سرفصل های مهم
سیرک
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
سیرک
بن غمگین بود. او در مزرعهای نزدیک شهر کوچکی زندگی میکرد و دوستان زیادی نداشت. تا اینکه یک روز، پیامرسانی به مزرعه آمد. او تیتر روزنامهی شهر را نشان داد. سیرک داشت به شهر میآمد. این رویداد حتی با تولد بن همزمان شده بود!
همان طور که پدرش ماشین را از میان شهر هدایت میکرد، بن خیلی هیجانزده بود. سیرک نمیتوانست تمام مردمی را که میخواستند نمایش را ببینند در خود جا بدهد ولی بن یک بلیت داشت.
بن با دقت فعالیتهای دوروبرش را نگاه میکرد. او آدمهایی از هر دو جنس را دید که میرقصیدند. آنها لباسهای بامزه پوشیده بودند و رنگ موهایشان متفاوت بود. همچنین ببرهای اهلیشده با خطهایی روی پوستشان شیرینکاری میکردند.
در بیرون مردم میتوانستند یک پرترهی غیررسمی سفارش بدهند. همان طور که یک هنرمند سریع آنها را نقاشی میکرد، آنها جلوی یک تصویر بامزه ژست میگرفتند. بن نمیتوانست باور کند.
او از هر زمانی در گذشته خوشحالتر بود.
آن روز، بن فهمید که میخواهد چه کاره شود. او سیرک را چنان دوست داشت که میخواست وقتی بزرگتر شد سیرک خودش را داشته باشد.
دیدن سیرک مثل مقداری دارو برایش بود. او دیگر غمگین نبود. احساس خاص بودن میکرد. دربارهی الزامات داشتن سیرک خودش تحقیق کرد. سخت مطالعه کرد و دربارهی کسبوکار آموخت.
بن سخت کار کرد و یک روز سیرک خودش را داشت. سیرک فوقالعاده ای بود. مردم به او میگفتند میتواند خیلی ثروتمند شود. ولی او با پول وسوسه نشد. او فقط میخواست بچهها را شاد کند. او میدانست که آن سیرک زندگیاش را عوض کرده بود و میخواست همان کار را برای دیگران بکند.
متن انگلیسی درس
The Circus
Ben was unhappy. He lived on a ranch near a small town, and he didn’t have many friends. Then one day, a messenger came to the ranch. He showed the headline in the town newspaper. The circus was coming to the town. It even coincided with Ben’s birthday!
Ben was very excited as his father steered the car through the town. The circus couldn’t accommodate all the people who wanted to see the show, but Ben had a ticket.
Ben peered at the activity around him. He watched people of both genders dance all around. They wore funny costumes, and their hair was dyed many different colors. Also, tame tigers with stripes on their fur did tricks.
Outside, people could commission an informal portrait. They posed in front of a funny picture while an artist quickly drew them. Ben couldn’t believe it.
He was happier than he had ever been before.
That day, Ben knew what he wanted to do. He loved the circus to such an extent that he wanted to have his own circus when he grew older.
Seeing the circus was like a dose of medicine for him. He wasn’t unhappy anymore. He felt special. He inquired about what he needed to do to have his own circus. He studied hard and learned about business.
Ben worked very hard, and one day, he had his own circus. It was a great circus. People told him that he could be very rich. But he wasn’t tempted by money. He just wanted to make children happy. He knew the circus had changed his life, and he wanted to do the same thing for others.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.