درس دیدگاه

توضیح مختصر

در این درس، داستان کوتاه قبلی در زمانهای گرامری مختلف بازگو می‌شود تا گرامر این زمان‌ها را بهتر یاد بگیرید.

  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

دانلود فایل صوتی

متن انگلیسی درس

Break Rules POV Text

Hello, this is AJ, welcome to the point of view stories for “Break Rules.” Let’s begin.

Andre has been an obedient white-collar worker for most of his life.

What has he been?

He has been an obedient white-collar worker.

Has he been a rebel most of his life?

No, he has not been a rebel most of his life, he has been an obedient white-collar worker.

In fact, he has been petrified to try anything new.

Has he been scared?

Yes, he has. He has been petrified. He has been petrified most of his life. He’s been very scared most of his life. He has been petrified to try anything new. And, in fact, his productivity has been very low. He has not been productive most of his life. His productivity has been very, very low.

And so, as a result, one day he was fired. He was fired from his job and he felt terrible. In fact, he beat himself up about it. He said to himself “Damn it! I blew it! I blew it! I was so stupid! I really blew it.” But he decided to change. He decided to become a rebel. He totally changed. He decided to constantly try new things. And he did, he constantly tried new things in every part of his life. He became a super rebel.

And one day he invented an amazing new toothbrush. He invented a nuclear-powered toothbrush and then he sold that amazing nuclear-powered toothbrush to millions of people. He became super rich. In fact, he became the richest man in the world. Why? All because he became a rebel.

All right, our next story happens in the future. Imagine this will happen in the future. We’re going to think about the future and imagine it. Here it goes.

In the future there’ll be a guy named Andre. He’ll be an obedient white-collar worker, a normal guy. In fact, he’s going to be petrified to try anything new. He’ll always be afraid, all the time. And, ah, his productivity will be very low. He’ll have very low productivity.

And so, one day, he’s going to be fired. He’ll be fired from his job because he’s boring and because his productivity is so low. And, at first, of course, he’s going to beat himself up about it. He’s going to feel terrible. He’ll say to himself “Damn it! I blew it! I blew it! I blew it! I was so stupid, I really blew it!”

But, then, he’ll stop beating himself up and he’ll decide to change. He’ll decide to become a rebel. He’ll become a super rebel! He’s going to constantly try new things every day in every part of his life, all the time, breaking the rules, trying new things.

And one day he’ll invent something amazing, he’ll invent an amazing new toothbrush. He’s going to invent a nuclear-powered toothbrush and then he’ll sell that toothbrush to millions of people. He’ll become super rich. In fact, he’s going to become the richest man in the world. And why, why will he be the richest man in the world? All because he became a rebel.

And that is the end of our point of view stories for “Break Rules.” I hope you will start breaking rules in your life. Break those old rules of learning English. Break them! Destroy them! You’re a new person now. You’re a rebel in the Effortless English Club.

Welcome, we’re happy to have you here. See you next time, bye-bye.

ترجمه‌ی درس

متن زاویه دید - قوانین رو بشکن

درود، ای‌جی هستم، به داستان‌های زاویه دید واسه فصل «قوانین رو بشکن» خوش اومدین.

بریم که شروع کنیم.

آندره بیشتر عمرش رو یه کارمند یقه سفید مطیع بوده.

اون چی بوده؟

اون یه کارمند یقه سفید مطیع بوده.

آیا اون اکثر عمرش رو یه یاغی بوده؟

نه، اون اکثر عمرش رو یاغی نبوده، اون یه کارمند یقه سفید مطیع بوده.

در واقع، اون انجام دادن هر چیز جدیدی وحشت داشته.

آیا اون می‌ترسیده؟

آره، همینطوره.

اون می‌ترسیده.

اون اکثر عمرش رو می‌ترسیده.

اون اکثر عمرش رو خیلی می‌ترسیده.

می‌ترسیده که یه چیز جدید رو امتحان کنه.

و در واقع، کاراییش خیلی پایین بوده.

اون اکثر عمرش رو کارامد نبوده.

کارایی اون خیلی خیلی پایین بوده.

و بنابراین، در نتیجه، یه روز اخراج شدش.

اون از کارش اخراج شد و حس افتضاحی داشت.

در واقع اون بخاطر این خودش رو سرزنش کرد.

اون به خودش گفت «لعنت بهش»!

«من گند زدم»!

«من گند زدم»!

«من خیلی احمق بودم»!

«من واقعا گند زدم».

ولی اون تصمیم گرفت که عوض شه.

اون تصمیم گرفت که یه یاغی بشه.

اون کاملا عوض شد.

اون تصمیم گرفت دائما چیزهای جدید امتحان کنه.

و این کار رو کرد، اون دائما توی تموم بخش‌های زندگیش چیزهای جدید امتحان کرد.

اون یه ابریاغی شد.

و یه روز یه مسواک خارق‌العاده‌ی جدید اختراع کرد.

اون یه مسواک که با انرژی هسته‌ای کار کنه اختراع کردش و بعد اون مسواک هسته‌ای خارق‌العاده رو یه میلیون‌ها نفر فروخت.

اون ابرپولدار شد.

در واقع، اون پولدارترین مرد توی دنیا شد.

چرا؟

همه‌ش بخاطر اینکه اون یاغی شدش.

بسیار خب، داستان بعدیمون توی آینده اتفاق می‌افته.

تصور کنین این توی آینده اتفاق می‌افته.

ما قراره به آینده فکر کنیم و تصورش کنیم.

می‌ریم که داشته باشیم.

توی آینده یه پسری خواهد بود به اسم آندره.

اون یه کارمند یقه سفید مطیع خواهد بود.

در واقع، اون قراره که از انجام دادن هر چیز جدیدی وحشت داشته باشه.

اون همیشه تموم مدت مرعوب خواهد بود.

و کارایی اون خیلی پایین خواهد بود.

اون یه کارایی خیلی پایین خواهد داشت.

و بنابراین، اون قراره که اخراج بشه.

اون از شغلش اخراج خواهد شد بخاطر اینکه حوصله‌سربره و کاراییش پایینه.

و اولش مشخصا اون قراره که بابت این خودش رو سرزنش کنه.

اون قراره که حس افتضاحی داشته باشه.

اون به خودش خواهد گفت «لعنت بهش»!

«من گند زدم»!

«من گند زدم»!

«من گند زدم»!

«من خیلی احمق بودم، واقعا گند زدم»!

ولی بعد اون دست از سرزنش خودش خواهد برداشت و تصمیم خواهد گرفت که تغییر کنه.

اون تصمیم خواهد گرفت که یاغی بشه.

اون یه ابریاغی خواهد شد!

اون قراره که دائما هر روز توی تموم بخشای زندگیش چیزای جدید امتحان کنه، تموم مدت در حال شکستن قوانین، آزمودن چیزای جدید.

و یه روز اون یه چیز خارق‌العاده اختراع خواهد کرد، اون یه مسواک جدید خارق‌العاده اختراع خواهد کرد.

اون قراره که یه مسواک که با انرژی هسته‌ای کار کنه اختراع کنه و بعد اون مسواک رو به میلیون‌ها نفر بفروشه.

اون ابرپولدار خواهد شد.

در واقع، اون قراره ثروتمندترین مرد دنیا بشه.

و چرا، چرا اون ثروتمندترین مرد دنیا خواهد شد؟

همه‌ش بخاطر اینکه یه یاغی شدش.

و اینم پایان داستان‌های زاویه دیدمون واسه «قوانین رو بشکن».

امیدوارم شما هم شروع به شکوندن قوانین توی زندگیتون کنین.

اون قواعد قدیمی یادگیری انگلیسی رو بشکون.

بشکونشون!

نابودشون کن!

تو دیگه الان یه آدم جدیدی.

تو یه یاغی توی باشگاه انگلیسی بدون‌زحمتی.

خوش اومدی، ما از اینکه تو رو اینجا داریم خوشحالیم.

دفعه‌ی بعدی می‌بینمتون، بدرود.