داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 درس

کلیک، کلیک، ماااا. گاوهایی که تایپ می کنن.

توضیح مختصر

گاوها یه دستگاه تایپ گیر آوردن. تمام روز تایپ می کنن. اونها از کشاورز چند تا پتوی برقی می خوان. ولی کشاورز قبول نمی کنه پتو بده بهشون. پس، گاوها و مرغ ها اعتصاب می کنن. کشاورز هم نمی دونه چطور بدون شیر و تخم مرغ مزرعه رو اداره کنه. بنابراین، پیشنهاد گاوها رو قبول می کنه و دستگاه تایپ رو با پتو برقی تعویض می کنه. ولی اینبار دستگاه تایپ میفته دست اردک ها...

  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این درس

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی درس

Click, Clack, Moo. Cows that type

Farmer Brown has a problem. His cows like to type. All day long he hears: Click, Clack, Moo. Click, Clack, Moo. Clickety, Clack, Moo.

At first, he couldn’t believe his ears. Cows that type? Click, Clack, Moo. Click, Clack, Moo. Clickety, Clack, Moo.

Then, he couldn’t believe his eyes. Dear farmer Brown, the barn is very cold at night. We’d like some electric blankets. Sincerely, the cows.

It was bad enough the cows had found the old typewriter in the barn, now they wanted electric blankets! “no way!” said farmer Brown. “no electric blankets.” So the cows went on strike. They left a note on the barn door. Sorry. We’re closed. No milk today.

“no milk today!” cried farmer Brown. In the background, he heard the cows busy at work: Click, Clack, Moo. Click, Clack, Moo. Clickety, Clack, Moo.

The next day, he got another note: dear farmer Brown, the hens are cold too. They’d like electric blankets. Sincerely, the cows.

The cows were growing impatient with farmer Brown. They left a new note on the barn door. Closed. No milk, no eggs. “no eggs!” cried farmer Brown. In the background he heard them: Click, Clack, Moo. Click, Clack, Moo. Clickety, Clack, Moo.

“cows that type! Hens on strike! Whoever heard of such a thing? How can I run a farm with no milk and no eggs?” farmer Brown was furious.

Farmer Brown got out his own typewriter: dear cows and hens: there will be no electric blankets. You are cows and hens. I demand milk and eggs. Sincerely, farmer Brown.

Duck was a neutral party, so he brought the ultimatum to the cows.

The cows held an emergency meeting. All the animals gathered around the barn to snoop, but none of them could understand Moo. all night long farmer Brown waited for an answer.

Duck knocked on the door early the next morning. He handed farmer Brown a note: dear farmer Brown, we will exchange our typewriter for electric blankets. Leave them outside the barn door and we will send duck over with the typewriter. Sincerely, the cows.

Farmer Brown decided this was a good deal. He left the blankets next to the barn door and waited for duck to come with the typewriter.

The next morning, he got a note: dear farmer Brown, the pond is quite boring. We’d like a diving board. Sincerely, the ducks. Click, Clack, Quack. Click, Clack, Quack. Clickety, Clack, Quack.

ترجمه‌ی درس

کلیک، کلیک، ماااا. گاوهایی که تایپ می کنن

کشاورز براون یه مشکلی داره. گاوهاش دوست دارن تایپ کنن. همه ی طولِ روز، می شنوه: کلیک، کلیک، مااااا. کلیک، کلَک، ماااااا. کلیک، کلیک، مااااا.

اول، نمی تونست چیزی رو که می شنوه رو باور کنه. گاوهایی که تایپ می کنن؟ کلیک، کلیک، مااااا. کلیک، کلَک، ماااااا. کلیک، کلیک، مااااا.

بعد، نمی تونست چیزی رو که می بینه رو باور کنه. کشاورز عزیز، آقای براون؛ طویله ی ما شب ها خیلی سرده. ما چند تا پتوی برقی می خوایم. با احترام، گاوها.

اینکه گاوها از طویله دستگاه تایپ قدیمی رو پیدا کردن کم بود، حالا پتوی برقی هم می خوان! کشاورز براون گفت: “امکان نداره. هیچ پتوی برقی ای در کار نیست.” بنابراین، گاوها اعتصاب کردن. یه یادداشت رو در طویله گذاشتن.

متأسفم. بسته ایم. امروز شیر نداریم.

کشاورز براون فریاد کشید: “امروز شیر نداریم!” و اون پشت صدای گاوها رو شنید که سر کار بودن: کلیک، کلیک، مااااا. کلیک، کلَک، ماااااا. کلیک، کلیک، مااااا.

روز بعد، یه یادداشت دیگه گرفت: کشاورز عزیز، براون: مرغ ها هم سردشونه. اونها پتوی برقی می خوان. با احترام، گاوها.

گاوها دیگه حوصله شون از دست کشاورز سر رفته بود. یه یاداشت دیگه رو در طویله گذاشتن. بسته، شیر و تخم مرغ نداریم.

کشاورز براون فریاد زد: “تخم مرغ نداریم!” اون پشت ها صداشون رو شنید. کلیک، کلیک، مااااا. کلیک، کلَک، ماااااا. کلیک، کلیک، مااااا.

“گاوهایی که تایپ می کنن! مرغ هایی که اعتصاب کردن! کی همچین چیزی شنیده؟ چطور می تونم بدونِ شیر و تخم مرغ مزرعه رو اداره کنم!” کشاورز براون عصبانی بود.

کشاورز براون دستگاه تایپ خودش رو در آورد. گاوها و مرغ های عزیز: هیچ پتویِ برقی ای در کار نخواهد بود. شما گاو و مرغید. من تقاضای شیر و تخم مرغ دارم. با احترام، کشاورز براون.

اردک، حزبِ بی طرف بود، پس برای گاو ها اولتیماتوم برد.

گاوها یه جلسه ی اضطراری برگزار کردن. همه ی حیوان ها دورِ طویله برای جاسوسی جمع شدن، ولی هیچ کدوم متوجه مااااا نشد. همه ی طول شب، کشاورز براون منتظر جواب بود.

صبح زودِ روز بعد، اردک در رو زد. اون یه یاداشت داد دستِ کشاورز براون؛ کشاورز عزیر، آقای براون: ما دستگاهِ تایپ مون رو با پتویِ برقی تعویض می کنیم. پتوها رو بذار پشتِ در طویله. ما هم دستگاه تایپ رو با اردک می فرستیم. با احترام، گاوها.

کشاورز بارون، فکر کرد که معامله ی خوبیه. اون پتوها رو گذاشت کنار در طویله و منتظر اردک شد تا با دستگاه تایپ بیاد.

صبح روز بعد، یه یادداشت گرفت: کشاورز عزیز آقای براون: برکه خیلی خسته کننده است. ما یه تخته ی شیرجه می خوایم. با احترام، اردک ها. کلیک، کلَک، کوآک. کلیک، کلَک، کوآک. کلیک، کلَک، کوآک.