سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
بخش ۳۰
لیست کلمات
خط ساحلی
اسم) coastline طرح کلی سواحل یک کشور است.
او متوجه شد که بیشتر شهرهای استرالیا در خط ساحلی قرار دارند.
بازداشتن
فعل) to deter به معنای جلوگیری یا دلسرد کردن کسی از انجام کاری است.
جادههای یخی مردم را از رانندگی با خودروهایشان بازمیدارد.
طراحی کردن
فعل) طراحی چیزی بهمعنای ارائهی ایده یا برنامهریزی برای آن است.
سارقان طرحی را برای سرقت الماس طراحی کردند.
مسافت
اسم) مسافت فاصلهی بین دو نقطه است.
فاصلهی میان آمریکا و روسیه حدود ۸۰۰۰ کیلومتر است.
تجربه، تخصص
اسم) تخصص یعنی داشتن دانش و مهارت کافی در انجام کاری.
جان در تبلیغات تخصص زیادی دارد. او میتواند هرچیزی را بفروشد!
ترک، شکاف
اسم) fracture یعنی ترک یا شکستگی در چیزی.
روی آن پا نایست، چون شکستگی دارد. ممکن است بدتر شود.
سردرد
اسم) سردرد، درد در سر فرد است.
خواهرم هر بار که استرس زیادی دارد سردرد میگیرد.
پیادهسازی کردن، اجرا کردن
فعل) اجرای کردن چیزی به معنای اطمینان از انجام آنچه برنامهریزی شدهاست.
این مدرسه تصمیم گرفت استراتژی آموزشی جدیدی را اجرا کند.
بینش
اسم) بینش یعنی درک عمیق و دقیق از چیزی.
کتاب فیزیک به دانشآموزان بینش جدیدی از جاذبه داد.
شاخهی بزرگ
اسم) limb شاخهی بزرگ روی درخت است.
میمون روی شاخهی درخت نشست و از یک تکه میوه لذت برد.
قدرت
اسم) قدرت بهمعنی توان یا استحکام است.
با تمام قوا سعی کنید آن لاستیک سنگین را بلند کنید.
خوشبینی
اسم) خوشبینی حالت امیدوار بودن به آینده است.
مادر نسبت به آیندهی فرزندانش خوشبین بود.
ماهر
صفت) ماهر یعنی داشتن توانایی انجام کاری به نحو احسن.
منشیها در تایپ سریع مهارت دارند.
قایق
اسم) raft نوعی قایق تخت است.
او با قایق از اقیانوس آرام عبور کرد.
لبه، تیغهی کوه
اسم) ridge تکهای دراز و باریک از زمین برآمده است.
خرس قهوهای در امتداد تیغهی کوه به راه افتاد.
شانه
اسم) شانه بخشی از بدن بین بالای بازو و گردن است.
او دوچرخهاش را روی شانهاش حمل کرد.
تنه زدن، هل دادن
فعل) هل دادن چیزی به معنای فشار دادن آن با قدرت زیاد است.
او پسر را از راه کنار زد.
همسر
اسم) همسر شخصی است که کسی با او ازدواج کردهاست.
من با همسرم و دو فرزندمان در خانهای زندگی میکنیم.
فشار دادن، پرتاب کردن
فعل) to thrust یعنی فشار آوردن یا حرکت سریع چیزی با شدت زیاد.
بوکسور مشتش را به کیسه فرو کرد.
تحمل کردن
فعل) تحمل کردن چیزی بهمعنای توانایی پذیرش آن حتی در صورت ناخوشایند بودن است.
وقتی عجله دارید، تحمل علائم راهنمایی و رانندگی سخت است.
متن انگلیسی درس
Unit 30
Word list
coastline
n) A coastline is the outline of a country’s coast.
He noticed that most of the cities in Australia are on the coastline.
deter
v) To deter means to prevent or discourage someone from doing something.
Icy roads deter people from driving their cars.
devise
v) To devise something means to come up with an idea or plan about it.
The thieves devised a plan to steal the diamonds.
distance
n) A distance is how far it is between two points.
The distance between America and Russia is about 8,000 km.
expertise
n) Expertise is the knowledge and skills to do something well.
John has a lot of advertising expertise. He can sell anything!
fracture
n) A fracture is a crack or break in something.
Don’t stand on that leg because there is a fracture. It might get worse.
headache
n) Headache is a pain in one’s head.
My sister gets a headache every time she has a lot of stress.
implement
v) To implement something means to ensure that what has been planned is done.
The school decided to implement a new teaching strategy.
insight
n) Insight is a deep and accurate understanding of something.
The physics textbook gave the student a new insight about gravity.
limb
n) A limb is a large branch on a tree.
The monkey sat on the tree limb and enjoyed a piece of fruit.
might
n) Might means strength or power.
Try with all your might to lift the heavy tire.
optimism
n) Optimism is the state of being hopeful about the future.
The mother had optimism about her children’s futures.
proficient
adj) Proficient means able to do something well.
Secretaries are proficient at typing quickly.
raft
n) A raft is a flat kind of boat.
He sailed across the Pacific Ocean on a raft.
ridge
n) A ridge is a long, narrow piece of raised land.
The brown bear walked along the edge of the mountain ridge.
shoulder
n) A shoulder is the body part between the top of the arm and the neck.
He carried his bike on his shoulder.
shove
v) To shove something is to push it with a lot of power.
She shoved him out of the way.
spouse
n) A spouse is the person to whom someone is married.
I live in a home with my spouse and our two children.
thrust
v) To thrust means to push or move something quickly with a lot of force.
The boxer thrust his fist into the punching bag.
tolerate
v) To tolerate something means to be able to accept it even when it is unpleasant.
When you are in a hurry, it can be hard to tolerate traffic signals.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.