سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۳۰
لیست کلمات
بندباز
اسم. بندباز شخصی است که با انجام کارهای جسمی شگفتانگیز مردم را سرگرم میکند.
در سیرک بندبازهایی بودند که پرشهای چشمگیر و پیچیدهای انجام میدادند.
طرفداری
اسم. طرفداری عمل حمایت یا پیشنهاد چیزی است.
حمایت جدی جانین از این رویداد باعث شد مردم به شرکت در آن تمایل داشته باشند.
همگانی / عمومی
صفت. اگر چیزی عمومی باشد، گروهی از افراد را درگیر میکند.
تئو و پسرش آخر هفتهها، زبالههای پارک عمومی را برداشتند.
مایع / روان
صفت. اگر چیزی مایع باشد، صاف است و با لطافت حرکت میکند.
بوریس رقصندهی معروف باله بود، زیرا مردم حرکات روان او را تحسین میکردند.
هماهنگ شدن
فعل. هماهنگی بهمعنای این است که کارهای مختلف با هم هماهنگ شوند.
طعمهای شیرین و ترش غذا بهخوبی هماهنگ شده و طعم بسیار خوبی دارند.
سختکوش
صفت. اگر کسی سختکوش باشد، سخت کار میکند.
دنیس بسیار سختکوش بود، بنابراین هرگز در یافتن کار مشکلی نداشت.
مبتکر
صفت. وقتی کسی مبتکر باشد، در ایجاد چیزهای جدید تبحر دارد.
دانشآموز مبتکر برای کمک به کارهایش یک ربات ساخت.
ماندارین
اسم. ماندارین یکی از دو زبان اصلی چینی است.
اگرچه والدین جان هر دو ماندارین صحبت میکردند، او فقط میتوانست انگلیسی صحبت کند.
شهری
صفت. اگر چیزی شهری باشد، مربوط به یک شهر بزرگ است.
پس از سالها زندگی در مزرعه، روفو سرانجام به یک منطقهی شهری نقل مکان کرد.
تقلید کردن
فعل. تقلید کردن از چیزی بهمعنای کپی کردن نحوهی صدا، حرکت، نگاه و غیره است.
شکارچی صدای اردک را تقلید کرده و به دو اردک که پاسخ دادند شلیک کرد.
گمراهشده
صفت. وقتی چیزی گمراه شود، براساس قضاوت بد یا باورهای غلط است.
هنگام تلاش غلط مولی برای گرفتن مار، مار نیشش زد.
تمرین کردن
فعل. to rehearse بهمعنای تمرین و آمادگی برای یک اجرا در حضور مردم است.
گروه ویک تمام هفتهی قبل از اولین نمایش خود تمرین میکرد.
مدبر / کاربلد
صفت. هر فرد مدبر در استفاده از منابع خود هوشمندانه عمل میکند.
از آنجا که او فرد بسیار کاربلدی بود، میتوانست بیشتر چیزهای مورد نیازش را بهجای خرید، درست کند.
اهانت کردن / مسخره کردن
فعل. مسخره کردن کسی بهمعنای بیاحترامی نسبت به اوست.
مجرم مورد تمسخر همهی افراد جامعه قرار گرفت.
حسی
صفت. اگر چیزی حسی باشد، مربوط به حواس است.
آیریس و اریک هیجان حسی تماشای فیلم در تئاتر را ترجیح دادند.
اساسنامه
اسم. اساسنامه قانونی است که رسمی است و نوشته شدهاست.
اساسنامهی جدید راه رفتن سگها در پارک را غیرقانونی دانست.
فنی
صفت. مهارت فنی نیاز به کنترل خوب فن دارد.
مهارت فنی او عالی بود.
پیشکسوت
اسم. پیشکسوت کسی است که تجربهی زیادی در انجام کاری دارد.
هنک پیشکسوت تیم بود و بیش از دیگران در بازیها، بازی کرده بود.
شرور
اسم. villain شخص شروری است که قانونشکنی میکند یا دیگران را آزار میدهد.
دزد شرور نیمی از اشیاء باارزش خانوادهی من را دزدید و فرار کرد.
تاک
اسم. تاک گیاهی است که دارای ساقههای طولانی و پیچدرپیچ است و بهسمت بالا صعود میکند.
شاخههای درختان پوشیده از انگور بود.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 30
Word list
acrobat [ˈækrəbæt]
n. An acrobat is a person who entertains people by doing amazing physical things.
There were acrobats at the circus that did impressive and complicated jumps.
advocacy [ˈædvəkəsi]
n. Advocacy is the act of supporting or recommending something.
Janine’s strong advocacy for the event made people want to attend.
communal [ˈkəmjuːnl]
adj. If something is communal, it involves a group of people.
On the weekends, Theo and his son picked up trash in the communal park.
fluid [ˈfluːid]
adj. If something is fluid, it is smooth and moves gracefully.
Boris was a famous ballet dancer because people admired his fluid movements.
harmonize [ˈhɑːrmənaiz]
v. To harmonize means to make different things go well together.
The sweet and sour flavors of the dish harmonized well and tasted great.
industrious [inˈdʌstriəs]
adj. If someone is industrious, they work hard.
Dennis was very industrious, so he never had problems finding a job.
inventive [inˈventiv]
adj. When someone is inventive, they are good at creating new things.
The inventive student built a robot to help her with her chores.
Mandarin [ˈmændərin]
n. Mandarin is one of the two main Chinese languages.
Although John’s parents both spoke Mandarin, he could only speak English.
metropolitan [ˌmetrəˈpɒlitən]
adj. If something is metropolitan, it relates to a large city.
After years of living on a farm Rufu was finally moving to a metropolitan area.
mimic [ˈmimik]
v. To mimic something means to copy the way it sounds, moves, looks, etc.
The hunter mimicked a duck’s call and shot the two ducks that called back.
misguided [ˌmisˈgaidid]
adj. When something is misguided, it is based on bad judgment or wrong beliefs.
The snake bit Molly during her misguided attempt to catch it.
rehearse [riˈhəːrs]
v. To rehearse means to practice and prepare for a performance in front of people.
Vick’s band rehearsed all week before their first show.
resourceful [rɪˈsɔːsfʊl]
adj. A resourceful person is clever at using what resources they have.
Because ha was very resourceful , he could make most of the things he needed rather than buying them.
scorn [ˈskɔːrn]
v. To scorn someone means to behave without respect toward them.
The criminal was scorned by everyone in the community.
sensory [ˈsensəri]
adj. If something is sensory, it is related to the senses.
Iris and Eric preferred the sensory thrill of watching movies in the theater.
statute [ˈstætjuːt]
n. A statute is a law that is official and has been written down.
The new statute made it illegal to walk dogs in the park.
technical [ˈtɛknɪk(ə)l]
adj. Technical skill requires good control of technic.
Her technical skill was perfect.
veteran [ˈvetərən]
n. A veteran is someone who has a lot of experience doing something.
Hank was the team veteran and had played in more games than anyone else.
villain [ˈvilən]
n. A villain is an evil person who breaks the law or hurts others.
The villain made off with half of my family’s valuables.
vine [vain]
n. A vine is a plant that has long, twisting stems and climbs upward.
The branches of the trees were covered with vines.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.