سرفصل های مهم
یک روز بدون بینایی
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
یک روز بدون بینایی
بعدازظهر جمعه، معلم سم تکلیف خاصی داشت.
او گفت: «هفتهی آینده، ما تلاشهای بشردوستانه در سراسر جهان رو از زمان رنسانس مطالعه میکنیم، از جمله اون تلاشهایی که برای کمک به نابینایان بودهان. در آخر هفته، من میخوام که هرکدوم از شما وظیفهی دشوار بستن یک چشمبند برای یک روز کامل رو به عهده بگیرید. پیشفرض این آزمایش اینه که به شما کمک میکنه نابینا بودن رو درک کنید.»
سم شکاک بود. او واقعاً فکر نمیکرد که تکلیف خیلی چالشبرانگیز باشد. صبح شنبه، سم یک تکه پارچه را گرفت و آن را به دور سرش بست تا چشمهایش را بپوشاند.
سپس برای صبحانه به آشپزخانه رفت. او صدای والدین و برادران خود را شنید، اما نمیتوانست مشخص کند که هر صدا از کجا میآید. او به این فکر کرد که شنوایی برای افراد نابینا چقدر مهم است.
او پرسید:. «میتونی لطفاً روزنامه رو به من بدی؟» همان موقع، به یاد آورد که نمیتواند کلمات روی صفحه را ببیند. از خود پرسید که آیا تاکنون کاغذهای جدید برای نابینایان ساخته شدهاست؟
پس از تمام کردن صبحانه، برادرانش از او خواستند که فوتبال بازی کند. همان طور که آنها را دنبال میکرد، تصادفی وارد قفسهی دوچرخهها شد. فهمید که فوتبال هم نمیتواند بازی کند.
نمیتوانست کارهایش را بدون اینکه بتواند ببیند، هماهنگ کند. بدون حواس نوریاش، هیچ آگاهی فضاییای نداشت. علاوه بر این، نمیتوانست بهراحتی فعالیتهای عادی را انجام دهد، زیرا ابتدا باید مطمئن میشد که امن است.
روی چمن نشست. ناگهان متوجه شد که اگرچه نمیتواند بیند، حواس دیگرش کاملاً خوب عمل میکنند. در واقع، او شروع به درک جنبههای جدید و متفاوت اشیاء معمولی کرد. مثلاً، یک جوانهی گل را برداشت و آن را با انگشت احساس کرد. برای اولین بار فهمید که انگار با موم پوشانده شدهاست.
فرضیهاش دربارهی نابینا بودن ابطال شد. این آزمایش آموزنده تأثیر زیادی بر او گذاشت. به او نشان داد بینایی سرمایهای است که باید از آن قدردانی کرد و به او آموخت که از استعدادهای افراد نابینا قدردانی کرده و به آنها اعتبار دهد.
متن انگلیسی درس
A Day Without Sight
On Friday afternoon, Sam’s teacher had a special assignment.
“Next week, we’ll be studying humanitarian efforts around the world since the time of the Renaissance, including those to help the blind,” she said. “Over the weekend, I want each of you to undertake a difficult task of wearing a blindfold for an entire day. The premise of this experiment is that it will help you understand what it’s like to be blind,” she said.
Sam was a skeptic. He really didn’t think the assignment would be too challenging. On Saturday morning, Sam took a piece of cloth and tied it around his head to cover his eyes.
Then he went into the kitchen for breakfast. He heard the voices of his parents and brothers, but couldn’t specify where each voice was coming from. He thought about how important hearing is for blind people.
“Could you pass me the newspaper, please?” he asked. Just then, he remembered he couldn’t see the words on the page. He wondered if newspapers were ever made for the blind.
After finishing breakfast, his brothers asked him to play soccer. As he followed them, he accidentally walked into the bike rack. He also found that he couldn’t play soccer.
He wouldn’t be able to coordinate his actions without being able to see. Without his optic senses, he had no spatial awareness. Furthermore, he couldn’t easily do normal activities, because he had to make sure he was safe first.
He sat on the lawn. Suddenly, he realized that although he couldn’t see, his other senses worked perfectly fine. In fact, he began to realize new and different aspects of common objects. For example, he took a flower bud and felt it with his finger. He realized for the first time that it seemed to be covered with wax.
His hypothesis about being blind was disproved. The informative experiment had a strong effect on him. It showed him sight was an asset that should be appreciated and taught him to appreciate and give credit to the talents of blind people.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.