factory to make more money.
“If the factory makes more money, then you will too” his boss, Mr. Johnson, told him. It was a great incentive. Mr. Watson had always wanted to be as affluent as his bosses.
Mr. Watson returned to the factory and started making changes. However, most of his changes were not very nice, and some were not legitimate. First, he fired all his employees. Then, he automated the entire factory.
Machines now made everything, and his employees had no jobs. Next, he bribed some corrupt senators into legislating special subsidies for the factory. Finally, instead of paying a company to dispose of the factory’s rubbish property, he violated the law by throwing it into the river to save money.
At first, all the changes to the factory’s infrastructure created more revenue. But soon many stores could no longer sell the factory’s goods at retail. It seemed that the machines couldn’t make products as well as the workers.
The customers were disappointed with the factory’s merchandise. There were other problems, too.
The workers had told their friends and family to stop buying the factory’s goods. Officials discovered the factory’s rubbish in the river, and when they audited the company, they discovered that Mr. Watson had manipulated the law in order to get more money.
All transactions with Mr. Watson’s factory stopped. The factory lost money, and Mr. Watson lost his job. He realized his mistakes too late. He had tried to become rich by saving money any way possible, but the cheapest way is not always the best.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.