سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۱۴
لیست کلمات
معتاد
اسم. معتاد شخصی است که نمیتواند انجام کاری را متوقف کند.
او معتاد قهوه بود. هر روز بیش از سه فنجان مینوشید.
باستانشناختی
صفت. وقتی چیزی باستانشناختی باشد، مربوط به باستانشناسی است.
آنها شواهد باستانشناختی گونهای باستانی از انسان را پیدا کردند.
باستانشناسی
اسم. باستانشناسی مطالعهی مردم باستان از طریق آثارشان است.
او باستانشناسی خواند تا دربارهی فرهنگ مصر باستان بیشتر بیاموزد.
ایدهپردازی کردن
فعل. توفان فکری داشتن ایدههای زیادی دربارهی یک موضوع خاص است.
دانشآموزان بعد از مدرسه برای ایدهپردازی برای تکلیفشان ملاقات کردند.
بودجه
اسم. بودجه مقدار پولی است که میتوان از آن برای خرج کردن چیزی هزینه کرد.
بودجهی او برای غذا بسیار اندک بود.
آشفته
صفت. وقتی چیزی آشفته است، دیوانه، گیج و شلوغ است.
روز اول مدرسه میتواند برای دانشآموز تازهوارد پرهرجومرج باشد.
نقل کردن
فعل. to cite sth یعنی چیزی را بهعنوان نمونه یا اثباتِ چیزی بگوییم.
او شش دلیل را که مدرسه برای ساخت کلاسهای جدید احتیاج دارد، ذکر کرد.
مطابقت دادن
فعل. to correspond یعنی مطابقت داشتن یا شبیه بودن با چیزی.
داستان پسر با نسخهی مادرش مطابقت نداشت.
حیاط
اسم. courtyard محوطهای در فضای باز است که دیوارهای ساختمان آن را احاطه کرده باشند.
در طول تابستان، حیاط مکان خوبی برای صرف ناهار است.
مِلک
اسم. ملک زمین وسیعی است که متعلق به یک خانواده یا سازمان است.
او در خارج از شهر در ملک پدرش زندگی میکرد.
کلاهبرداری
n کلاهبرداری جرم به دست آوردن پول از طریق دروغ یا فریب مردم است.
کارشناسان میگویند کلاهبرداری در کارت اعتباری در حوالی روزهای تعطیل افزایش مییابد.
هیدروژن
اسم. هیدروژن گازی است که طعم، رنگ و بو ندارد.
بالونها قبلاً از هیدروژن پر میشدند، اما بهراحتی منفجر میشد.
صداقت
اسم. integrity صداقت و اخلاق خوب است.
مدیر اصلی صداقت زیادی داشت.
دیدگاه
اسم. outlook نظر یا طرز تفکر شخص دربارهی چیزی است.
او بعد از خواندن کتابی دربارهی موشها، دیدگاهش از موشها را تغییر داد.
چتر نجات
اسم. چتر نجات وسیلهای است که به مردم کمک میکند تا اشیا به سلامت روی زمین بیفتند.
آنها از چتر نجات هواپیماها برای ارسال لوازم به غیرنظامیان استفاده کردند.
ماقبل تاریخ
صفت. وقتی چیزی ماقبل تاریخ باشد، مربوط به زمانی قبل از تاریخ مکتوب است.
دانشمندان گلدانهای ماقبل تاریخ را مورداستفادهی مردم منطقه یافتند.
طرفدار
اسم. طرفدار شخصی است که از ایده یا برنامهای حمایت میکند.
او طرفدار استفاده از محصولات سازگار با محیطزیست بود.
اصلاح کردن / بهبود بخشیدن
فعل. to refine sth یعنی چیزی را با ایجاد تغییرات بهتر کردن.
مدیر در طول سالها روش خود را برای کنترل دانشآموزان اصلاح کرد.
محدود کردن
فعل. to restrict sth یعنی محدود کردن چیزی و جلوگیری از بزرگتر شدن آن.
این باشگاه تعداد اعضا را محدود کرد.
تیم
اسم. تیم گروهی از افراد است که از نزدیک با هم همکاری میکنند.
آلبلکس تیم ورزشی موردعلاقهی من است.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 14
Word list
addict [ˈædikt]
n. An addict is a person who cannot stop doing something.
She was a coffee addict. She had more than three cups each day.
archaeological [ˌɑːrkiəˈlɒdʒikəl]
adj. When something is archaeological, it relates to archaeology.
They found archaeological evidence of an ancient species of man.
archaeology [ˌɑːrkiˈɒlədʒi]
n. Archaeology is the study of ancient people through their artifacts.
He studied archaeology to learn more about ancient Egyptian culture.
brainstorm [ˈbreinstɔːrm]
v. To brainstorm is to have a lot of ideas about a certain topic.
The students met after school to brainstorm ideas for their assignment.
budget [ˈbʌdʒit]
n. A budget is the amount of money available to spend on something.
His budget for food was very tight.
chaotic [keiˈɒtik]
adj. When something is chaotic, it is crazy, confused, and hectic.
The first day of school can be chaotic for a new student.
cite [sait]
v. To cite something is to mention it as an example or as proof of something.
She cited six reasons that the school needed to build new classrooms.
correspond [ˌkɔ:rəsˈpɒnd]
v. To correspond is to match or to be similar to something.
The boy’s story didn’t correspond with his mother’s version.
courtyard [ˈkɔːrtjɑːrd]
n. A courtyard is an outdoor area that is surrounded by the walls of a building.
During the summer, the courtyard is a nice place to have lunch.
estate [isˈteit]
n An estate is a large area of land owned by a family or organization.
He lived on his father’s estate in the country.
fraud [frɔːd]
n. Fraud is the crime of gaining money by lying or by tricking people.
Experts say that credit card fraud increases around the holidays.
hydrogen [ˈhaidrədʒən]
n. Hydrogen is a gas that has no taste, color, or smell.
Airships used to be filled hydrogen, but it exploded easily.
integrity [inˈtegrəti]
n. Integrity is honesty and good morals.
The principal had a lot of integrity.
outlook [ˈautluk]
n. An outlook is a person’s opinion or way of thinking about something.
He changed his outlook about rats after he read a book about them.
parachute [ˈpærəʃuːt]
n. A parachute is a device that helps people and things fall to the ground safely.
They used parachutes dropped from airplanes to send supplies to the civilians.
prehistoric [ˈpriːhisˈtɔ:rik]
adj. When something is prehistoric, it is from a time before written history.
The scientists found prehistoric pots used by the people in the area.
proponent [prəˈpounənt]
n. A proponent is a person who supports an idea or a plan.
He was a proponent of using environmentally friendly products.
refine [riˈfain]
v. To refine something is to make it better by making changes.
The principal refined his method of controlling students over the years.
restrict [risˈtrikt]
v. To restrict something is to limit it and prevent it from getting bigger.
The club restricted the amount of members.
team
n. A team is a group of people who work closely together.
The Allblacks are my favorite sports team.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.