آملیا بدلیا

درباره‌ی این مجموعه:

سری کتاب های آملیا بدلیا نوشته ی پگی پریش

این مجموعه شامل 5 داستان انگلیسی زیر است:

یه روزِ دلگیر و ابری، مامان آملیا بدلیا دلش می‌گیره. چون هوا گرفته است و خبری از آفتاب نیست. آملیا بدلیا، به مامانش می‌گه بهتره که بره بیرون و بگرده. وقتی مامانش میره بیرون، آملیا بدلیا با کمک دوستاش، رو دیوار خونشون برای مامانش با گچ نقاشی‌هایی از گل‌ها و جاهایی میکشه که مامانش دوست داره. چون می‌خواد روز دلگیر مامانش رو تبدیل به یه روز شاد بکنه. وقتی مامانش میاد خونه و نقاشی‌ها رو می‌بینه، خیلی خوشحال میشه و از همه تشکر می‌کنه.

موقعی که یک جفت سینه سرخ شروع به ساختن لانه ای روی وسایل بازی آملیا بدلیا می کنند، او بین اینکه لانه را از بین ببرد تا بتواند از سرسره اش سر بخورد و یا اینکه سرگرمی خودش را متوقف کند تا شاهد بزرگ کردن جوجه ها توسط سینه سرخ ها باشد مردد می شود. او تصمیم می گیرد که به پرنده ها اجازه بدهد تا لانه خودشان را بسازند و جوجه هایشان را در آن بزرگ کنند.

آملیا بدلیا، عاشق اینه که با پدر و مادرش با ماشین ، برن گردش. یه روز، رفتن بیرون برای پیدا کردن خونه. تو راه، خونه‌هایی از سبک‌های مختلف دیدن. و وارد یه خونه تو یه مزرعه شدن و اونجا رو گشتن.

آملیا بدلیا قراره بره پارتیِ خواب، خونه­ی رُز. همه ­ی دخترای کلاس اونجان. آملیا بدلیا اول فکر می­کنه، پارتی خسته کننده است. ولی بعد می­بینه خیلی هم خوبه و خوش می­گذره.

قراره خاله بزرگ مایرا، به دیدنِ خانم و آقای راجرز بیاد. خانم و آقای راجرز می خوان همه چیز عالی و بی نقص باشه. خانم راجرز به آملیا بدلیا کارهایی میگه که انجام بده. ولی آملیا بدلیا همه چی رو قاطی می کنه و هیچ کاری رو درست انجام نمیده. چون کلمه ها رو با هم قاطی کرده و اشتباه متوجه شده. تنها کاری که درست انجام داده، درست کردن پایِ سیبه که خاله بزرگ مایرا خیلی دوستش داره و حس می-کنه تو خونه ی خودشه.