ماهی جادویی

توضیح مختصر

This traditional story is about finding a very special fish. Will Robert and his grandfather catch the magic fish? Watch and find out!

  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این داستان انگلیسی را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این داستان انگلیسی

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی داستان انگلیسی

The magic fish

Every day, Robert’s grandfather went fishing. One day, Robert asked to go too.

‘Well, I want to catch the magic fish. The first person to eat it will become the cleverest person in the world. Can you help me?’

‘Yes!’ said Robert, and they went fishing.

First, they caught a yellow fish with purple spots. ‘Wow! Is that the magic fish?’ asked Robert.

‘No,’ said his grandfather.

Then they caught a blue fish with red stripes. ‘Is that the magic fish?’ asked Robert.

‘No,’ said his grandfather.

Suddenly, they caught a big, beautiful silver fish with pink and green diamonds. Robert’s grandfather jumped for joy. It was the magic fish! They started to cook the fish, and his grandfather went to get some more wood. He asked Robert to watch the fish, but not to eat any of it.

Robert watched the fish very carefully. He saw a tiny bubble on its tail. He touched it with his finger. Pop! The bubble burst. The fish was very hot and burnt his finger. Ouch! He put his finger in his mouth.

When his grandfather came back, he saw that something was different. ‘Did you touch the fish?’ asked his grandfather.

‘Yes, I’m sorry,’ said Robert.

His grandfather sighed a happy sigh and gave Robert a big hug. ‘The magic fish chose you.

You are the cleverest boy in the world, and I am the proudest grandfather ever!’

ترجمه‌ی داستان انگلیسی

ماهی جادویی

هر روز، پدربزرگ رابرت به ماهیگیری می رفت. یه روز، رابرت هم خواهش کرد که بره.

“خوب، من می‌خوام یه ماهی جادویی بگیرم، اولین کسی که اونو بخوره، میشه باهوش ترین آدم دنیا. میتونی کمکم کنی؟ “

رابرت گفت : “بله” و اونها رفتن ماهیگیری.

روز اول اونها یه ماهی زرد با خال های بنفش گرفتن. رابرت پرسید : “واو، آیا اون ماهی جادوییه؟

پدربزرگش گفت : “نه”

بعد ، اونها یه ماهی آبی با خط های راه راه قرمز گرفتن. رابرت پرسید؟ “ اون ماهی جادوییه؟”

پدربزرگش گفت : “نه”

ناگهان، اونها یه ماهی بزرگ و زیبای نقره ای با خال های لوزی شکل صورتی و سبز گرفتن. پدربزرگ رابرت از خوشحالی پرید! . اون ماهی جادویی بود. اونها شروع به پختن ماهی کردن و پدربزرگش رفت تا یه مقدار بیشتری چوب بیاره. او از رابرت خواست حواسش به ماهی باشه ولی ازش نخوره.

رابرت به دقت به ماهی نگاه میکرد. یه حباب کوچیک روی دم ماهی دید. با انگشتش لمسش کرد. پوپ! حباب ترکید. ماهی خیلی داغ بودو انگشتش رو سوزوند. اووخ! انگشتش رو توی دهانش گذاشت.

وقتی پدربزرگش برگشت، دید یه چیزهایی تغییر کرده. پدربزرگش پرسید: “ آیا به ماهی دست زدی؟”

رابرت گفت : “بله، متاسفم” .

پدربزرگش آهی از روی خوشحالی کشید و رابرت را محکم بغل کرد. “ ماهی جادویی تو رو انتخاب کرده

تو باهوش ترین پسر توی دنیا هستی و منم سربلندترین پدربزرگم.”