داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 درس

دست بوسه دار

توضیح مختصر

چستر باید به مدرسه بره. ولی اون نمی خواد به مدرسه بره و می خواد تو خونه، کنار مادرش بمونه. مامانش یه رازی داره. اون کف دست چستر رو می بوسه و می گه، هر وقت احساس تنهایی کردی، کافیه دستت رو به گونه ات فشار بدی و اینطوری دیگه هیچ وقت احساس تنهایی نمی کنی.

  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این درس

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی درس

The Kissing Hand

Chester Raccoon stood at the edge of the forest and cried. “I don’t want to go to school,” he told his mother. “I want to stay home with you. I want to play with my friends. And play with my toys. And read my books. And swing on my swing. Please, may I stay home with you?” Mrs. Raccoon took Chester by the hand and nuzzled him on the ear. “Sometimes we have to do things we don’t want to do,” she told him gently. “Even if they seem strange and scary at first. But you will love school once you start.” “You’ll make new friends. And play with new toys.” “and read new books. And swing on new swings. Besides,” she added, “I know a wonderful secret that will make your nights at school seem as warm and cozy as your days at home.” Chester wiped away his tears. He looked interested. “A secret? What kind of secret?” “A very old secret,” said Mrs. Raccoon. “I learned it from my mother, and she learned it from hers. It’s called the Kissing Hand.” “The Kissing Hand?” asked Chester. “What’s that?” “I’ll show you.” Mrs. Raccoon took Chester’s left hand and spread his tiny fingers into a fan. Leaning forward, she kissed Chester right in the middle of his palm. Chester felt his mother’s kiss rush from his hand, up his arm, and into his heart. Even his silky, black mask tingled with a special warmth.

Mrs. Raccoon smiled. “Now,” she told Chester, “Now whenever you feel lonely and you need a little loving from home, just press your hand to your cheek and think, ‘Mommy loves you. Mommy loves you.’ And that very kiss will jump to your face and fill you with toasty warm thoughts.” She took Chester’s hand and carefully wrapped his fingers around the kiss. “Now, do be careful not to lose it,” she teased him. “But, don’t worry. When you open your hand and wash your food, I promise you the kiss will stick.” Chester loved his Kissing Hand. Now he knew his mother’s love would go with him wherever he went. Even to school. And that night, Chester stood in front of his school and looked thoughtful. Suddenly, he turned to his mother and he grinned. “Give me your hand,” he told her. Chester took his mother’s hand in his own and unfolded her large, familiar fingers into a fan. Next, he leaned forward and kissed the center of her hand.

“Now you have a Kissing Hand, too,” he told her. And with a gentle “Good-bye” and “I love you,” Chester turned and danced away.

Mrs. Raccoon watched Chester scamper across a tree limb and enter school. And as the hoot owl rang in the new school year, she pressed her left hand to her cheek and smiled. The warmth of Chester’s kiss filled her heart with special words. “Chester loves you,” it sang. “Chester loves you.” I LOVE YOU

ترجمه‌ی درس

دست بوسه دار

چستر راکون تو حاشیه ی جنگل ایستاد و گریه کرد. اون به مادرش گفت: “من نمی خوام به مدرسه برم. می خوام تو خونه کنار تو بمونم. می خوام با دوستام بازی کنم و با اسباب بازی هام بازی کنم و کتاب هام رو بخونم و روی تابم، تاب بخورم. لطفاً، ممکنه تو خونه کنار تو بمونم؟”

خانوم راکون، دست چستر رو گرفت و توی گوشش با پوزه حرف زد. اون به نرمی گفت: “گاهی اوقات ما باید کارهایی رو که دوست نداریم، انجام بدیم. حتی اگه اوایل عجیب و غریب و ترسناک به نظر بیان. ولی همین که شروع به مدرسه رفتن کردی، دوستش خواهی داشت. تو دوست های جدید پیدا می کنی و با اسباب بازی های جدید بازی می کنی، و کتاب های جدید می خونی و روی تاب های جدید تاب می خوری.” اون ادامه داد: “به علاوه، من یه رازی بلدم که شبهای توی مدرسه رو به گرمی و نرمی و دنجیِ روزهای توی خونت میکنه.”

چستر اشک هاش رو پاک کرد. اون مشتاق به نظر می‌رسید. “یه راز؟ چه نوع رازی؟” خانم راکون گفت: “یه راز خیلی قدیمی. من اون رو از مادرم یاد گرفتم و مادرم هم از مادرش. اسمش دست بوسه دار هست.” چستر پرسید: “دست بوسه دار؟ چی هست؟” “بهت نشون میدم.”

خانوم راکون، دست چپ چستر رو تو دستش گرفت و انگشت های کوچکش رو از هم باز کرد. به جلو خم شد، و درست وسط کف دست چستر رو بوسید. چستر، بوسه مادرش رو که از دستش به سمت بازوش و بعد توی قلبش رفت، احساس کرد. حتی ماسک ابریشمی و مشکیش هم این گرمای خاص رو احساس کرد.

خانم راکون لبخند زد. به چستر گفت: “حالا، حالا هر وقت احساس تنهایی کردی و به یه عشق کوچیک از خونه احتیاج داشتی، کافیه دستت را به روی گونت فشار بدی و به این فکر کنی که؛ مامان دوستت داره، و اون بوسِ کوچولو میپره روی گونت و ذهنت رو با افکار گرم و خوشایند پر می کنه.”

اون دست چپ را گرفت و به آرامی انگشت هاش رو دورِ بوسه بست. و اینطور سر به سرش گذاشت: “حالا خیلی مراقب باش تا گمش نکنی. ولی نگران نباش، قسم میخورم وقتی که دستت رو برای شستن غذات باز می کنی بوسه همون جای خودش میمونه.”

چستر دست بوسه دارش رو دوست داشت. حالا اون می دونست که عشق مادرش هر جایی که بره با اونه. و همون شب، چستر جلوی مدرسه در حالی که افکارآلود به نظر می رسید، ایستاد. یهویی، به سمت مادرش برگشت و پوزخند زد. به مادرش گفت: “دستت رو بده به من.” چستر دست مادرش رو تو دستش گرفت و انگشت های بزرگ و زنانه اش رو از هم باز کرد. بعد به جلو خم شد، و وسط دست مادرش رو بوسید.

به مادرش گفت: “حالا تو هم دست بوسه دار داری.” و با یک خداحافظی و دوستت دارمِ گرم، چستر برگشت و رقص کنان دور شد.

خانم راکون، چستر رو که چهار نعل از میون درخت ها گذشت و به مدرسه رفت، تماشا کرد. و همین که زنگ سال تحصیلی جدید با صدای جغد زده شد، اون دست چپش رو به روی گونه فشار داد و لبخند زد. گرمای بوسه ی چستر قلبش رو با کلمات خاص پر کرد. اون آواز خوند: “دوستت دارم. چستر دوستت داره.” دوستت دارم.