داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 درس

سه تا جغد کوچولو

توضیح مختصر

داستان سه تا جغده و اینکه چطور یک سالشون رو سپری می کنن. تخم میذارن، به جاهای دور پرواز می-کنن و آخر سر برمی گردن خونه.

  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این درس

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی درس

Three little owls

With a bop and a bip and a bip and a bop, a wardrobe with three little owls on the top, and each of the three has decided to lay a shiny white egg as it’s charismas today.

One put on an apron, and one a smart dress. And why would they do that? I’m sure you can’t guess. The third thought she’d do even better than that, she’s wearing a gigantic vase for a hat.

They found a huge barrel. so each of them took a rod and a line and a paper clip hook.

In less than five minutes, they landed a bait. A fish so amazing it gave them a fright. with green wings and glasses he hasn’t a look of something you would normally find on a hook.

He is rising some speeches although he can’t speak, in language ranging from Hindi to Greek.

That’s so much excitement they’d all had in May. from June to September they fluttered away. To dance on the rooftops and hoot with delight. For much of the day and for all of the night.

In warm august sunshine, forget about rain, our three little owls were relaxing again.

With a bop and a bip and a bip and a bop, a wardrobe of three little owls on the top. The holyday’s ended and school must begin. The three little owls fly away to berlin, and then to Australia and then to Peru. They flew and they flew and they flew.

They crossed every dessert. They crossed every sea. In England for breakfast in china for tea.

With a bop and a bip and a bip and a bop, the rain has arrived now there’s no sign of star. Beneath his umbrella the fish starts to fret. Despite His new raincoat he is going to get wet. He really detests getting caught in storm. So puts on his gloves in his shoes to keep warm.

With a bop and a bip and a bip and a bop, a wardrobe with one soggy fish on the top. He sits there alone and forlorn his mac and wishes three little owls would come back.

Then just before Christmas the fish catches sight of three little owl flying home through the night. And what is it brings that warm flush on his cheeks? It’s what we can see in the little owl’s beaks: a jumbo sized basket brimful of fine treats like raisins and almonds and turkey and sweets and apples and ice cream and chocolates galore; a real Christmas feast, who could ever want more?!

My poems now finished. I come to stop with a bop and a bip and a bip and a bop.

ترجمه‌ی درس

سه تا جغد کوچولو

با یه باپ و یه بیپ و یه بیپ و یه باپ، یه جا رختی با سه تا جغد کوچولو روش. هر کدوم از اون سه تا تصمیم می‌گیرن که یه تخم سفید و براق بذارن برای اینکه امروز کریسمسه.

یکیشون یه پیشبند میبنده و یکیشون یه لباس شیک میپوشه. و چرا اونها این کار رو می کنن؟ مطمئنم که نمی تونید حدس بزنید! سومی فکر میکنه بهتره کاری بهتر از اونها انجام بده، بنابراین اون یه گلدون خیلی بزرگ به عنوان کلاه روی سرش میذاره.

اون ها یه بشکه بزرگ پیدا کردن. بنابراین هر کدومشون یه میله و یه ریسمان و یه قلاب که گیره ی کاغذی داشت برداشتن.

در کمتر از ۵ دقیقه، اون ها یه طعمه گرفتن. ماهی به قدری عجیب بود که اونها رو ترسوند. با بال های سبز و عینک، به چیزی که معمولاً سر یه قلاب پیدا می کنی، هیچ شباهتی نداشت.

هر چند که نمی تونه حرف بزنه، ولی چند تا سخنرانی تو دستش داره که به زبان های مختلفیه، از هندی گرفته تا یونانی.

کلی هیجان هست که تو ماه مِی تجربه می کنن. از جولای تا سپتامبر اونها به جاهای دور بال میزنن و میرن. روی سقف خونه ها می رقصن. و با سرخوشی و شوق صدا می کنن، بیشتر طول روز و کل شب رو.

زیر آفتاب داغ ماه آگوست، بارون رو فراموش کن، سه تا جغد کوچولوی ما دوباره استراحت می کنن.

با یه باپ و یه بیپ و یه بیپ و یه باپ، یه جا رختی با سه تا جغد کوچولو روش. تعطیلات تموم شده و مدرسه ها باید شروع بشه. سه تا جغد کوچولو به برلین، از آنجا به استرالیا و بعد به پرو پرواز می کنن. اونها پرواز می کنن و پرواز می کنن و پرواز می کنن.

اونها از روی همه صحراها رد میشن. از روی همه دریاها عبور می کنن. تو انگلیس برای صبحانه و تو چین برای چای.

با یه باپ و یه بیپ و یه بیپ و یه باپ، بارون از راه رسیده و هیچ نشانه ای از ستاره نیست. ماهی، زیر چترش، اعصابش داره خراب میشه. با وجود اینکه بارانی جدیدش تنشه، ولی داره خیس میشه. اون واقعاً از این که توی طوفان گیر بیفته، نفرت داره. بنابراین دستکش ها و و کفشاش رو میپوشه تا گرم نگهش دارن.

با یه باپ و یه بیپ و یه بیپ و یه باپ، یه جا رختی با یه ماهیِ خیس که روشه. تنها و بیکس و درمونده اونجا نشسته و آرزو میکنه که سه تا جغد برگردن.

بعد درست قبل از کریسمس، ماهی، سه تا جغد کوچولو رو که به سمت خونه توی شب پرواز می کنن رو می بینه. ولی چی همراش داره که گونه هاش رو گرم و سرخ میکنه؟ چیزی که ما روی منقارهای جغدهای کوچولو می بینیم. یه سبد خیلی بزرگ پر از خوردنی های قشنگ؛ مثل کشمش، بادام، بوقلمون، شیرینی، سیب و بستنی و یک عالمه شکلات. یک جشن واقعی کریسمس. کی میتونه چیزی بیشتر از این بخواد؟ حالا شعر من تموم شد و با یه باپ و یه بیپ و یه بیپ و یه باپ تمومش می کنم.