سرفصل های مهم
درسنامه دیدگاه
توضیح مختصر
در این درس، داستانی در زمانهای گرامری مختلف بازگو میشود تا گرامر این زمانها را بهتر یاد بگیرید.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
چرخهها و ریتمها - دیدگاه
به داستانهای دیدگاه خوش آمدید. بیایید شروع کنیم. اولین نسخهی ما طبق معمول در گذشته است.
سایمون سنجاب ضدحال شناخته میشد. دوستانش همیشه به او ضدحال میگفتند. هر زمان که کسی خوش میگذراند، سایمون همیشه دربارهی موضوعهای دلگیرکننده صحبت میکرد. هر زمان که دوستانش مهمانی میگرفتند، سایمون همیشه زود میرفت.
بهترین دوست سایمون آنتونی خرگوش بود، و آنتونی برعکس سایمون بود. آنتونی همیشه اهل مهمانی شناخته میشد. آنتونی همیشه تا آخر شب در مهمانی میماند و خوش میگذراند.
روزی، سایمون و آنتونی با هم به مهمانی، پایین یک درخت بزرگ رفتند. در مهمانی سایمون یک سنجاب دختر زیبا را دید. او دم پرپشت بزرگی داشت. برای سایمون عشق در نگاه اول بود.
سایمون با سنجاب دختر صحبت کرد. اسمش آندریا بود. آندریا گفت: «دوست داری چه کار کنی؟» سایمون گفت: «من فقط دوست دارم کار کنم. همیشه آجیل جمع میکنم تا برای زمستان آماده بشم.» آندریا گفت: «اما برای تفریح چه کار میکنی؟» سایمون گفت: «هیچی.» آندریا حوصلهاش از سایمون سر رفت و رفت. سایمون بیچاره.
سایمون احساس افتضاحی داشت. حتی بیشتر از حد معمول احساس ناراحتی کرد. از آنتونی، دوستش، راهنمایی خواست. آنتونی گفت: «باید یاد بگیری که بیشتر خوش بگذرونی. دخترها تفریح رو دوست دارن.» پس سایمون تصمیم گرفت خوش گذراندن را تمرین کند تا بتواند آندریا را به دست بیاورد.
گفت: «من برای تمرین خوشگذرانی منضبط میشم.» هر روز در آینه نگاه میکرد و تمرین میکرد که لبخند بزند و بخندد. ها ها ها ها.
دفعهی بعد که آندریای سنجاب را دید، لبخند زد و خندید. ها ها ها ها. اما خندهاش واقعاً عجیب و ساختگی بود. آندریا فکر کرد سایمون عجیب است و رفت. سایمون بیچاره.
خب بعد، سایمون دورههای رقص را گذراند. هر روز با جدیت تمرین میکرد. هر روز بهمدت ۱۲ ساعت رقص تمرین میکرد. در حین رقصیدن، لبخند میزد و میخندید: «ها، ها، ها، ها؛ من دارم خوش میگذرونم.»
وقتی آندریای سنجاب را در مهمانی دیگری دید، با او رقصید. حرکات رقصش از نظر فنی خوب بود، اما خیلی خشک بود، بنابراین آندریا با شخص دیگری رقصید.
بالاخره سایمون تسلیم شد، ول کرد. از تمام تلاشهایش خسته شده بود. برای تعطیلات به تاهیتی رفت. هر روز دیر میخوابید. و بعد در طول روز در ساحل دراز میکشید و زیر نور آفتاب استراحت میکرد. هر شب پینیا کولادا مینوشید و به موسیقی جیمی بافت گوش میداد.
سایمون با آرامش و خوشحالی به خانه برمیگردد. در مهمانی بعدی، آندریا را دید و با او صحبت کرد. راحت گپ میزد و به او خوش گذشت. و از آنجا که خیلی آرام و خوشحال بود، به آندریا هم خوش گذشت. آنها ساعتها صحبت کردند.
بالاخره آندریا با سایمون دوست شد و آنها زندگی طولانی و شادی را در کنار تفریحات زیاد داشتند.
خب، نسخهی بعدی ما از داستان در آینده است. تصور کنید همان داستان اتفاق بیفتد، اما میدانیم که در آینده اتفاق خواهد افتاد، در آینده نگاه میکنیم تا آن را ببینیم.
در آینده، سنجابی بهنام سیمون وجود خواهد داشت و او بهعنوان ضدحال شناخته خواهد شد.
دوستانش همیشه او را اینطور صدا خواهند کرد. هروقت کسی خوش میگذراند، سایمون همیشه دربارهی موضوعهای دلگیرکننده صحبت خواهد کرد. و هر زمان که دوستانش مهمانی بگیرند، همیشه زود خواهد رفت.
در آینده، بهترین دوست سایمون آنتونی خرگوش خواهد بود. آنتونی برعکس سایمون خواهد بود. آنتونی همیشه اهل مهمانی شناخته خواهد شد. آنتونی همیشه تا آخر شب در مهمانی خواهد ماند و خوش خواهد گذراند.
روزی، سایمون و آنتونی با هم به مهمانی، پایین یک درخت بزرگ خواهند رفت. در مهمانی سایمون یک سنجاب دختر زیبا را خواهد دید. او دم پرپشت بزرگی خواهد داشت. برای سایمون عشق در نگاه اول خواهد بود.
سایمون با سنجاب دختر صحبت خواهد کرد. اسمش آندریا خواهد بود (gonna یعنی going to. غیررسمی است.) آندریا خواهد گفت: «دوست داری چه کار کنی؟» سایمون خواهد گفت: «من فقط دوست دارم کار کنم. همیشه آجیل جمع میکنم تا برای زمستان آماده بشم.»
و بعد آندریا خواهد گفت: «اما برای تفریح چه کار میکنی؟» سایمون خواهد گفت: «هیچی.» آندریا از سایمون خسته خواهد شد و خواهد رفت. سایمون بیچاره.
البته، سایمون احساس افتضاحی خواهد داشت. و حتی بیشتر از حد معمول احساس ناراحتی خواهد کرد.
پس، از آنتونی خرگوش راهنمایی خواهد خواست و آنتونی خواهد گفت: «باید یاد بگیری که بیشتر خوش بگذرونی. دخترها تفریح رو دوست دارن.» پس سیمون تصمیم خواهد گرفت که خوش بگذراند تا بتواند آندریا را به دست آورد. با خودش خواهد گفت: «من برای تمرین خوشگذرانی منضبط میشم.»
و هر روز در آینه نگاه خواهد کرد و لبخند زدن و خندیدن را تمرین خواهد کرد. ها ها ها ها. دفعهی بعد که آندریای سنجاب را میبیند، لبخند خواهد زد و خواهد خندید و خواهد گفت: «ها، ها، ها، ها، ها.» اما خندهاش واقعاً عجیب و ساختگی خواهد بود. آندریا فکر خواهد کرد که سایمون عجیب است و خواهد رفت. سایمون بیچاره.
خب بعد، سایمون دورههای رقص را خواهد گذراند. و البته، هر روز با جدیت تمرین خواهد کرد. هر روز ۱۲ ساعت رقص را تمرین خواهد کرد. و در حین رقصیدن لبخند خواهد زد و خواهد خندید، «ها، ها، ها، ها؛ من دارم خوش میگذرونم.»
وقتی آندریا سنجاب دختر را در مهمانی دیگری میبیند، با او خواهد رقصید. حرکات رقصش از نظر فنی خوب خواهد بود، اما خیلی خشک خواهد بود. پس آندریا با شخص دیگری خواهد رقصید.
بالاخره سایمون تسلیم خواهد شد. از تمام تلاشهایش خسته خواهد شد. برای تعطیلات به تاهیتی خواهد رفت. هر روز دیر خواهد خوابید. در طول روز فقط در ساحل دراز خواهد کشید و زیر نور آفتاب استراحت خواهد کرد. هر شب پینیا کولادا خواهد نوشید و به موسیقی جیمی بافت گوش خواهد داد.
بالاخره سیمون با احساس آرامش و خوشحالی به خانه بر خواهد گشت. در مهمانی بعدی، آندریا را خواهد دید و با او صحبت خواهد کرد، اما راحت گپ خواهد زد. به او خوش خواهد گذشت. و از آنجا که خیلی آرام و خوشحال است، به آندریا هم خوش خواهد گذشت. آنها ساعتها صحبت خواهند کرد.
در نهایت، آندریا با سایمون دوست خواهد شد و آنها زندگی طولانیای را در کنار هم خواهند داشت و حسابی تفریح خواهند کرد.
این پایان داستانهای دیدگاه ماست. هر روز به آنها و داستانهای کوتاه هم گوش دهید. فقط به تغییرات در فعلها و کلمهها توجه کنید. به قوانین گرامری فکر نکنید. توانایی گرامری طبیعی انگلیسی شما هر ماه بهتر و بهتر میشود.
بعداً میبینمتان. فعلاً خداحافظ.
متن انگلیسی درس
Cycles and Rhythms – POV
Welcome to the point of view stories. Let’s get started. Our first version is in the past as usual.
Simon the squirrel was known as a wet blanket. His friends had always called him a wet blanket. Whenever anyone was having fun, Simon always talked about depressing topics. Whenever his friends had a party, Simon always left early.
Simon’s best friend was Anthony, the rabbit and Anthony was the opposite of Simon. Anthony had always been known as a party animal. Anthony always stayed out late partying and having a great time.
One day, Simon and Anthony went to a party together at the bottom of a big tree. At the party Simon saw a beautiful girl squirrel. She had a big bushy tail. It was love at first sight for Simon.
Simon talked to the girl squirrel. Her name was Andrea. Andrea said, “What do you like to do?” Simon said, “I just like to work. I always gather nuts to prepare for the winter.” Andrea said, “But what do you do for fun?” Simon said, “Nothing.” Andrea became bored with Simon and left. Poor Simon.
Simon felt terrible. He felt even more bummed out than usual. He asked Anthony, his friend, for advice. Anthony said, “You must learn to have more fun. Girls like fun.” So Simon decided to practice having fun so he could get Andrea.
He said, “I will be disciplined about practicing fun.” Every day he looked in a mirror and he practiced smiling and laughing. Ha Ha Ha Ha.
The next time he saw Andrea the squirrel, he smiled and laughed. Ha Ha Ha Ha. But his laugh sounded really strange and fake. Andrea thought he was weird and she left. Poor Simon.
Well, next Simon took dancing lessons. He practiced diligently every day. Every day he practiced dancing for 12 hours. While he danced, he smiled and he laughed, “Ha, ha, ha, ha; I am having fun.”
When he saw Andrea the squirrel at another party, he danced with her. His dance moves were technically good, but he was very stiff, so Andrea danced with someone else.
Finally, Simon gave up, he quit. He was exhausted by all of his efforts. He took a vacation to Tahiti. Every day he slept late. And then during the day he laid on the beach and relaxed in the sun. He drank Pina Coladas every night and he listened to Jimmy Buffet music.
Simon returns home feeling relaxed and happy. At the next party, he saw Andrea and talked to her. He just chatted casually and he had a great time. And because he was so relaxed and happy, Andrea also had a great time. They talked for hours.
Eventually Andrea became Simon’s girlfriend and they had a long and happy life together and they had a lot of fun.
Okay, our next version of the story is in the future. Imagine the same story happening, but we know it’s gonna happen in the future, we’re looking into the future to see it.
So in the future, there will be a squirrel named Simon and he’ll be known as a wet blanket.
His friends will have always called him that. Whenever anyone is having fun, Simon will always talk about depressing topics. And whenever his friends have a party, he’ll always leave early.
In the future, Simon’s best friend will be Anthony, the rabbit. Anthony will be the opposite of Simon. Anthony will have always been known as a party animal. Anthony, will always stay out late partying and having a great time.
One day, Simon and Anthony go to a party together at the bottom of a big tree. At the party, Simon will see a beautiful girl squirrel. She’ll have a big bushy tail. It’ll be love at first sight for Simon.
Simon will talk to the girl squirrel. Her name is gonna be Andrea (gonna means going to. It’s casual.) Andrea will say, “What do you like to do?” Simon will say, “I just like to work. I always gather nuts to prepare for the winter.”
And then Andrea will say, “But what do you do for fun?” Simon will say, “Nothing.” Andrea will become bored with Simon and she’ll leave. Poor Simon.
Of course, Simon’s gonna feel terrible. And he’s even gonna feel more bummed out than usual.
So, he’s gonna ask Anthony, the rabbit for advice and Anthony’s gonna say, “You must learn to have more fun. Girls like fun.” So Simon will decide to practice having fun so he can get Andrea. He’ll say to himself, “I will be disciplined about practicing fun.”
And so every day he’s gonna look in the mirror and he’ll practice smiling and laughing. Ha Ha Ha Ha. The next time he sees Andrea, the squirrel, he’ll smile and laugh and he’ll say, “ha, ha, ha, ha.” But his laugh will sound really strange and fake. So Andrea will think he’s weird and she’ll leave. Poor Simon.
Well, next Simon will take dancing lessons. And, of course, he’s gonna practice diligently every day. Every day he’s gonna practice dancing for 12 hours. And while he dances he’ll smile and laugh, “ha, ha, ha, ha; I am having fun.”
When he sees Andrea the girl squirrel at another party, he’ll dance with her. His dance moves will be technically good, but he’ll be very stiff. So Andrea will dance with someone else.
Finally, Simon will just give up. He’ll be exhausted by all of his efforts. And he’s gonna take a vacation to Tahiti. Every day he’ll sleep late. During the day he’ll just lay on the beach and relax in the sun. He’ll drink Pina Coladas every night and listen to Jimmy Buffet music.
Finally, Simon will return home feeling relaxed and happy. At the next party, he’ll see Andrea and he’ll talk to her, but he’ll just chat casually. He’ll have a great time. And because he’s so relaxed and happy, Andrea will also have a great time. They’ll talk for hours.
Eventually, Andrea will become Simon’s girlfriend and they’ll have a long life together and have a lot of fun.
That’s the end of our point of view stories. Listen to them every day and the mini stories too. Just notice the changes in the verbs and the words. Don’t think about grammar rules. Your natural English grammar ability will get better and better every month.
See you next time. Bye for now.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.