درسنامه اصلی

دوره: برنامه‌ی VIP آقای ای جی هوگ / فصل: بازی / درس 1

برنامه‌ی VIP آقای ای جی هوگ

122 فصل | 572 درس

درسنامه اصلی

توضیح مختصر

بحث و گفت‌وگو در رابطه با راه‌های بهتر یادگیری زبان انگلیسی، و ایده‌های جالب و جذاب برای زندگی بهتر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح متوسط

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

بازی - درس اصلی

سلام، من اِی‌جی هستم. به موضوع VIP ما در این ماه خوش آمدید، بازی، موضوعی خیلی جدی در این ماه، پس بهتر است درمورد آن جدی باشید.

چگونه موفق‌تر می‌شوید و از زندگی بیشتر لذت می‌برید؟

وقتی به کار و بازی فکر می‌کنم، به بزرگسال‌ها و کودکان فکر می‌کنم. دنیای بزرگسالان همه‌اش درباره‌ی کار، جدی بودن، انجام کارها و نتایج است. بچه‌ها، همه‌اش مربوط به بازی است. فقط تفریح می‌کنند. بیرون می‌دوند و هیجان‌زده می‌شوند.

و با این حال، به‌خصوص وقتی که درباره‌ی یادگیری زبان صحبت می‌کنیم، چه کسانی را تحسین می‌کنیم؟ همه‌مان دوست داریم شبیه چه کسی باشیم؟ بچه‌ها. این یکی از رایج‌ترین نظراتی است که همیشه از اعضا دریافت می‌کنم. اوه، بچه‌ها خیلی راحت انگلیسی یاد می‌گیرند.

اگر خانواده‌ای از ژاپن به آمریکا نقل مکان کند، بیایید خانواده‌ای را تصور کنیم که البته، والدین، همان بزرگسالان و افراد جدی را داشته باشد. بعد آن‌ها دو فرزند خردسال دارند و همه‌شان سعی می‌کنند انگلیسی یاد بگیرند. وقتی به آمریکا می‌آیند چه اتفاقی می‌افتد؟

والدین رنج و مشقت می‌برند و واژگان و گرامر را مطالعه می‌کنند و سخت کار می‌کنند. و بچه‌ها چه می‌کنند؟ اوه، آن‌ها دوست‌های آمریکایی پیدا می‌کنند، می‌دوند و بازی می‌کنند.

چندین ماه اصلاً انگلیسی صحبت نمی‌کنند. کاملاً بی‌اعتنا هستند. با دوستان آمریکایی‌شان به ژاپنی صحبت می‌کنند و دوستان آمریکایی‌شان هیچ‌چیز از آنچه می‌گویند نمی‌فهمند. آن‌ها هم اهمیتی نمی‌دهند، با بچه‌های ژاپنی به انگلیسی صحبت می‌کنند و این ماه‌ها ادامه دارد.

بازی می‌کنند، می‌دوند و سرگرم می‌شوند. تلویزیون تماشا می‌کنند. کارتون تماشا می‌کنند. چند سال بعد چه اتفاقی می‌افتد؟ چند سال بعد بچه‌ها انگلیسی را با لهجه‌ی کامل آمریکایی، روان و بی‌زحمت صحبت می‌کنند.

و معمولاً، درباره‌ی بزرگسال‌ها چطور؟ هنوز لهجه‌ی قوی ژاپنی دارند، معمولاً با تردید زیادی صحبت می‌کنند و در سرتان ترجمه می‌کنند و بعد اشتباهات گرامری می‌کنند و وقتی اشتباه گرامری می‌کنند، خیلی به‌خاطرش ناراحت و نگران می‌شوند: «خدای من! انگلیسی من به‌اندازه‌ی کافی خوب نیست.» بعد کار می‌کنند و کمی بیشتر زحمت می‌کشند.

بیایید درباره‌ی بازی صحبت کنیم، چون بازی در واقع نوعی توانایی جادویی است، روشی جادویی برای افزایش یادگیری و به دست آوردن نتایج بهتر، همان طور که در کودکان می‌بینیم. پس بازی چیست؟

تفاوت کودکی که بازی می‌کند با بزرگسالی که کار می‌کند چیست؟

  1. وقتی بچه‌ها بازی می‌کنند یا وقتی شما بازی می‌کنید، کاری را فقط برای لذت بردن از آن انجام می‌دهید، صرفاً برای اینکه انجامش دهید. اهداف جدی زیادی برایش ندارید.

آن کودک تصمیم نمی‌گیرد که: «من امسال باید ۱۰۰۰ کلمه‌ی واژگان یاد بگیرم.» فقط با بچه‌ها بازی می‌کند، خوش می‌گذراند و تا جایی که می‌تواند ارتباط برقرار می‌کنند. فقط برای سرگرمی است. فقط با بچه‌های دیگر سرگرم می‌شود، همین.

  1. نکته‌ی دیگر، وقتی بچه‌ها بازی می‌کنند، وقتی افراد بازی می‌کنند، فقط در لحظه هستند.

اکنون و دقیقاً اینجا هستند. نگران گذشته و همه‌ی اشتباهات و مشکلات گذشته‌شان نیستند. روی آینده متمرکز نیستند، نگران و دلواپس هستند که آیا موفق خواهند شد؟ آیا موفق خواهند بود؟ آن‌ها همین جا هستند، همین الان، اوقات خوشی دارند.

  1. یکی دیگر از اصول بازی این است که انعطاف‌پذیر است.

مشتی قوانین سخت‌گیرانه وجود ندارد. اگر در نوعی بازی قوانین وجود داشته باشد، خیلی سست هستند. اگر یک روند لذت‌بخش، انعطاف‌پذیر و آزاد باشد، بازی است. چرا بازی بهتر است؟

اول از همه، بازی برای یادگیری بهتر است. روند بهتری است. روند سریع‌تری است. منظورم از بهتر بودن مؤثرتر بودن است. یعنی زمانی که در آن روحیه‌ی بازی هستید، سریع‌تر و مؤثرتر مهارت را پرورش می‌دهید تا زمانی که به‌طور جدی کار می‌کنید و زحمت می‌کشید.

ما قبلاً این را با مثال یادگرفتن انگلیسی کودکان و بزرگسالان دیده‌ایم. برای ورزش هم صادق است. من اخیراً کتابی به‌نام کد استعداد خواندم و این کتاب به نحوه‌ی یادگیری استعدادهای مختلف و مهارت‌های مختلف در افراد می‌پردازد.

و یکی از موضوعات کلیدی که مطالعه کردند فوتبال بود، چیزی که ما به آن soccer می‌گوییم و بقیه به آن football می‌گویند. کشورهای مختلف را بررسی کردند و اینکه چرا بعضی از کشورها بازیکنان فوتبالیست فوق‌العاده‌ی زیادی ارائه می‌کنند. البته، مشهورترین آن‌ها برزیل است.

و به چیزی که توجه کردند این بود که در برزیل، کودکان بهترین مهارت‌هایشان، مهارت‌های اساسی فوتبال را از طریق بازی یاد می‌گیرند، نه از طریق درس‌های سخت، نه از طریق تکنیک‌های سخت و مربی‌گری سخت، بلکه این بازی رایگان را در خیابان‌ها و سالن‌های ورزشی انجام می‌دهند.

بازی و بازی و بازی می‌کنند و آنجاست که توانایی‌های کلیدی سریعشان را برای کنترل توپ و حرکت از طریق بازی توسعه می‌دهند.

البته وقتی بعداً بالغ و حرفه‌ای می‌شوند، روی بعضی از تکنیک‌ها تمرکز می‌کنند، اما آن مهارت‌های اساسی را از طریق بازی توسعه می‌دهند.

  1. یکی دیگر از نکات جالب درباره‌ی بازی، بازدهیِ بیشتر آن است. در واقع وقتی بازی می‌کنید بیشتر از زمانی که جدی و مدام کار می‌کنید، کار انجام می‌دهید.

من فکر می‌کنم دلیل اصلی‌اش این است که وقتی از چیزی لذت می‌برید، وقتی در لحظه هستید، برای سرگرمی انجامش می‌دهید. ادامه دادن آسان است، شما می‌خواهید ادامه دهید. در نهایت این کار را برای مدت طولانی‌تری با تمرکز بهتر از زمانی که خودتان را مجبور به کار می‌کنید انجام می‌دهید.

این ایده‌ی کلیِ دوگانگی کار / بازی یک طرز تفکر خیلی بالغانه است. دوگانگی شکاف بین دو چیز است. پس دو چیز است: کار و بازی. اگر آن را تقسیم کنیم، یعنی کار و بازی دو چیز متفاوت هستند، این یک دوگانگی است.

معمولاً بزرگسال‌ها این‌طور فکر می‌کنند، کار هست و کار را جدی انجام می‌دهید، کار می‌کنید و کار می‌کنید، و این‌طور پول در می‌آورید و کارها را انجام می‌دهید.

و بازی هم هست و چیزی است که بعد از کار انجام می‌دهید تا استراحت کنید و از کار زیاد ریکاوری کنید. ما به‌عنوان بزرگسال‌ها فکر می‌کنیم که این‌ها روندهای جداگانه‌ای هستند.

کودکان این چیزها را متفاوت نمی‌دانند. آن‌ها یکی هستند. کودکان تمایل دارند این دو را با هم ترکیب کنند. در حالی که بازی می‌کنند، یاد هم می‌گیرند. در حالی که بازی می‌کنند، کار انجام می‌دهند. هم‌زمان هم بازی می‌کنند و هم کار می‌کنند. این خیلی مؤثرتر و خیلی سرگرم‌کننده‌تر است.

بهتر از همه یاد می‌گیرند، کودکان بهتر از همه یاد می‌گیرند، همان طور که در حال کاوش و بازی هستند. کودکان چیزها را خیلی مؤثرتر از طریق بازی و اکتشاف یاد می‌گیرند تا اینکه در یک کلاس درس بنشینند و سعی کنند مطالبی را از یک کتاب به خاطر بسپارند.

یکی از داستان‌های موردعلاقه‌اش را در این باره برایتان خواهم گفت، که درباره‌ی خواهرزاده‌ی کوچکم ماسانوری است. ماسانوری بچه‌ی شگفت‌انگیزی است. او فقط سه سال دارد و با این حال، در سه‌سالگی، این پسر کوچک بیشتر از هر کسی که تا به حال ملاقات کرده‌ام درباره‌ی قارچ‌ها می‌داند. یک متخصص کوچک قارچ است، حیرت‌انگیز است.

چرا قارچ؟ نمی‌دانم. به دلایلی، این بچه دیوانه‌ی قارچ‌ها است. کتاب‌هایی درباره‌ی قارچ‌ها می‌خواند. راستش، مادرش برایش کتاب‌هایی درباره‌ی قارچ‌ها می‌خواند.

وقتی بیرون است، تنها چیزی است که درباره‌اش صحبت می‌کند همین است. همیشه در زمین دنبال قارچ می‌گردد. عاشق چیدن قارچ با مادرش در جنگل است.

همه‌ی این قارچ‌ها را جمع می‌کنند و به خانه می‌آیند و ماسانوری می‌خواهد تمام کتاب‌های قارچی را که مادرش از کتابخانه گرفته‌است مرور کند و بعد آن‌ها را شناسایی می‌کند.

می‌خواهد نامشان را یاد بگیرد و همیشه می‌خواهد بداند که آیا می‌توان این یکی را خورد؟ آیا نمی‌توان این یکی را خورد؟ این یکی سمی است؟ فکر می‌کند آن‌ها بامزه و جذاب هستند.

این بچه نام تعداد بی‌شماری از قارچ‌ها را می‌داند، حتی نمی‌توانم بگویم چند تا. تنها چیزی که می‌دانم این است که هر بار به او سر می‌زنم، اولین چیزی که می‌گوید کینوکو است، که در ژاپنی یعنی قارچ. و همیشه می‌خواهد من به اینترنت وارد شوم و تصاویری قارچ‌ها را به او نشان دهم.

ماسانوری کار می‌کند؟ نه، کار نمی‌کند. تفریح می‌کند. به دلایلی فکر می‌کند قارچ‌ها جالب هستند. فکر می‌کند بامزه هستند. دوست دارد به تصاویر نگاه کند. دوست دارد نام‌ها را یاد بگیرد. آن‌ها را می‌گیرد و با قیچی می‌برد و با آن‌ها بازی می‌کند.

دوست دارد آن‌ها را نگه دارد و در جنگل به دنبالشان می‌گردد، همه‌ی این‌ها فقط برای او بازی است. به دلایلی برای او جذاب و سرگرم‌کننده است.

و با این حال، با انجام همه‌ی این‌ها، با این بازی و کاوش بدون هدف واقعی، در سه‌سالگی درباره‌ی قارچ‌ها بیشتر از هر بزرگسالی می‌داند.

در پیش‌دبستانی، به‌تازگی به پیش‌دبستانی رفته‌است، معلم‌ها می‌خندیدند چون در کلاس به معلم‌ها همه‌چیز را درباره‌ی قارچ‌ها آموزش می‌داد. برای بچه‌های دیگر کلاس‌های کوچک دارد، درس‌های کوچکی درباره‌ی قارچ‌ها می‌دهد و به آن‌ها می‌گوید: «اوه اسم این قارچ اینه. این یکی رو می‌تونید بخورید.» و همه‌ی اسم‌ها را می‌داند، شگفت‌انگیز است.

ماسانوری تسلط بر این قسمت قارچ‌ها را یاد گرفته‌است. او در سه‌سالگی، فقط از طریق بازی، نیمچه‌متخصص قارچ شده‌است.

چگونه می‌توانیم به آن برسیم؟ اگر قرار بود من در بزرگسالی درباره‌ی قارچ یاد بگیرم، معمولاً چه کار می‌کنم؟ شما چه کار می‌کنید؟ می‌رفتیم کتاب قارچ می‌گرفتیم و سعی می‌کردیم حفظ کنیم و مطالعه کنیم.

اگر در مدرسه بودیم، ما را مجبور می‌کردند آزمایش کنیم و به دانش قارچیِ ما نمره می‌دادند. کابوس وحشتناکی خواهد بود و احتمالاً بیشتر آن را بعد از امتحان فراموش می‌کنیم و با این حال او از طریق بازی به یک استاد کوچک تبدیل شده‌است، درست مانند بچه‌های کوچک مثال من، بچه‌های ژاپنی‌ای که به آمریکا می‌آیند و کاملاً به انگلیسی مسلط می‌شوند.

البته، فقط ژاپنی هم نیست، افراد از هر کشوری، بچه‌هایی که به آمریکا می‌آیند صحبت به انگلیسی را کاملاً یاد می‌گیرند و هرچه کوچک‌تر باشند، راحت‌تر این کار را انجام می‌دهند. من فکر می‌کنم به این دلیل است که هرچه بیشتر به بازی و استراحت بپردازند، تمرکزشان روی کار و مطالعه‌ی جدی کمتر است.

بیایید درباره‌ی نحوه‌ی انجام این کار صحبت کنیم. برای من کمی است که درسی درباره‌ی چگونگی بازی کردن به شما بدهم، اما متأسفانه ما بزرگسالان فراموش می‌کنیم.

من خیلی از مردم را می‌شناسم که فراموش می‌کنند چگونه استراحت کنند و لذت ببرند و بازی کنند و چیزها را به شیوه‌ی طبیعی و بازیگوشانه یاد بگیرند. هرچه سنمان بیشتر می‌شود، بیشتر و بیشتر این را فراموش می‌کنیم. پس هرچقدر هم عجیب به نظر برسد، درباره‌ی چگونگی بازی کردن درسی به شما می‌دهم.

بزن بریم، قدم اول – از انجام دادن کارها فقط به‌خاطر اینکه باید انجامشان دهید دست بکشید.

ما کارهای زیادی را در زندگی انجام می‌دهیم چون احساس می‌کنیم باید انجامشان دهیم. من باید این کار را انجام دهم. باید انجامش دهم. باید انگلیسی بخوانم. این دلیل افتضاحی برای انجام کاری است. باید، به‌خاطر یک‌سری الزامات.

منظورم این است که چرا، چرا باید انگلیسی بخوانید؟ در واقع هیچ دلیل قانع‌کننده‌ای وجود ندارد که باید انجام دهید. اگر به انگلیسی تسلط نداشته باشید، نمی‌میرید.

باید یک احساس سنگین، ناراحت‌کننده و احساس مدرسه‌مانندی را برای انجام کاری ایجاد می‌کند. من باید این کار را کنم. یک الزام است و ما چندان از الزامات لذت نمی‌بریم.

پس شاید بهتر باشد در زندگی‌تان چند تا از آن کارها را متوقف کنید. شاید کارهایی در زندگی‌تان وجود داشته باشد که احساس می‌کنید باید آن‌ها را انجام دهید، اینکه بعضی وقت‌ها کسی به شما گفته‌است یا در برهه‌ای از زندگی‌تان تصمیم گرفته‌اید که باید کاری را انجام دهید، اما شاید واقعاً نیازی نباشد.

پس بعضی از آن‌ها را متوقف کنید. بعضی از کارهای غیرضروری را کنار بگذارید و کمی استراحت کنید.

و این زمان اضافی را با انجام کارهای سرگرم‌کننده و جالب بیشتر پر کنید. نه برای اینکه پول بیشتری بگیرید. نه برای اینکه نمره‌ی امتحان بیشتری بگیرید. نه برای اینکه حرفه‌تان را بسازید. نه برای هریک از این دلایل منطقی خیلی کاربردی، بلکه فقط به این دلیل که سرگرم‌کننده و جالب است.

من می‌دانم که گاهی اوقات برای بزرگسالان کمی افراطی به نظر می‌رسد که فقط استراحت کنند و خوش بگذرانند و کاری را انجام دهند صرفاً به این دلیل که جالب است، حتی اگر فایده‌ی دیگری نداشته باشد، اما این همان بازی است.

و به‌عنوان بخشی از آن، اهداف را برای مدتی فراموش می‌کنید. این موضوعی است که ما در چندین درس VIP اخیرمان بحث کرده‌ایم، یعنی داشتن هدف، اما بعداً فراموش کردن آن، هل دادن آن به سمت دیگر، تمرکز بر لذت کامل و فقط لذت بردن از چیزها.

یکی از چیزهایی که من در برنامه‌ی VIP ما در بین اعضایمان به آن توجه کرده‌ام این است که کسانی که موفق‌ترین هستند، یعنی کسانی که به روان‌ترین شکل صحبت می‌کنند، که قوی‌ترین و مؤثرترین شکل برقراری ارتباط را به انگلیسی دارند، معمولاً کسانی هستند که به نظر می‌رسد فقط از آن لذت می‌برند.

فقط سرگرم می‌شوند و موضوع‌ها را دوست دارند. عاشق سفر هستند. عاشق خواندن کتاب‌ها، چه رمان و چه غیرداستانی. عاشق صحبت کردن با مردم کشورهای مختلف با استفاده از انگلیسی هستند.

خوش می‌گذرانند. نسبت به کلمات واژگان وسواس ندارند. نسبت به گرامر وسواس ندارند. نسبت به سطح یا عملکردشان وسواس ندارند، بازی می‌کنند. نگرش خیلی بازی‌گونه‌ای دارند.

من اخیراً در مطالعه‌ی اسپانیاییِ خودم متوجه همین موضوع شده‌ام. احتمالاً مانند شما، من اولین یادگیری زبان‌ام را در مدرسه شروع کردم، که برای من اسپانیایی بود.

و احتمالاً مانند شما، من برای اسپانیایی طرز فکر کاری‌ای داشتم، چون در مدرسه خیلی زود یاد گرفتم که آن‌ها امتحان می‌گیرند و نمره می‌دهند، پس نوعی کار بود. آن زمان واقعاً نمی‌خواستم اسپانیایی یاد بگیرم، در دبیرستان و دانشگاه، اما مجبور بودم. مجبور بودم یک زبان انتخاب کنم و اسپانیایی خوب به نظر می‌رسید. من آن را انتخاب کردم.

و بعد فقط کار بود. تنها کاری که می‌کردم آماده شدن برای امتحان بود. این تنها چیزی بود که برایم اهمیت داشت.

من واژگان آن هفته یا آن ماه یا آن درس را حفظ می‌کردم و بعد امتحان می‌دادم و بعد بیشترش را فراموش می‌کردم. گرامر را حفظ می‌کردم. هیچ‌کدام سرگرم‌کننده نبود. هیچ‌کدام لذت‌بخش نبود.

به محتوا اهمیت نمی‌دادم چون کسل‌کننده بود، همه‌اش از یک کتاب درسی، دیالوگ‌های الکی و چیزهایی از این دست بود. و از آنجا که من فقط طرز فکر کاری برای زبان اسپانیایی داشتم، هرگز واقعاً فرهنگ کشورهای اسپانیایی زبان را پیگیری نکردم. و بنابراین پیشرفت کمی در اسپانیایی داشتم. در کلاس‌هایم A می‌گرفتم اما اصلاً نمی‌توانستم ارتباط برقرار کنم.

اخیراً، آن را خیلی تغییر داده‌ام. سر و ته‌ش کرده‌ام، یعنی رویکرد متفاوتی را در پیش گرفته‌ام و الان برای اسپانیایی آسوده‌خاطر هستم. تصمیم گرفته‌ام که اهمیتی نمی‌دهم اسپانیایی‌ام چقدر خوب است. برایم مهم نیست چند کلمه بلدم.

مهم نیست اشتباه کنم. برایم مهم نیست که موقع صحبت کردن شبیه یک کودک دو ساله باشم. مهم نیست. فقط می‌خواهم تفریح کنم و از اسپانیایی لذت ببرم.

قصد دارم سال آینده به اسپانیا سفر کنم و تمام تلاشم را بکنم، سعی کنم با مردم صحبت کنم و تمام سفر Camino de Santiago را انجام می‌دهم، که یک پیاده‌روی یک‌ماهه در اسپانیا با دوستم، جو، است. همه‌چیز تفریح است، تنها چیزی است که به آن اهمیت می‌دهم.

فقط چیزهایی را پیدا می‌کنم که گوش دادن به آن‌ها برایم جالب است. به چند کتاب صوتی و چند داستان خنده‌دار احمقانه گوش خواهم داد و اصلاً دستور زبان نخواهم خواند. فقط تفریحی خواهد بود.

اگر یک روز حوصله نداشته باشم انجامش دهم، انجام نمی‌دهم. این نگرش من و کاری است که انجام داده‌ام. و بفرما، حدس بزنید چه شد؟ دارم سریع‌تر پیشرفت می‌کنم. برای اولین بار در زندگی‌ام، واقعاً می‌توانم کمی به اسپانیایی ارتباط برقرار کنم.

نه زیاد، الان تقریباً در حد جمله‌های دوکلمه‌ای صحبت می‌کنم، اما دوستی در اسپانیا دارم که معمولاً هفته‌ای یک یا دو بار در اسکایپ با او صحبت می‌کنم. و حتی اگر مثل یک کودک کوچک صحبت می‌کنم، او می‌تواند یک‌جورهایی متوجه حرف من شود.

ساده با من صحبت می‌کند تا بتوانم بفهمم چه می‌گوید. من به اسپانیایی ارتباط برقرار می‌کنم و این واقعاً برای من هیجان‌انگیز و سرگرم‌کننده است. به چیزهایی گوش می‌دهم که از آن‌ها لذت می‌برم.

و الان برای رفتن به اسپانیا خیلی هیجان‌زده هستم. من شیفته‌ی فرهنگ اسپانیایی هستم. درباره‌ی آن خوانده‌ام، به پادکست‌هایی درباره‌اش گوش داده‌ام، تجربه‌ی من را از اسپانیایی کاملاً تغییر داده‌است.

و الان برای اولین بار احساس می‌کنم می‌توانم انجامش دهم. شاید عالی نباشم اما می‌توانم ارتباط برقرار کردن به اسپانیایی را یاد بگیرم و همه‌ی این‌ها به این دلیل است که من الان فقط با اسپانیایی بازی می‌کنم، برایش کار نمی‌کنم.

پس، اولین وظیفه در این ماه برای شما، که باز هم ممکن است عجیب به نظر برسد که به شما وظیفه‌ی بازی کردن را بدهم، اما همین است که هست. با انگلیسی بازی کنید.

لطفاً حداقل یک ماه تمرکزتان را بر گرامر، واژگان، سطح و اشتباهاتتان متوقف کنید و اینکه چه زمانی به این سطح می‌رسم. همه‌ی این‌ها را فراموش کنید و فقط بازی کنید، با انگلیسی سرگرم شوید. این تنها تمرکز شما در این ماه است، فقط از آن لذت ببرید. لذت، بازی، همین.

و بعد دومین کاری که این ماه انجام می‌دهید این است که همان کار را در زمینه‌های دیگر زندگی‌تان انجام دهید.

چیز دیگری را در زندگی‌تان انتخاب کنید، شاید زندگی کاری یا شخصی‌تان باشد، مهم نیست، فقط حوزه‌ی دیگری از زندگی‌تان را انتخاب کنید که جذابیتش و خوش‌اش را از دست داده‌است و حداقل برای یک ماه تصمیم بگیرید که فقط برای تفریح کردن به آنجا می‌روید.

فقط می‌خواهید بدون هدف بازی کنید و اکتشاف کنید، هیچ عمل خاصی نیست که انجام دهید. این کار را انجام دهید و تجربیاتتان را به اشتراک بگذارید و در انجمن‌هایمان به ما بگویید که چگونه بود.

منتظر خواندن تجربیات شما هستم. تا آن‌موقع، روز و ماه عالی‌ای داشته باشید. فعلاً خداحافظ.

متن انگلیسی درس

Play – Main Lesson

Hi, this is AJ. Welcome to our VIP topic for this month, Play, a very serious topic this month, so you better be serious about it.

How do you become more successful and enjoy life more?

When I think about work and play, I think of adults and children. The adult world is all about work, being serious, getting things done, results. Children, it’s all about play. They just have fun. They’re out there running around going crazy.

And yet, especially when we talk about language learning, who do we admire? Who do we all want to be like? The children. This is one of the most common comments I get from members all the time. Oh, children learn English so easily.

If a family moves to the United States from Japan, let’s imagine the family, of course, we have the parents, the adults, the serious people. Then they have two young children and they’re all going to try to learn English. When they come to the United States what happens?

The parents sweat and toil and suffer studying vocabulary, studying grammar, working, working very hard. And what do the kids do? Oh, they find American friends, they run around and they play.

For many months they don’t speak any English at all. They’re totally oblivious. They talk to their American friends in Japanese and their American friends don’t understand anything they’re saying. They don’t care either, they talk to the Japanese kids in English and this just goes on and on for months.

They play, run around and have fun. They watch television. They watch cartoons. What happens a few years later? A few years later the kids are speaking English with a perfect American accent, fluently, effortlessly.

And typically, what about the adults? Still suffering with a strong Japanese accent, usually speaking with a great amount of hesitation and translating in their head and then making grammar mistakes and when they make a grammar mistake, getting really upset about it and worrying, “Oh my God! My English isn’t good enough.” Then they work and toil some more.

So let’s talk about play, because play is actually a sort of magical ability, magical method for increasing learning and getting better results, as we see with the children. So what is play?

What is the difference between a child playing and an adult working?

  1. When children play or when you play, you’re doing something simply for the enjoyment of it, simply to do it. You don’t have a lot of heavy serious goals about it.

That child does not decide, “I must learn 1000 vocabulary words this year.” They’re just playing with the kids, having a good time, communicating as best they can. It’s just for fun. They’re just having fun with other kids, that’s it.

  1. Another thing, when children play, when people play, they’re just in the moment.

They’re right here and now. They’re not worrying about the past and all their past mistakes and problems.. They aren’t focused on the future, worrying and fretting about will they make it? Will they be successful? They’re right here, right now, having a good time.

  1. Another element of play is that it’s flexible.

There’s not a bunch of rigid rules. If there are rules in some kind of game, they’re very loose. If an enjoyable, flexible, loose process, that’s play. Why is play better?

First of all, play is better for learning. It’s a better process. It’s a faster process. By better I mean more effective. It means you develop skill in a faster and more effective way when you’re in that spirit of play than when you’re seriously working and toiling.

We’ve already seen this with the example of children and adults learning English. It’s also true of sports. I recently read a book called The Talent Code and this book looks at how people learn different talents, different skills.

And, one of the key things they studied was soccer, what we call soccer and everyone else calls football. They looked at different countries and why certain countries seem to produce a lot of really great soccer players. Of course, the most famous of all would be Brazil.

And what they noticed was that in Brazil, children learn their best skills, the fundamental skills of soccer through play, not through rigid lessons, not through rigid techniques and rigid coaching, but rather, they play this free form game in the streets and gymnasiums.

It’s play-play-play-play- play and that’s where they develop those key lightning fast abilities to control the ball, to move, it’s through play.

When they become adults and professionals later, of course, they do focus on some techniques, but they develop those fundamental skills through play.

  1. Another great thing about play is its more productive. You actually get more done when you’re playing than when you’re seriously working all the time.

I think the main reason for this is that when you’re enjoying something, when you’re in the moment you’re doing it for fun. It’s easy to keep going, you want to keep going. You’ll end up doing it more, for a longer period of time, with better concentration than when you’re forcing yourself to work.

This whole idea of a work / play dichotomy is a very adult way of thinking. A dichotomy is a split between two things. So it’s two things: work and play. If we split that, it means work and play are two different things, this is a dichotomy.

This is how adults typically think, there’s work and you do that very seriously and you work, work, work and that’s how you make money and get things done.

Then there’s play and that’s what you do after work to relax and recover from working so much. So as adults we think they are these separate things, these separate processes.

Children don’t think of these things as different. They are one. Children tend to combine these things. While they’re playing, they’re also learning. While they’re playing, they’re getting things done. They’re playing and working at the same time. It’s much more effective and much more fun.

They learn best, children learn best, while they’re exploring and playing. Children learn things much more effectively through games, playing and exploration than by sitting in a classroom trying to memorize things from a book.

I’ll give you one of my favorite stories about this, which is my little nephew Masanori. Masanori is an amazing kid. He’s only three years old and yet, at the age of three, this little boy knows more about mushrooms than anyone I’ve ever met. He’s a little mushroom expert, it’s astounding.

Why mushrooms? I have no idea. For some reason, this kid is crazy about mushrooms.. He reads books about mushrooms.. Truthfully, his mom reads books to him about mushrooms.

When he’s outside, that’s all he talks about. He’s always searching around on the ground looking for mushrooms.. He loves to go picking mushrooms with his mom in the forest.

They gather up all these mushrooms and they come home and Masanori wants to go through all the mushroom books that his mom has gotten from the library and then he identifies them.

He wants to learn their names and he always wants to know, can you eat this one? Can you not eat this one? Is this one poisoned? He thinks they’re cute and fascinating.

This kid knows the names of countless mushrooms, I can’t even tell you how many. All I know is that every time I visit him, the first thing he says is kinoko, which in Japanese means mushroom. Then he always wants me to get on the Internet and show him pictures of mushrooms.

So is Masanori working? No, he’s not working. He’s having fun. For some reason he thinks mushrooms are interesting. He thinks they’re cute. He likes to look at the pictures. He likes learning the names. He gets them and cuts them up with scissors and he plays with them.

He likes to hold them and he searches around for them in the forest, all of these things is just play to him. It’s fascinating and fun to him for some reason.

And yet, by doing all this, this play, this exploring with no real goal, he’s learned more about mushrooms as a three-year old than most adults know at all.

In preschool, he’s recently gone to preschool, and the teachers were laughing because he was teaching the teachers in the class all about mushrooms.. He’s giving little classes to the other kids, little lessons about mushrooms and telling them, “Oh this mushroom is this. You can eat this one.” And he knows all the names, it’s amazing.

So Masanori has learned to master this area of mushrooms.. He’s become a little mini mushroom expert at the age of three, simply through playing.

How would we go about it? If I was going to learn mushrooms as an adult, typically what would I do? What would you do? We’d go get mushroom books and try to memorize and study.

If we were in school, they’d make us take tests and give us grades on our mushroom knowledge. It would be a horrible nightmare and we’d probably forget most of it after the test and yet he’s become a little master through play, just as the little children in my example, the Japanese children who come to America and completely master English.

Of course, it doesn’t have to be Japanese, people from any country, the kids come to America they’re going to learn to speak English perfectly and the younger they are, the more easily they’ll do that. I think it’s because the more open they are to just playing and relaxing, the less they’re focused on working and serious study.

Let’s talk about how to do this. It seems a little strange to me to be giving you a lesson on how to play and yet, sadly, as adults, we kind of forget.

I know many people that just forget how to relax and enjoy and play and learn things in a playful natural way. We tend, as we get older, to forget this more and more. So as strange as it may sound, I’ll give you a lesson on how to play.

Here we go, step one – stop doing things because you should.

We do so many things in our life because we feel we should. I should do this. I must do this. I should study English. That’s just a terrible reason to do something. You should, out of some obligation.

I mean why, why should you study English? There’s really no compelling reason that you must. You’re not going to die if you don’t master English.

So should is a heavy, uncomfortable, kind of school feeling to doing something. I should do it. It’s an obligation and we tend to not enjoy obligations so much.

So, maybe in your life stop doing some of those things. Maybe there are things in your life you’re doing because you feel you should do them, that someone at some time has told you that or you’ve decided at some point in your life that you must do something, but maybe you really don’t need to.

So cut out some of those things. Cut out some of that unnecessary work and relax a little bit.

And fill that extra time by doing more of what is just fun and interesting, fun and interesting, that’s all. Not to get more money. Not to achieve a higher test score. Not to build your career. Not for any of these very practical logical reasons, but rather just because it’s fun and interesting.

I know it seems a little radical sometimes for adults to just relax and have fun and do something simply because it’s interesting, even if it has no other benefit, yet that’s what play is.

And, as part of that, you forget goals for a while. This is a theme that we’ve discussed in several of our recent VIP lessons, which is, having a goal but then sort of forgetting it, pushing it to the side, focusing on full enjoyment, just on enjoying things.

One of the things I’ve noticed in our VIP program among our members is that the ones who are the most successful, meaning, the ones who speak the most fluently, that communicate the most powerfully and most effectively with English, tend to be the ones who seem to just enjoy it.

They’re just having fun they like the topics. They love traveling. The love reading books, whether they’re novels or non-fiction. They love chatting with people from different countries using English.

They’re having a great time. They aren’t obsessed about vocabulary words. They aren’t obsessed about grammar. They aren’t obsessed about their level or their performance, they’re playing. They have a very playful attitude.

I’ve noticed the same thing recently with my own study of Spanish. Probably like you, I started my first language learning in school, in my case, Spanish.

And, probably like you, I had a work mindset about Spanish, because I learned in school so immediately, they’re giving tests and grades, so it was work. I didn’t really want to learn Spanish at the time, back in high school and college, but I had to. I had to pick a language and Spanish seemed good. I picked that one.

And then it was just work. All I was doing was preparing for the test. That’s all I cared about.

I would memorize the vocabulary for that week or that month or that lesson, and then I would take a test and then I would forget most of it. I’d memorize the grammar. None of it was fun. None of it was enjoyable.

I didn’t care about the content because it was boring, it was all from a textbook, fake dialogues and things like that. And because I only had a work mindset about Spanish, I never really explored the culture of Spanish-speaking countries. And so I made very little progress with Spanish. I got A’s in my classes but couldn’t communicate at all.

Recently, I’ve very much changed that. Turned it on its head, meaning, I’ve taken an opposite approach and now I’ve relaxed about Spanish. I’ve decided that I don’t care how good my Spanish is. I don’t care how many words I know.

I don’t care if I make mistakes. I don’t care if I sound like a two-year old child when I speak. It doesn’t matter. I’m just going to have fun and enjoy Spanish.

I’m going to travel to Spain next year and do my best, try to talk to people and I’m doing this whole trip of the Camino de Santiago, which is this month long hike through Spain with my friend Joe. It’s all about fun, that’s all I care about.

I’m just going to find things that are interesting to me to listen to. I’m going to listen to some audiobooks and some stupid funny stories and I’m not going to study grammar at all. It’s just going to be fun.

If I don’t feel like doing it one day, I’m not going to do it. That’s my attitude and what I’ve been doing. And lo and behold, guess what? I’m making faster progress. For the first time in my life, I’m actually able to communicate a little bit in Spanish.

Not much, I speak in about two word sentences right now, but I have a friend in Spain that I chat with on Skype, usually once or twice a week. And even though I’m talking like a little baby, he can kind of understand what I’m saying.

He speaks simply to me so I can kind of understand what he’s saying. I’m communicating in Spanish and it’s really exciting and fun for me. I’m listening to things that I enjoy.

And now I’m super excited about going to Spain. I’m fascinated by Spanish culture. I’ve been reading about it, listening to podcasts about it, it’s totally transformed my experience of Spanish.

And now for the first time I feel like I can do it. I may not be perfect but I can learn to communicate in Spanish and it’s all because I’m just playing with Spanish now, I’m not working at it.

So, my first task for you this month, which again seems strange to give you a task to play but here it goes. Play with English.

Please, at least for a month, stop focusing on grammar, vocabulary and your level and mistakes and when will I get to this level. Just forget all that and just play, have fun with English. That’s your only focus this month, just enjoy it. Enjoyment, play, that’s it.

And then your second thing to do this month is simply to do the same exact thing in some other area of your life.

Choose something else in your life, maybe it’s your work life, personal life, it doesn’t matter, just choose another area of your life which has lost its interest, lost its fun and decide for at least a month you’re just going to have fun with it.

You’re just going to play and explore with no goals, nothing practical to accomplish at all. Do that and share your experiences and tell us what it was like on our forums.

I look forward to reading about your experiences. Until then, have a great day, have a great month. Bye for now.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.