سرفصل های مهم
جزیرهی میمونها
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
جزیرهی میمونها
در وسط اقیانوس، جزیرهی کوچکی به شکل قوس وجود دارد. در اینجا میمونها در ساحل و درختان بازی میکنند. اما چگونه میمونها به آنجا رسیدند؟
روزی، یک دریادار انگلیسی در حال کاوش در آفریقا بود که صدها میمون را پیدا کرد. دریادار شخصیت بدجنسی داشت. او فکر کرد: «من میتوانم این میمونها را بفروشم و بسیار ثروتمند شوم! آنها را به انگلیس خواهم برد.»
بنابراین دریادار برای گرفتن میمونها تله گذاشت. او چوبهایی را در زمین قرار داد، دور آنها نه گره زد و حلقههایی را در نخ ایجاد کرد. وقتی میمونها از میان جنگل دویدند، پاهایشان گرفتار حلقهها شد و دیگر نتوانستند فرار کنند. سپس دریادار میمونها را در قفسهای کشتیاش قرار داد و با کشتی دور شد.
قفسها کوچک و ناخوشایند بودند. هیچ یونجه و کاه نرمی برای خوابیدن میمونها وجود نداشت. در عوض، میمونها روی شاخههایی با خارهای تیز که گوشت آنها را میبرید میخوابیدند. برای شام، دریادار تکههای کوچک گریپفروت ترش به آنها داد تا بخورند. میمونها گرسنه و ضعیف شدند.
یک روز، دریادار مهماندار جدیدی را استخدام کرد. او مردی مهربان و با وجدان خوب بود. او از دیدن میمونهای لاغر در قفسها وحشت کرد. بنابراین یک شب، آنها را آزاد کرد. میمونها در سراسر کشتی میدویدند و بازی میکردند!
آنها به دریادار و مهماندار حمله کردند و غذایشان را خوردند. آنها کشتی را کاملاً خراب کردند. یکی از میمونها به لامپ نفت سفید برخورد کرد و لامپ افتاد. کشتی آتش گرفت و شروع به غرق شدن کرد! تمام خدمه به جز میمونها گم شده بودند.
پس از حادثه، میمونها به روی قایقی پریدند. آنها از شعلههای آتش کشتی دور شدند. صبح، جزیرهی کوچکی را از دور دیدند. میمونها از یک تکه چوب بهعنوان پارو استفاده کردند و به سمت جزیره رفتند. آنها جزیرهی به شکل قوس را پیدا کردند. از یافتن خانهی جدید بسیار خوشحال بودند و امروز هم در آنجا زندگی میکنند.
متن انگلیسی درس
Monkey Island
In the middle of the ocean, there is a small island shaped like an arc. Here, monkeys play on the beach and in the trees. But how did the monkeys get there?
Once, an English admiral was exploring Africa when he found hundreds of monkeys. The admiral had a mean character. He thought, “I could sell these monkeys and become very rich! I’m going to take them to England.”
So the admiral set traps to catch the monkeys. He put stakes in the ground, tied string around them, and made loops in the string. When the monkeys ran through the forest, their feet got caught in the loops, and they couldn’t escape. Then the admiral put the monkeys in cages on his ship and sailed away.
The cages were small and uncomfortable. There was no soft hay and straw for the monkeys to sleep on. Instead, the monkeys slept on branches with sharp thorns that cut into their flesh. For dinner, he gave them tiny pieces of sour grapefruit to eat. The monkeys grew hungry and weak.
One day, the admiral hired a new steward. He was a kind man with a good conscience. He was horrified to see the thin monkeys in the cages. So one night, he let them out. The monkeys ran and played all over the ship!
They attacked the admiral and the steward and ate their food. They completely wrecked the ship. One monkey ran into a kerosene lamp, and it fell over. The ship caught fire and began to sink! The whole crew was lost except for the monkeys.
After the accident, the monkeys jumped onto a raft. They floated away from the fiery blaze of the ship. In the morning, they saw a little island in the distance. The monkeys used a piece of wood as a paddle, and they went toward it. They found the island shaped like an arc. They felt so happy to find a new home, and they still live there today.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.