سرفصل های مهم
یک زندگی جالب
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
یک زندگی جالب
مردی با نوهاش داشت چند جعبه را میگشت. جعبهها پر بود از تصاویر و چیزهای قدیمی که رویدادهای مهمی از زندگی پدربزرگ را به تصویر میکشیدند.
او میخواست شرایط پشت هر کدام از آن اتفاقات را با نوهاش به اشتراک بگذارد.
ولی نوه فکر میکرد داستانهای پدربزرگش کسلکننده است. پدربزرگ با این وضع کنار میآمد. انتقاد نوهاش را نادیده گرفت.
او عکسی از داخل جعبه برداشت. توضیح داد: «این همون زیردریاییایه که توی جنگ سوارش بودم.» نوه به آن خیره شد.
پدربزرگ نگاهی به عکس دوم انداخت و اخم کرد. عکس ردیفی از تابوت را نشان می داد. نوهاش متوجه غم درون چهرهی پدربزرگش شد.
پسر پرسید: «این چیه؟»
پدربزرگ جواب داد: «این بعد از اون موقع بود که بمب هستهای انداخته شد. بمب شهر رو نابود کرد.»
بعد پدربزرگ یک میکروسکوپ اسباببازی از جعبه بیرون کشید و آن را در دستانش چرخاند.
نوه پرسید: «اون رو از کجا گرفتی؟»
پدربزرگ گفت: «این یادگاری رو از موزهی علوم خریدم.»
حالا پسرک واقعا علاقهمند شده بود. او شروع کرد به فهمیدن اینکه پدربزرگش دارد یک داستان بزرگتر برایش تعریف میکند. این داستان زندگی پدربزرگش بود.
او عکس دیگری برداشت. عکس عروس و داماد جوانی را نشان میداد. آنها خیلی خوشحال بودند. یک سند به عکس وصل شده بود. پسر نمیتوانست آن را بخواند، ولی دستش را روی کاغذ کشید.
پرسید: «این مال کجاست پدربزرگ؟»
پدربزرگ گفت: «این سند ازدواجمه و برای روزیه که با مادربزرگت ازدواج کردم.»
پسر گفت: «واو! پدربزرگ حالا همهچیز رو دربارهی زندگیت میدونم!»
متن انگلیسی درس
An Interesting Life
A man looked through some boxes with his grandson. They were filled with old photographs and objects that portrayed important events from the grandfather’s life.
He wished to share the circumstances behind each event with his grandson.
The grandson, however, thought his grandfather’s stories were boring. The grandfather coped with this. He ignored his grandson’s criticism.
He took a photo from the box. “That’s the submarine I was on during the war,” he explained. The grandson gazed at it.
The grandfather glanced at the next picture and frowned. It showed a row of coffins. His grandson noticed the grief in his grandfather’s face.
“What is it,” the boy inquired.
“This was after a nuclear bomb was dropped,” the grandfather answered. “It devastated a city.”
Next the grandfather pulled a toy microscope from the box and rotated it in his hand.
“Where did you get that,” the grandson asked.
“This is a souvenir I bought at the science museum,” the grandfather said.
Now the boy was really interested. He started to understand that his grandfather was telling him a larger story. It was the story of his grandfather’s life.
The grandfather picked up another photo. It showed a young bride and groom. They were very happy. A certificate was attached to the photo. The boy couldn’t read it, but he traced his finger over the paper.
“What’s this from, Granddad,” he asked.
“That’s my marriage license from the day I married your grandmother,” the grandfather said.
“Wow,” said the boy. “Granddad, now I know all about your life!”
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.