سرفصل های مهم
دالتون و قلدر
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
دالتون در مقابلِ. قلدر
دالتون پسر خوبی بود، اما گاهیاوقات پسرهای دیگر او را به دلیل قدبلند و لاغر بودن مسخره میکردند.
بزرگترین مشکل دالتون میچ بود. قلدری بود که به قدرتش افتخار میکرد. با پسرهای دیگر دعوا میکرد. گاهی، اگر پسرها پول ناهارشان را به میچ میدادند، به آنها رحم میکرد و آنها را رها میکرد.
روزی، پسرها از المپیک مدارس راهنمایی ویژه مطلع شدند. کلاس باشگاه آنها قرار بود در آن شرکت کند. بسیاری از بچهها هیجانزده شده بودند. اما دالتون فکر میکرد که مثل شکنجه است.
آن روز صبح، دالتون کربوهیدرات زیادی برای صبحانه خورد. وارد باشگاه شد و به ساعت نگاه کرد. زمان شروع فرارسیده بود. معلم پرسید که آیا آماده هستند یا خیر. همه سر تکان دادند به جز دالتون. دالتون گفت: «زنبور نیشم زده. باید پرستار رو ببینم.» داستان سر هم کرد تا مجبور به بازی نباشد.
مربی پاسخ داد: «باور نمیکنم. آمادهی بازی شو.»
اول، کشتی گرفتند. بعد پریدند، سینهخیز رفتند و بازیهای دیگر کردند. اما میچ در هر رویداد سلطهگر بود.
همه کل صبح را صرف شکست دادن او کردند. تا ناهار، همهی تیمها خسته و کوفته شده بودند، آنها به فکر پیروزی بودند.
میدانستند آخرین بازیِ روز والیبال است. بچههایی که رقیب دالتون بودند حالا متحدانش بودند. آنها میخواستند که دالتون در شکست میچ به آنها کمک کند. دالتون قرار بود رقیب میچ باشد.
بازی شروع شد. هربار که میچ سعی میکرد توپ را از بالای تور رد کند، دالتون مانع میشد. بالاخره، میچ از کل قدرتش استفاده کرد. اما توپ به دستان دالتون برخورد کرد و برگشت و به صوروت میچ خورد!
بالاخره میچ شکست خورد.
متن انگلیسی درس
Dalton vs. the Bully
Dalton was a nice boy, but sometimes the other boys made fun of him because he was so tall and skinny.
Dalton’s biggest problem was Mitch. He was a bully who boasted about his strength. He quarreled with the other boys. Sometimes, if boys gave Mitch their lunch money, he would have mercy and leave them alone.
One day, the boys learned about a special Middle School Olympics. Their gym class was going to be in it. Many kids were excited. But Dalton thought it sounded like torture.
That morning, Dalton ate plenty of carbohydrates for breakfast. He entered the gym and looked at the dial on the clock. It was time to begin. The teacher asked if they were ready. Everyone nodded, except Dalton.
“I got stung by a bee. I need to see the nurse,” said Dalton. He made this story up so he wouldn’t have to play.
“I don’t believe you. Get ready to play,” responded the coach.
First, they wrestled. Then they jumped, crawled and played other games. But Mitch was dominant in every event.
They strained all morning to defeat him. By lunch, the entire team were sore, but they thought they knew how to win.
They knew the last game of the day was volleyball. Kids who used to be Dalton’s rivals became his allies. They wanted him to help them beat Mitch. Dalton was going to be Mitch’s opponent.
The game started. Every time Mitch tried to hit the ball over the net, Dalton stopped it. Finally, Mitch used all of his strength. But the ball bounced off Dalton’s hands and back into Mitch’s face!
Finally Mitch was defeated.