سرفصل های مهم
درسنامه اصلی
توضیح مختصر
بحث و گفتوگو در رابطه با راههای بهتر یادگیری زبان انگلیسی، و ایدههای جالب و جذاب برای زندگی بهتر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح متوسط
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
چرخهها و ریتمها - درس اصلی
سلام، من اِیجی هستم. به درس VIP این ماه خوش آمدید، موضوع ما، چرخهها و ریتمها.
این تعمیم بعضی از ایدههای قبلی است که در برنامهمان بحث کردیم. من کمی طرفدار دائوئیسم یا فلسفهی دائوئیسم هستم، که یک سیستم فلسفی قدیمی از چین است.
در واقع، نام انگلیسی بدون تلاش، نام شرکت، نام درسها و سیستم ما از ایدهی دائویست تلاش بیکوشش الهام گرفته شدهاست. اما من فکر کردم Effortless Effort English خیلی خوب نیست و خیلی پیچیده است، بنابراین آن را کوتاه کردیم.
توضیح ایدهی انگلیسی بدون تلاش یا تلاش بیکوشش کمی پیچیده است، اما پارادوکس است. یعنی دو چیز که ظاهراً مخالف همدیگر هستند، هر دو بهطور همزمان درست هستند.
این ایدهی تلاش بیکوشش نوعی تناقض است. یعنی میتوانیم در عین حالی که تلاش زیادی انجام میدهیم، احساس کنیم بدون زحمت است و آسان و.
و در حقیقت، در زندگی وقتی میتوانیم بهنحوی به این نتیجه برسیم که معمولاً وقتی بیشترین کار را انجام میدهیم، بیشترین موفقیت را داریم و بیشترین لذت را از انجام آن میبریم. گاهی دستیابی به آن دشوار است، اما یک آرمان عالی است برای اینکه تلاش کنیم و آن را به دست بیاوریم.
و موضوع ما در این ماه در واقع پیدا کردن آن، پیدا کردن آن تلاش بیزحمت، آن نقطهی جادویی است که به نظر میرسد همهچیز بهطور خودکار و بدون تلاش زیاد اتفاق میافتد. همهچیز ظاهراً راحتتر و سریعتر کار میکند. همهی اینها گویی خودکار است.
چطور این کار را میکنید؟ خب، مهمترین چیز این است که با ریتمها و با چرخههای خودتان و طبیعت در ارتباط باشید.
من فکر میکنم ارتباط ما با این قطع شدهاست. اکثر ما اهل شهر یا حومه هستیم، در داخل شهرها یا حومهی شهرها زندگی میکنیم. معمولاً در خانه هستیم و بخش زیادی از ارتباطمان را با طبیعت از دست دادهایم.
من از دست دادهام، شما از دست دادهاید، اکثر ما از دست دادهایم، مگر اینکه هر روز در صحرا با اینترنت عالی زندگی کنید، که احتمالاً بهاندازهی اجدادتان با طبیعت هماهنگ نیستید.
و طبیعت بهطور طبیعی چرخه و ریتم دارد. طبیعت هر روز یکسان نیست.
چیزها متفاوت هستند و در الگو هم متفاوت هستند. فصلها را داریم. در بعضی از نقاط جهان چهار فصل داریم… بهار، تابستان، زمستان و پاییز. و ما تغییرات بزرگی بین آن فصلها داریم، اما آن تغییرات قابلپیشبینی هستند، هر سال میآیند و میروند.
مناطق دیگر در جهان فصلهای مرطوب و خشک دارند، بنابراین زمانی وجود دارد که باران زیاد باران میبارد و زمانی که خشک است و این هم نسبتاً قابلپیشبینی است.
ما جزر و مد داریم، هرکسی که نزدیک اقیانوس است یا تا به حال قایقرانی کردهاست دیده که مد بالا میآید و جزر پایین میرود، به ماه بستگی دارد و نمودارهای کوچکی دربارهی همهی اینها داریم. باز هم، این همیشه یکسان نیست اما یک ریتم قابلپیشبینی وجود دارد، یک احساس در آن وجود دارد، جریانی دارد. از یکی به دیگری میرود و دوباره برمیگردد.
البته، در سادهترین سطح ما این چرخههای روزانه را داریم، روز و شب، که بارها و بارها تکرار میشوند.
اینها همه درست هستند و بهنوعی استعارههایی برای زندگی هستند، چون در زندگی خودمان هم ریتمهای طبیعی داریم. من فکر میکنم مشکل در زندگی مدرن است، چون ما بهنوعی از طبیعت جدا شدهایم، تمایل داریم همیشه سعی کنیم همهچیز را با زور به انجام برسانیم و برخلاف ریتمها و چرخههای طبیعی محیط زندگی و همچنین برخلاف ریتمهای داخلی خودمان عمل کنیم.
چون فقط طبیعت نیست که ریتم دارد. فقط جزر و مد در اقیانوس، خورشید، ماه و همهی اینها نیست، همچنین از نظر روانشناختی و بیولوژیکی ریتم داریم. ما چرخه داریم. تغییراتی در الگوهای رخداده داریم. دقیقاً همان روزبهروز، ساعتبهساعت، ماهبهماه، سالبهسالِ یکسان نیستیم.
در یک سطح خیلی ساده، ما چرخهها و ریتم انرژی داریم و این را در سطح روزانه داریم. بعضی افراد سحرخیز هستند و بیدار میشوند و با یکعالم انرژی از تختخواب بیرون میپرند و بلافاصله بپربپر میکنند و کشوقوص میکنند و آمادهی کار میشوند. همهشان لبخند میزنند و خوشحال هستند.
وحشتناک است. این افراد مرا دیوانه میکنند، چون من طبیعتاً شببیدار هستم، یعنی وقتی بیدار میشوم، معمولاً در پایینترین سطح انرژی هستم.
از خواب بیدار میشوم و از تختخواب بیرون میآیم و به چند ساعت زمان نیاز دارم تا واقعاً بیدار شوم و بتوانم هر نوع کار مفیدی را انجام دهم.
من خودم را میشناسم و میدانم که این انرژی را به دست میآورم و انرژی خیلی خوبی اواخر صبح تا اوایل بعد از ظهر در روز دارم. این اغلب زمانی است که کارم را به پایان میرسانم، بیشتر کارهایم را انجام میدهم.
و بعد، نمیدانم چرا، اما بعد از ظهر انرژیام کم میشود. آن وقت است که گاهی میخوابم و چرت میزنم یا نمیخواهم کار کنم و احساس تنبلی میکنم.
و من الگوی دیگری هم دارم و آن هم شب دیروقت است، برای من حدود ساعت ۸:۰۰ شب، ناگهان دوباره انرژیام زیاد میشود و بنا به دلایلی از ساعت ۸:۰۰ تا ۱۱:۰۰ یا ۱۲:۰۰، دوباره مقدار زیادی انرژی گرفتم.
حتی وقتی شب قبل نخوابیدم ممکن است تمام روز خسته باشم، اما به دلایلی درست در زمانی که باید به تختخواب بروم از خواب بیدار میشوم. این ریتم انرژی شخصی من است و روزبهروز نسبتاً ثابت است.
و البته، ما ریتمهای ماهانه هم داریم، از نظر انرژی و علاقه. گاهی واقعاً میخواهیم سخت کار کنیم و گاهی دیگر نه چندان زیاد. گاهی واقعاً برای چیزهایی از زندگی یا بخشهای خاصی از زندگیمان علاقهمند و مشتاق هستیم، اما برای دیگر بخشها چندان نه.
هیچ اشکالی ندارد، مشکل وقتی ایجاد میشود که فکر میکنیم، اوه نباید اینطور باشد، و سعی میکنیم خودمان را مجبور کنیم چیز دیگری باشیم. برای مثال، سعی میکنیم خودمان را مجبور کنیم که پرانرژی باشیم، در حالی که نیستیم. مثلاً اینکه من سعی کنم خودم را مجبور کنم سحرخیز باشم.
کار نمیکند، امتحان کردهام. سعی کردهام انجامش دهم. سعی کردهام ساعت ۶ صبح از خواب بیدار شوم. داستانهای زیادی از افراد فوقالعاده موفق را میشنوم که ساعت ۵ صبح بیدار میشوند و بلافاصله میدوند و کلی کار انجام میدهند. من سعی کردهام و هرگز برای من کار نمیکند، و در نهایت خسته میشوم.
پس، برای اینکه در کارآمدترین و مؤثرترین حالتمان قرار بگیریم، فقط باید با ریتمهای شخصیمان ارتباط داشته باشیم یا آنها را از نزدیک بشناسیم و بعد بهجای مبارزه، با آنها جریان پیدا کنیم.
این مهارت ظریفی است که خیلی جذاب و هیجانانگیز نیست و چیزی نیست که زیاد دربارهی آن بشنویم. فکر میکنم قدرت اراده و نیرو کلاً شگفتانگیزتر، قویتر و مطلوبتر ارائه میشوند.
ما مدیرعاملهای بزرگی که کارها را انجام میدهند تحسین میکنیم. آنها خودشان را مجبور میکنند که همیشه کار کنند. کوشا هستند و این خوب است، اما برای اکثر ما خوب کار نمیکند.
پس این بیشتر مربوط به مشاهدهی خودتان و شناخت نزدیک خودتان و همراهی و پیروی از آن ریتمها بهجای مبارزه با آنها است.
داستانی از زندگی خودم برایتان تعریف میکنم و بازهم دربارهی یادگیری زبان خودم است، دوست دارم اسپانیایی را مطرح کنم چون در حال حاضر روی یادگیری اسپانیایی یا بهبود اسپانیایی متمرکز هستم. و اصلاً اسپانیاییزبان خوبی نیستم.
متوجه شدهام که برای زبان اسپانیایی گاهی اوقات برای یادگیری آن خیلی باانگیزه و هیجانزده هستم، و در مواقعی دیگر نیستم. در گذشته، خودم را مجبور میکردم که مدام اسپانیایی بخوانم و یاد بگیرم.
همیشه قصد داشتم از یک روش خاص پیروی کنم. یک ساعت در روز به آن گوش میدادم و مهم نبود چه اتفاقی میافتاد، به خودم فشار میآوردم و خودم را مجبور به انجام این کار میکردم.
فهمیدم که در واقع تمایل من برای گوش دادن یا یادگیری زبان اسپانیایی بهطور طبیعی روزبهروز، هفتهبههفته بالا و پایین میرود. و همچنین متوجه شدهام که گاهی اوقات خیلی مشتاق هستم که به اسپانیایی گوش دهم. واقعاً نمیدانم چرا، اما گاهی اوقات فقط میخواهم به فایلهای صوتی گوش کنم.
اما در مواقع دیگر از شنیدن فایلهای صوتی بیزارم. نمیخواهم انجامش دهم. و متوجه میشوم که به خواندن بیشتر جذب شدهام. خواندن برایم کمی آرامشبخشتر است، چون هیچ فشار زمانیای وجود ندارد. هرچقدر که بخواهم میتوانم مرور کنم. میتوانم آرام پیش بروم.
و بعد، زمانهای دیگری هم هست که نمیخواهم چیزی بخوانم و نمیخواهم چیزی گوش کنم، و فقط میخواهم با دوستم که در اسپانیا است با اسپانیاییِ وحشتناکم صحبت کنم و اهمیتی نمیدهم، اما لذتبخش است چون انسانیتر و اجتماعیتر است، و همان چیزی است که میخواهم انجام دهم.
بعد، البته، دوباره تغییر میکند و برای این کار استرس دارم و میخواهم به گوش دادن به فایلهای صوتی بازگردم.
پس فهمیدم چیزی که برای اسپانیایی و یادگیری اسپانیاییام بیشتر به درد میخورد این است که بهجای اینکه تلاش کنم خودم را مجبور کنم کار یکسانی را هر روز انجام دهم، فقط استراحت کنم و با احساساتم پیش بروم.
مشکلْ سختی است. سختی جواب نمیدهد. rigidity یعنی سفتی و تنش است. کاری که باید انجام دهید جریان داشتن و شل بودن است، این تصویر است، تصویر فیزیکی آن است، اما یک طرز فکر روانشناختی هم هست.
مشکل سختی این است که حتی اگر از نظر فیزیکی خودتان را مجبور به سفت و سخت شدن کنید و این کار را انجام دهید، بهزودی واقعاً خسته خواهید شد. از پا در خواهید آمد. یعنی خسته خواهید شد.
مشکل دیگر سختی این است که سرگرمکننده نیست. تفریح را از بین میبرد. جریان، حرکت و تغییر، همهی آنها سرگرمکننده هستند. برای ذهن ما جالب هستند، اما سختی خستهکننده میشود.
سرانجام، سختی در درازمدت ناکارآمد است. این بازهم یکی از مواردی است که گاهی اوقات میتواند در کوتاهمدت بهتر باشد، به نظر میرسد در کوتاهمدت نتیجه میدهد، اما وقتی از نظر ماه و سال به آن نگاه میکنید، در واقع کارآمدی کمتری دارد.
پس اینکه خودتان را مجبور کنید ساعتها انگلیسی کار کنید در مواقعی که واقعاً نمیخواهید، هنگامی که خسته و کوفته هستید، ممکن است در ظاهر طی چند هفته به شما کمک کند. در یکی دو هفته نتایج بهتری خواهید گرفت.
اما مشکل این است که در نهایت از پا در میآیید و بعد کاملاً از انگلیسی دوری میکنید، پس وقتی در یک سال به آن نگاه میکنید، که در یک سال چقدر کار به انجام میرسانید، در واقع در حالتی که آرام و در جریان هستید و به چرخهها و ریتمهای خودتان احترام میگذارید، کارهای بیشتری به انجام میرسانید.
میتوانید طور دیگری به این موضوع فکر کنید، تشبیه دیگری که میتوانیم از آن استفاده کنیم موجسواری است.
بهجای پارو زدن— پارو زدن همان ایدهی اجبار است. پارو میزنید و خودتان را در برابر امواج یا رودخانه یا هر چیز دیگری، در برابر جریان، هل میدهید. این ایدهی زور است.
موجسوارها چه کار میکنند؟ موجسوارها برعکس عمل میکنند. با انرژی پیش میروند. با امواج پیش میروند. هیچچیزی را با زور انجام نمیدهند. از آنچه از قبل هست استفاده میکنند، از الگو استفاده میکنند، از ریتم استفاده میکنند، از چرخه و موج استفاده میکنند و با آن حرکت میکنند، نه علیه آن. این تصویر و ایدهای است که باید در ذهنتان داشته باشید.
بیایید دربارهی انگلیسی صحبت کنیم. وقتی واقعاً انرژی زیادی دارید، وقتی احساس عالیای دارید، فوقالعاده هیجانزده هستید، برای انگلیسی فوقالعاده باانگیزه هستید. میگویید که بله، از انگلیسی خسته نمیشوم. آنوقت است که میخواهید شدید عمل کنید. به عبارت دیگر، میخواهید در یادگیریتان خیلی شدید عمل کنید.
در روز ساعتها و ساعتها انگلیسی گوش میدهید. رمان میخوانید. تا آنجا که میتوانید با انگیسیزبانان بومی یا غیربومی صحبت کنید، مهم نیست. وقتی انرژی و انگیزهی فوقالعاده زیادی دارید، خودتان را کاملاً در انگلیسی غوطهور کنید. عالی است.
با این حال، اکثر مردم متوجه میشوند که بعد از انجام این کار برای مدتی، ممکن است روزها، هفتهها یا ماهها باشد، اما در بعضی موارد، انرژیشان بهنوعی کاهش مییابد، انگیزهشان برای انگلیسی پایین میآید.
بهجای مبارزه با آن و مقاومت در برابر آن، فقط آرام باشید. آرام باشید و در آن دورههایی که انرژیتان در حال کاهش است و از آن لذت نمیبرید، تمرکزتان را تغییر دهید، آنچه انجام میدهید را تغییر دهید. بیشتر روی تفریح تمرکز کنید و کمتر روی یادگیری جدی تمرکز کنید.
ممکن است زمان یادگیری انگلیسی را کاهش دهید. پس بهجای اینکه در روز ساعتها کار کنید شاید فقط آن را به یک ساعت در روز، حتی به ۳۰ دقیقه در روز کاهش دهید. و بهجای اینکه محتواهای جدیتر و دشوارتر انجام دهید، به چیزهای سادهتر گوش دهید، مطالب آسانتری را بخوانید.
فقط همهچیز را آرام کنید و به این واقعیت احترام بگذارید که انرژی شما کمی کاهش یافتهاست، بهجای پیش رفتن علیه چرخه، همراه با آن پیش بروید. وقتی این کار را انجام میدهید، چیزی که خواهید فهمید این است که انرژی دوباره شروع به بازگشت میکند و بعد میتوانید یک دورهی شدید دیگر را انجام دهید.
این برای فعالیتهای خاصی که انجام میدهید هم صدق میکند. همان طور که برای اسپانیایی خودم اشاره کردم، ممکن است مواقعی وجود داشته باشد که به دلایلی، به هر دلیلی، بیشتر به گوش دادن علاقه دارید و روی آن تمرکز کردهاید و کلاً برای انگلیسی بدون تلاش توصیه میکنیم که بیشتر روی گوش دادن تمرکز کنید.
اما اشکالی ندارد اگر گاهی اوقات از شنیدن خسته شدهاید و نیاز به استراحت دارید. پس یک کتاب بردارید و بخوانید و فقط چند هفته یا چند روز استراحت کنید، هرقدر که نیاز دارید. از گوش دادن استراحت کنید. اشکالی ندارد. شما را نمیکشد. کتاب کمیک بخوانید. رمان کوچک ساده بخوانید، هرچه باشد، یا فقط با مردم گپ بزنید.
مردم دائماً از من میپرسند: اِیجی، دقیقاً هر روز باید چه کار کنم؟ جواإهای من معمولاً انعطافپذیرتر هستند، یک پاسخ درست وجود ندارد.
من میگویم کلاً سعی کنید تا آنجا که میتوانید گوش دهید و مطالب جالب را اضافه کنید. اما واقعاً به شما بستگی دارد، باید به این ریتمها احترام بگذارید، پس با آن مبارزه نکنید، با آنها همراه شوید. اشکالی ندارد که روزبهروز، هفتهبههفته، ماهبهماه تغییرات ایجاد کنید.
بهطور کلی، وقتی این ریتمها را دنبال میکنید، مثلاً وقتی موجسواری میکنید، بهجای پارو زدن، خواهید فهمید که نتایج بلندمدت شما با انگلیسی خیلی بهتر است، و واقعاً برای هر چیزی در زندگی اینطور است.
در این باره در تفسیر بیشتر صحبت خواهیم کرد، اینکه چگونه میتوانید از آن در همهی جنبههای زندگیتان استفاده کنید، نه فقط در یادگیری انگلیسی.
شما را آنجا میبینم. روز خوبی داشته باشید. فعلاً خداحافظ.
متن انگلیسی درس
Cycles and Rhythms – Main Lesson
Hello this is AJ. Welcome to this month’s VIP lesson, our topic, Cycles and Rhythms.
This is an extension of some previous ideas we’ve discussed in our program. I’m a bit of a fan of Daoism or Daoist philosophy, which is an old system of philosophy from China.
In fact, the name Effortless English, the name of the company, the name of our lessons and system was inspired by the Daoist idea of effortless effort. But I thought Effortless Effort English didn’t sound very good, too complicated, so we shortened it.
So the idea of this, Effortless English or effortless effort is a little complicated to explain, but it’s a paradox. Meaning, it’s two things that seem to be opposite that are both true at the same time.
So this idea of effortless effort is one of those, it’s a kind of paradox. Meaning, that we can, at the same time, make a big effort and yet it feels effortless and easy and.
And in fact, in life when we can somehow achieve that that’s usually when we get the most done, we have the most success and we have the most fun doing it. Sometimes it’s difficult to achieve that, but it’s a great ideal to shoot for to try and get.
And our topic this month is really about finding that, finding that effortless effort, that magical point where everything seems to be happening automatically, without too much effort. Everything just seems to be working more easily, more quickly. It all feels automatic.
How do you do that? Well, the big thing is to be in touch with your rhythms, with cycles, yours and natures.
I think we’ve lost touch with this. Most of us are urban or suburban, we’re living within cities or suburbs. We tend to be indoors a lot and we’ve lost a lot of our connection to nature.
I have, you have, most of us have, unless you’re living in the wilderness every day with a great Internet connection, you’re probably not as in tune with nature as your ancestors were.
And nature naturally has cycles and rhythms.. Nature is not the same every single day.
Things vary and they vary in a pattern. We have seasons. In some parts of the world, we have four seasons… spring, summer, winter and fall. And we have big changes between those seasons, but they’re predictable changes, they come and go every year.
Other areas of the world have wet and dry seasons, so there’s a time when it rains a lot and a time when it’s dry and these also are fairly predictable.
We have tides, anyone who’s near the ocean or has ever sailed, the tide comes in, the tide goes out, it depends on the moon and we have little charts about all this. Again, it’s not the same all the time but there is a predictable rhythm, there’s a feel to it, a flowing to it. It goes from one to the other and back again.
Of course, then at the most simple level we have these daily cycles, day and night, which repeat again and again.
These are all true and they’re also kind of metaphors for life in a way, because in our own life we also have natural rhythms.. And the problem is, I think, in modern life, because we’re kind of cut off from nature we tend to try to force things all the time and we go against the natural rhythms and cycles of the environment of life and against our own internal rhythms too.
Because it’s not just nature that has rhythms.. It’s not just the tides in the ocean, the sun, moon and all that, we also psychologically and biologically have rhythms.. We have cycles. We have changes in patterns that occur. We’re not exactly the same day to day, hour to hour, month to month, year to year.
At a very simple level, we have cycles and rhythm of energy and we have this on a daily level. Some people are morning people and they wake up and they just jump out of bed with all this energy and they’re immediately doing jumping jacks and calisthenics and they’re ready to work. They’re all smiling and happy.
That’s horrible. Those people make me crazy, because I’m not I’m a night person by nature, which means when I wake up, I’m usually at my lowest level of energy.
I wake up crawling out of bed and I need a few hours to really wake up and be able to do any kind of productive work.
I know myself and I know that I’ll pick up that energy and I’ve got pretty good energy in that late morning to early afternoon period of the day. That’s often when I get my work done, most of my work done.
And then, I don’t know why, but in the late afternoon my energy drops. That’s when I sometimes crash and take a nap or I just don’t want to do work and start feeling kind of lazy.
And then again, I have another pattern and that’s later at night, for me around 8:00 o’clock at night, suddenly the energy starts going back up again and for some reason from about 8:00 to 11:00 or 12:00, I’ve got a great amount of energy again.
Even when I get no sleep the night before I might be tired all day, but for some reason I wake up right when I should probably be going to bed. That’s my own personal energy rhythm and it’s fairly consistent day to day.
And of course, we also have monthly rhythms too, of energy and interest. Sometimes we really want to work hard and other times not so much. Sometimes we’re really interested and enthusiastic about things, about life or certain parts of our life and others not so much.
There’s nothing wrong with any of this, the problem comes when we think, oh this shouldn’t be, and we try to force ourselves to be something else. We try, for example, to force ourselves to be energetic when we’re not. Like, for me to try to force myself to be an early morning person.
It just doesn’t work, I’ve tried it. I’ve tried doing it. I’ve tried getting up at 6:00 a.m.. I hear all these stories of these super achievers who wake up at 5:00 in the morning and they immediately go running and they do all this stuff. I’ve tried and it never works for me, and I just end up getting exhausted.
So, to be most efficient and effective, we really just have to get in touch with, we have to know our own personal rhythms very intimately and then we flow with them instead of fighting against them.
This is a subtle kind of skill that is not very sexy, it’s not something exciting and it’s not something we hear about very much. I think willpower and force are generally presented as more amazing, as more powerful, as more desirable.
We admire the big CEOs who get things done. They force themselves to work all the time. They’re driven, and that’s fine, but for most of us that doesn’t work so well.
So this is more about observing yourself and knowing yourself intimately and going with it, and following those rhythms instead of fighting them.
I’ll give you a story from my own life and with my own language learning again, I like to bring up Spanish because I’m currently focused on learning Spanish or improving Spanish. And I’m not a great Spanish speaker at all.
I’ve noticed with Spanish that sometimes I’m very motivated and very excited about learning it, and at other times, I’m not. In the past, I used to just force myself to study and learn Spanish all the time.
I was always going to follow one specific method. I was just going to listen to it an hour a day and no matter what happened I was going to push myself and force myself to do it.
What I found is, in fact, my desire to listen to or learn Spanish kind of goes up and down naturally from day to day, week to week. And I’ve also noticed that with Spanish sometimes I’m very excited to listen to it. I don’t really know why, but sometimes I just want to listen to audios.
But at other times I’m just sick of listening to audios. I just don’t want to do it. And I find that I’m more attracted to just reading. Reading feels a little more relaxing to me, because there’s no time pressure. I can review as many times as I want. I can go slowly.
And then, there are other times when I don’t want to read and I don’t want to listen, that I just want to chat with my friend in Spain with my terrible Spanish and I don’t care, but it’s enjoyable because it’s more human and more social, and that’s what I want to do.
Then, of course, that’ll change again and I’ll feel stressed about that and I’ll want to go back to just listening to audios.
So what I found works best for my Spanish and my Spanish learning is instead of trying to force myself to always do the same thing every day is to just relax and go with my feelings.
So the problem is rigidity. Rigidity doesn’t work. Rigidity means stiffness and tension. What you want to do is flow and be loose, this is the image, this is the physical image of it, but it’s a psychological mindset as well.
The problem with rigidity, even physically if you just force yourself to be rigid and you do this, you’re going to get really tired soon. You will burn out. Meaning, you’ll become exhausted.
The other problem with rigidity is that it’s not fun. It destroys the fun. Flowing, moving and change they’re all fun. They’re interesting to our minds, but rigidity becomes boring.
Finally, rigidity is inefficient in the long run. It’s again one of those things that can sometimes be better short-term, it seems to be working short-term, but when you look at it in terms of months and years, it actually is less efficient.
So forcing yourself to do hours and hours of English when you really don’t want to, when you’re tired and exhausted, it may seem to help over a few weeks. You’ll get better results in one or two weeks.
But the problem is then eventually you will burn out and then you’ll totally avoid English completely, so when you look at it in terms of a year, how much do you accomplish in a year, you actually accomplish more when you’re relaxed, flowing and honoring your own cycles and rhythms.
You can think of this in another way, another metaphor we can use would be surfing.
So instead of paddling, paddling is this idea of forcing. You have the paddle and you’re pushing yourself against the waves or against the river or whatever, against the current. It’s an idea of force.
Surfers, what do surfers do? Surfers do the opposite. They go with the energy. They go with the waves. They’re not forcing anything. They’re using what’s there already, they’re using the pattern, they’re using the rhythm, they’re using the cycle, the wave and they’re going with it, not against it. This is the image and idea you need to have in your mind.
So, let’s talk about English. When you’re really high energy, when you’re feeling great, you’re super excited, you’re super motivated about English. You’re like yes, English I can’t get enough. That’s when you want to go intense. In other words, you want to be very intense with your learning.
Listen to English hours and hours a day. Read novels. Do as many chats in English as you can possibly get with native speakers or not with native speakers, it doesn’t matter. Immerse yourself completely in English when you’ve got that super high energy and motivation. Fantastic.
However, most people will find that after doing this for a period of time, it might be days, it might be weeks, it might be months, but at some point, they’ll find their energy sort of dropping, their motivation for English dropping.
Instead of fighting that and resisting it, just relax. Relax and during those periods when your energy’s dropping, you’re not enjoying it as much, change your focus, change what you’re doing. Focus more on having fun and less on seriously learning.
You might cut the amount of time that you’re learning English. So instead of doing hours a day maybe you just drop it back to one hour a day, even down to 30 minutes a day. And instead of doing more serious difficult content listen to easier things, read easier things.
Just relax the whole thing and respect the fact that your energy’s dropped a bit, go with that cycle instead of against it. When you do that, what you’ll find is then, guess what, it’ll start coming back up again and then you can do another period of intensity.
This also applies to the specific activities you’re doing. As I mentioned with my Spanish, there may be times where, for some reason, whatever reason, you’re most interested in, most focused on listening and generally with Effortless English we recommend that you focus mostly on listening.
But it’s okay if sometimes you’re just sort of sick of listening and you need a break from it. So pick up a book and read and just take a break for a few weeks or a few days, whatever you need. Take a break from listening. It’s okay. It’s not going to kill you. Read a comic book. Read a little easy novel, whatever, or just chat with people.
I constantly get these questions from people, what must I do exactly every day AJ? My answers are usually more flexible, there’s not one right answer.
I’ll say generally try to listen as much as you can and add in some interesting reading. But it’s really up to you, you have to honor these rhythms so don’t fight against it, go with them. It’s okay to make changes from day to day, week to week, month to month.
Overall, as you follow those rhythms, as you surf instead of paddle, you’ll find that your long-term results are much better with English and really with anything in life.
We’ll talk about this more in the commentary, how you can use this in all aspects of your life, not just English learning.
I’ll see you there. Have a great day. Bye for now.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.