سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۳
لیست کلمات
غیرطبیعی
صفت. اگر چیزی غیرطبیعی باشد، با حالت عادی یا متوسط متفاوت است.
امروز صبح احساس غیرعادیای داشتم، انگار مریض شده بودم.
غایب
صفت. اگر کسی یا چیزی غایب باشد، حضور ندارد یا در مکانی که انتظار میرود نیست.
من دیروز در مدرسه غیبت داشتم، زیرا با پدرم به مسافرت رفته بودم.
مجاور
صفت. وقتی چیزی adjacent باشد، در کنار چیز دیگری است یا در مجاورت آن است.
آپارتمان من در مجاورت یک پارک زیبا و زمین بازی است.
آلومینیوم
اسم. آلومینیوم یک عنصر شیمیایی است که فلزی سبک و نقرهایرنگ است.
من برای بستهبندی غذا از فویل آلومینیوم استفاده کردم.
مناسب
صفت. اگر چیزی برای شخص یا چیزی applicable باشد، مربوط به اوست.
متوجه شدم که رمز عبور قدیمی من دیگر در وبسایت قابل استفاده نیست.
مصنوعی
صفت. اگر چیزی مصنوعی باشد، بهطور طبیعی ساخته نشده است بلکه از چیزی طبیعی تقلید میکند.
درخت کریسمس مصنوعی از پلاستیک ساخته شده است.
دوچرخه
اسم. دوچرخه وسیله نقلیهای با دو چرخ است که با رکاب زدن کار میکند.
من با دوچرخهام از جادهی کوهستان پایین رفتم.
واسطه شدن
فعل. to broker تنظیم یا مذاکره دربارهی جزئیات چیزی برای دیگران است.
وکیل واسطهی توافق ما خواهد شد.
دیوان سالاری
اسم. بوروکراسی گروهی است که برای کمک به مدیریت یک تجارت بزرگ یا اداره یک کشور با هم همکاری میکنند.
دادخواستهای بسیاری بر سر اعضای دیوان سالاری ریخت.
پیکربندی کردن
فعل. پیکربندی چیزی بهمعنای تنظیم و چیدن آن است.
مهندس به پیکربندی کردن رایانهی جدید من کمک کرد.
یکی کردن
فعل. to consolidate یعنی پیوستن یا جمع کردن در یک چیز.
وقتی با هم زندگی کردیم، مجبور شدیم وسایلمان را یکی کنیم.
راحتی
اسم. اگر کاری برای راحتی شما انجام شود، به شما امکان میدهد کاری را بهراحتی یا بدون دردسر انجام دهید.
من راحتیِ داشتن استخر در حیاط پشتیام را دوست دارم.
کم کردن
فعل. to deduct بهمعنای کم کردن چیزی است.
من باید هزینههایم را از دفترچهی چکم کم میکردم.
فرض کردن / پنداشتن
فعل. to deem بهمعنای در نظر گرفتن چیزی است.
من فکر میکردم بستنی خیلی خوشمزه باشد.
کارآفرین
اسم. کارآفرین کسی است که برای کسب درآمد، کسبوکار یا سازمان جدیدی را راهاندازی میکند.
این کارآفرین از کسبوکار جدیدش موفقیت کسب کرد.
بهطور مساوی
قید. اگر چیزی بهطور مساوی پخش شود یا از هم فاصله داشته باشد، به اندازه، تعداد یا مقادیر مساوی تقسیم میشود.
شکر را بهطور یکنواخت روی همهی کلوچهها بپاشید.
مالی
صفت. وقتی چیزی مالی باشد، به پول یا امور مالی مربوط میشود، بهخصوص دولت یا تجارت.
آیا امسال شرکتْ رشد مالی را نشان دادهاست؟
حق امتیاز
اسم. حق امتیاز حق فروش محصولات یا خدمات شرکت دیگری در یک منطقهی خاص است.
رستوران فستفود در نزدیکی خانهی من حق امتیاز دارد.
ایدئولوژیکی
صفت. اگر چیزی ایدئولوژیکی باشد، مبتنی بر سیستمی از عقاید یا آرمانها است، بهویژه آنهایی که مربوط به یک دولت یا اقتصاد هستند.
شهروندان انگلیس دربارهی دولت آن اختلاف ایدیولوژیکی داشتند.
ربات
اسم. ربات دستگاهی است که میتواند کارهای شخص را انجام دهد و بهطور خودکار کار میکند یا رایانه آن را کنترل میکند.
من یک ربات خریدم که میتواند بهتنهایی کف زمین را تمیز کند.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 3
Word list
abnormal
adj. If something is abnormal, it is different from normal or average.
I felt abnormal this morning, like I was sick.
absent
adj. If someone or something is absent, they are missing or not in the place they are expected to be.
I was absent from school yesterday, because I went on a trip with my father.
adjacent
adj. When something is adjacent, it is next to or adjoining something else.
My apartment is adjacent to a lovely park and playground.
aluminum
n. Aluminum is a chemical element that is a light silver-colored metal.
I used the aluminum foil to wrap the food.
applicable
adj. If something is applicable to a person or thing, it is relevant to them.
I discovered that my old password was no longer applicable to the website.
artificial
adj. If something is artificial, it was not made naturally but mimics something natural.
The artificial Christmas tree was made of plastic.
bicycle
n. A bicycle is a two-wheeled vehicle powered by pedaling.
I rode my bicycle down the mountain road.
broker
v. To broker is to arrange or negotiate the details of something for others.
The lawyer will broker our agreement.
bureaucracy
n. A bureaucracy is a group of people who work together to help manage a large business or run a country.
The members of the bureaucracy were flooded by too many petitions.
configure
v. To configure something means to set it up and arrange it.
The engineer helped to configure my new computer.
consolidate
v. To consolidate means to join or bring together into one thing.
When we moved in together, we had to consolidate our belongings.
convenience
n. If something is done for your convenience, it allows you to do something easily or without any trouble.
I love the convenience of having a swimming pool in my back yard.
deduct
v. To deduct means to subtract something.
I had to deduct my expenses from my checkbook.
deem
v. To deem means to consider something.
I deemed the ice cream to be very delicious.
entrepreneur
n. An entrepreneur is someone who starts a new business or organization in order to make money.
The entrepreneur made a success out of his new business.
evenly
adv. If something is evenly spread or spaced, it is divided equally into amounts, numbers, or values.
Sprinkle the sugar evenly all over the cookies.
fiscal
adj. When something is fiscal, it is related to money or finances, especially that of a government or business.
Did the company show fiscal growth this year?
franchise
n. A franchise is the right to sell another company’s products or services in a particular area.
The fast food restaurant has a franchise near my home.
ideological
adj. If something is ideological, it is based on a system of beliefs or ideals, especially those that relate to a government or economy.
The citizens of England had ideological differences about its government.
robot
n. A robot is a machine that can do the work of a person and operates automatically or is controlled by a computer.
I bought a robot that can clean the floor on its own.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.