درس دیدگاه

توضیح مختصر

در این درس، داستان کوتاه قبلی در زمانهای گرامری مختلف بازگو می‌شود تا گرامر این زمان‌ها را بهتر یاد بگیرید.

  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

دانلود فایل صوتی

متن انگلیسی درس

Search for Meaning POV Text

Hello, welcome to the POV (point of view) stories for “Search for Meaning.” Same story, let’s start.

Chris has always hated vegetables. He has only liked steak. He has only eaten steak, always, since he was a little baby. Since he was a little baby Chris has hated vegetables. Since he was a little baby he has only eaten steak. He has only liked steak.

Of course his mother has been worried about him. She has been worried about him because he never ate vegetables. His mother has admonished him every day. Every day since he was a baby, until recently, his mother has admonished him. She has admonished him and she has said “Chris, eat your vegetables. You must eat your vegetables”.

Well, she has admonished him every day, but Chris has ignored her every day. He has never eaten his vegetables. He has never listened to her. He has continued to eat steak and only steak. He has eaten steak for breakfast, he has eaten steak for lunch, he has eaten steak for dinner every day since he was a baby. He has been a steak eatin’ baby all his life.

Of course this has had unintended consequences. Because he has eaten only steak he has become fat very quickly. He has become very, very fat. In fact, each year he has gotten fatter and fatter and fatter very, very fast until, finally, he weighed 725 pounds when he was five years old. Of course this was terrible.

And at that time, when he became five, his mother became very worried and so she decided to pursue a new strategy. She pursued a new strategy with Chris. She said to Chris one day, “Chris, you know they kill poor kind little cows to make steak and you love animals, so Chris, follow your conscience.”

Oh, Chris became upset. He thought about the little poor cows being killed! Well, what ensued, next, was that Chris stopped eating steak. He completely stopped and he learned to love vegetables. He ate vegetables every day. And, of course, because he ate vegetables every day he became thin and healthy and strong. He was a happy little boy.

And that is the end of our first point of view story for “Search for Meaning.” Next, let’s go to the future. In the future, 100 years from now, in space or something, I don’t know, into the future.

There will be a boy named Chris. This boy will hate vegetables. He’s going to hate them. He’ll never eat vegetables. He’ll only like steak and he’ll only eat steak. Of course his mother is going to admonish him every day to eat vegetables. She’ll say “Chris, eat your vegetables. You must eat your vegetables!”

There will be unintended consequences. He will become fatter and fatter and fatter. He won’t want to be fat, but it will be an unintended consequence of eating steak and only steak. So he’ll become a very fat little boy. In fact, he’ll become super fat, obese. He’ll weight 725 pounds. He’ll only be five years old.

Now, of course, his mom is going to be very worried and she’ll decide to pursue a new strategy. One day she’s going to say to him “Chris, they kill poor kind little cows to make steak and you love animals, so Chris, follow your conscience.”

And Chris will become very upset, of course, and he’ll decide to stop eating steak. In fact, what will ensue is that he’ll stop eating steak completely. He’ll learn to love vegetables and he’ll become thin and super healthy and very strong. Chris will become a happy, healthy, thin little boy.

And that is the end of our point of view stories for “Search for Meaning.” I hope you enjoy them. Always enjoy your learning, enjoy your listening, smile, big deep breaths, move your body, strong physiology, always.

I will see you next time, bye-bye.

ترجمه‌ی درس

متن زاویه دید - در جست‌وجوی مفهوم

درود، به داستان‌های POV (زاویه‌ی دید) برای فصل «در جست‌وجوی مفهوم» خوش اومدین.

همون داستان، بیاین شروع کنیم.

کریس همیشه از سبزیجات بدش می‌اومده.

اون فقط استیک رو دوست داشته.

اون فقط استیک خورده، همیشه، از وقتی که یه بچه‌ی کوچیک بوده.

کریس از وقتی که یه بچه‌ی کوچیک بوده از سبزیجات بدش می‌اومده.

اون از وقتی که یه بچه‌ی کوچیک بوده فقط استیک خورده.

اون فقط استیک دوست داشته.

البته که مادرش نگران اون بوده.

نگرانش بوده بخاطر اینکه اون هیچوقت سبزیجات نمی‌خورده.

مادر هر روز به اون امر کرده.

هر روز از وقتی که یه بچه بوده، تا اخیرا، مادرش به اون امر کرده.

اون بهش امر کرده و گفته «کریس، سبزیجاتت رو بخور».

«تو باید سبزیجاتت رو بخوری».

خب، اون هر روز بهش امر کرده، ولی کریس هر روز نادیده‌ش گرفته.

اون هیچوقت سبزیجاتش رو نخورده.

اون هیچوقت بهش گوش نداده.

اون به خوردن استیک ادامه داده و فقط هم استیک.

اون واسه صبحونه استیک خورده، واسه ناهار استیک خورده، واسه شام استیک خورده، هر روز از وقتی که یه بچه بوده.

اون تموم عمرش یه بچه‌ی استیک‌خور بوده.

البته که این عواقب ناخواسته‌ای داشته.

بخاطر اینکه فقط استیک خورده اون خیلی سریعا چاق شده.

اون خیلی خیلی چاق شده.

در واقع، هر سال اون خیلی خیلی سریع چاق‌تر و چاق‌تر و چاق‌تر شده تا بالاخره وقتی پنج سالش بود وزنش ۷۲۵ پوند شد.

البته که این افتضاح بود.

و توی اون زمان، وقتی که اون پنج سالش شد، مادرش خیلی نگران شد و بنابراین تصمیم گرفت یه استراتژی جدید اتخاذ کنه.

اون واسه کریس یه استراتژی جدید در نظر گرفت.

اون یه روز به کریس گفت، «کریس تو می‌دونی که اونا گاو‌های بیچاره‌ی کوچولوی مهربون رو می‌کشن تا استیک درست کنن و تو عاشق حیوونایی، پس کریس، از وجدانت پیروی کن».

اوه، کریس ناراحت شدش.

اون به کشته شدن گاو‌های کوچولوی بیچاره فکر کردش.

خب، چیزی که حاصل شد بعدش، این بود که کریس خوردن استیک رو متوقف کرد.

اون کاملا دست نگه داشت و یاد گرفت که سبزیجات رو دوست داشته باشه.

اون هر روز سبزیجات خوردش.

و خب البته، بخاطر اینکه هر روز سبزیجات خوردش اون چاق و تندرست و قوی شدش.

اون یه پسر کوچولوی خوشحال بود.

و اینم از آخر داستان زاویه دید اولمون برای «در جست‌وجوی مفهوم».

بعدی، بیاین بریم به آینده.

توی آینده، صد سال از الان، توی فضا یا هر چی، نمی‌دونم، توی آینده.

یه پسری خواهد بود به اسم کریس.

این پسر از سبزیجات تنفر خواهد داشت.

اون قراره که ازشون تنفر داشته باشه.

اون هیچوقت سبزیجات نخواهد خورد.

اون فقط استیک رو دوست خواهد داشت و فقط استیک خواهد خورد.

البته که مادرش قراره که هر روز بهش امر کنه که سبزیجات بخوره.

اون خواهد گفت «کریس، سبزیجاتت رو بخور».

«تو باید سبزیجاتت رو بخوری»!

عواقب ناخواسته‌ای در کار خواهد بود.

اون چاق‌تر و چاق‌تر و چاق‌تر خواهد شد.

اون نخواهد خواست که چاق باشه، اما این از عواقب ناخواسته‌ی فقط و فقط استیک خوردن خواهد بود.

پس اون یه پسر کوچولوی خیلی چاق خواهد شد.

در واقع، اون اَبَرچاق خواهد شد، فربه.

اون وزنش ۷۲۵ پوند خواهد بود.

اون فقط پنج سال خواهد داشت.

حالا، البته که مادرش قراره که خیلی نگران بشه و اون تصمیم خواهد گرفت که یک استراتژی اتخاذ کنه.

اون یه روز قراره بهش بگه «کریس، اونا گاوهای کوچولوی مهربون رو می‌کشن تا استیک درست کنن و تو عاشق حیوونایی، پس کریس، از وجدانت پیروی کن».

و کریس خیلی ناراحت خواهد شد، مشخصا، و اون تصمیم خواهد گرفت که خوردن استیک رو متوقف کنه.

در واقع، چیزی که حاصل خواهد شد اینه که اون کاملا خوردن استیک رو متوقف خواهد کرد.

اون یاد خواهد گرفت که سبزیجات رو دوست داشته باشه و اون لاغر و فوق‌العاده تندرست و خیلی قوی خواهد شد.

کریس یه پسر کوچولوی خوشحال، تندرست و لاغر خواهد بود.

و اینم از آخر داستانای زاویه دیدمون واسه «در جست‌وجوی مفهوم».

امیدوارم که ازشون لذت ببرین.

همیشه از یادگیریتون لذت ببرین، از گوش دادنتون لذت ببرین، لبخند بزنین، نفسای بزرگ و عمیق، بدنتون رو حرکت بدین، فیزیولوژی قوی، همیشه.

دفعه‌ی بعدی می‌بینمتون، بدرود.