واژگان

فصل: کتاب پنجم / درس: صعود به کلیمانجارو / درس 2

واژگان

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

واژگان

بخش ۲۰

لیست کلمات

جاه‌طلبی

اسم. جاه‌طلبی آرزوی موفقیت و رسیدن به بهترین چیز است.

جاه‌طلبی زیاد او را وادار کرد که به‌تنهایی برای صعود به کوه تلاش کند.

آمبولانس

اسم. آمبولانس وسیله‌ی نقلیه‌ای است که افراد را در یک فوریت پزشکی منتقل می‌کند.

آمبولانس برای رسیدن به حادثه از خیابان عبور کرد.

مچ پا

اسم. ankle ساق پای شما را به کف پایتان متصل می‌کند.

مچ پای این مرد هنگام دویدن در پارک آسیب دید.

کلبه

اسم. کابین یک خانه‌ی کوچک چوبی در یک منطقه جنگلی یا کمپینگ است.

این مرد پس از یک روز پیاده‌روی طولانی در امتداد رودخانه به کابین کوهی رسید.

تقویم

اسم. تقویم نموداری است که روزها، هفته‌ها و ماه‌های سال را نشان می‌دهد.

مارکو از یک تقویم آنلاین برای پیگیری برنامه‌اش استفاده کرد.

کالری

اسم. کالری واحد گرما است که از آن برای اندازه‌گیری میزان انرژی یک غذا استفاده می‌شود.

خواهرم برای آموزش تناسب اندام رژیمِ کم‌کالری دارد.

غار

اسم. غار به فضای باز یا چاله‌ای در زیر زمین یا درون کوه یا صخره گفته می‌شود.

یک دریاچه‌ی آبی کریستالی را می‌توان در غار زیرزمینی پیدا کرد.

دائماً

قید. دائماً به‌معنای انجام مداوم کاری است.

او دائماً ساعتش را چک می‌کرد تا ببیند دیر کرده‌است یا نه.

گروه

اسم. contingent به مجموعه‌ای از افراد گفته می‌شود که در یک گروه بزرگ‌تر عضو هستند.

ستاره‌ی سینما در مقابل کل گروه عکاسان ایستاد.

موعد / مهلت

اسم. deadline زمانی است که شما تا آن موقع باید چیزی را کامل کنید.

ماریوس مهلت کوتاهی داشت تا گزارشش را به پایان برساند.

اعمال

فعل. exert به‌معنای استفاده از قدرت یا توانایی انجام کاری است.

هنگام بالا بردن وزنه انرژی زیادی را اعمال می‌کنید.

کنارِ چیزی بودن

فعل. پهلو قرار گرفتن یعنی در کنار چیزی یا کسی بودن.

شهردار در حالی که مشاورانش کنارش بودند وارد اتاق شد.

دوست داشتن

صفت. دوست داشتن چیزی به‌معنای گرامی داشتن یا پسندیدن آن است.

گاو مادر بسیار به گوساله‌ی کوچک دوست‌داشتنی‌اش علاقه داشت.

منع کردن

فعل. منع کردن به‌معنای دستور دادن به شخصی است که کاری انجام ندهد.

بعد از اینکه رابرت از مدادشمعی‌هایش روی دیوار استفاده کرد، مادرش می‌خواست او را از استفاده از مدادشمعی به‌کلی منع کند!

منتقل کردن

فعل. to haul sth یعنی حمل چیزی از مکانی به مکان دیگر.

باربر گفت که چمدان‌های ما را تا اتاق هتل ما حمل می‌کند.

خراب کردن

فعل. to impair sth به‌معنای ضعیف یا بدتر کردن چیزی است.

مرتب غذا خوردن به مقدار زیاد می‌تواند سلامتی شما را به خطر بیندازد.

بی‌تاب

صفت. بی‌تاب بودن به معنای عصبانی یا مضطرب بودن است وقتی چیزی بیش از حد طول می‌کشد.

معلم بی‌تاب نمی‌توانست دانش‌آموزان را در کلاسش کنترل کند.

اواسط

صفت. mid به‌معنای وسط یا مرکز چیزی است.

کاساندرا در اواسط فیلم به خواب رفت.

تغذیه

اسم. تغذیه فرایند خوردن نوع مناسب غذا برای سالم ماندن است.

مادر همیشه مطمئن می‌شد که کودکش تغذیه‌ی خوبی داشته باشد.

خوش‌بین

اسم. خوش‌بین کسی است که امید زیادی داشته باشد و همیشه جنبه‌ی خوب امور را ببیند.

جو خوش‌بین بود، بنابراین معتقد بود که شغل مورد نظرش را به دست خواهد آورد.

متن انگلیسی درس

Vocabulary

Unit 20

Word list

ambition

n. Ambition is the desire to succeed and to become the best at something.

His great ambition led him to try to climb the mountain alone.

ambulance

n. An ambulance is a vehicle that transports people in a medical emergency.

The ambulance sped through the street to get to the accident.

ankle

n. An ankle connects your leg to your foot.

The man hurt his ankle while jogging in the park.

cabin

n. A cabin is a small wooden house in a forest or camping area.

The man reached the mountain cabin after a long day of hiking along the river.

calendar

n. A calendar is a chart that shows the days, weeks, and months of the year.

Marco used an online calendar to keep track of his schedule.

calorie

n. A calorie is a unit of heat used to measure how much energy a food will produce.

My sister is on a low-calorie diet for fitness training.

cave

n. A cave is an open space or hole underground or inside a mountain or cliff.

A crystal blue lake could be found in the underground cave.

constantly

adv. Constantly means doing something on a continuous basis.

He was constantly checking his watch to see if he was late.

contingent

n. A contingent is a set of people that are part of a larger group.

The movie star stood in front of an entire contingent of photographers.

deadline

n. A deadline is the time by which you need to have something completed.

Marius had a short deadline in which to finish his report.

exert

v. To exert means to use strength or ability to do something.

You exert a lot of energy when you lift weights.

flank

v. To flank is to be positioned at the side of something or someone.

The mayor entered the room flanked by her advisers.

fond

adj. To be fond of something means to cherish or like it.

The mother cow was very fond of her lovely little calf.

forbid

v. To forbid means to order someone not to do something.

After Robert used his crayons on the wall, his mother wanted to forbid him from using them at all!

haul

v. To haul something means to carry it from place to place.

The porter said he’d haul our suitcases up to our hotel room.

impair

v. To impair something means to make it weaker or worse.

Regularly eating too much can impair your health.

impatient

adj. To be impatient means to get angry or anxious when something takes too much time.

The impatient teacher could not control the students in her classroom.

mid

adj. Mid means in the middle or center of something.

Cassandra fell asleep mid-movie.

nutrition

n. Nutrition is the process of eating the right kind of food in order to stay healthy.

The mother always made sure that her baby had good nutrition.

optimist

n. An optimist is someone who has a lot of hope and always sees the bright side of things.

Joe was an optimist, so he believed he would get the job that he wanted.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.