Coraline کتابخوانی
آموزش رایگان زبان انگلیسی > دوره: انگلیسی با علیرضا / فصل: کتابخوانی / فصل: Coraline کتابخوانیسرفصل های مهم
Coraline کتابخوانی
توضیح مختصر
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل ویدیویی
متن انگلیسی فصل
Hey guys!
Are you ready to read a story book?
Today I’m here to introduce you a very nice book
which is the most appropriate for English learners in pre-intermediate or intermediate level.
The book name is “Coraline”.
Coraline is a dark fantasy children’s novella
by British author “Neil Gaiman”
published in 2002 by Bloomsbury and Harper Collins.
It was awarded several times
and I thought it would be a cool book to be introduced to you guys.
So let’s get straight into it
and read this amazing book!
Coraline discovered the door a little while after they moved into the house.
It was a very old house.
It had an attic under the roof
and a cellar under the ground
and an overgrown garden with huge trees in it.
Coraline’s family didn’t own all of the house.
It was too big for that.
Instead they owned part of it.
There were other people who lived in the old house.
Miss Spink and Miss Forcible lived in the flat below Coraline’s, on the ground floor.
They were both old and round
and they lived in their flat with a number of ageing Highland Terriers
who had names like Hamish and Andrew and Jock.
Once upon a time Miss Spink and Miss Forcible had been actresses
as Miss Spink told Coraline the first time she met her.
“You see Caroline,” Miss Spink said getting Coraline’s name wrong,
“both myself and Miss Forcible
were famous actresses, in our time.
We trod the boards.
Oh luvvy!
Oh don’t let Hamish eat the fruitcake
or he’ll be up all night with his tummy.”
“It’s Coraline. Not Caroline.
Coraline.” Said Coraline.
In the flat above Coraline’s
under the roof
was a crazy old man with a big mustache.
He told Coraline that he was training a mouse circus.
He wouldn’t let anyone see it.
“One day, little Caroline
when they are all ready
everyone in the whole world
will see the wonders of my mouse circus.
You ask me why you cannot see it now.
Is that what you asked me?”
“No,
I asked you not to call me Caroline.
It’s Coraline.”
“The reason you cannot see the mouse circus
is that the mice are not yet ready and rehearsed.
Also
they refuse to play the songs I have written for them.
All the songs I have written for the mice to play go oompah oompah.
But the white mice will only play Toodle Oodle, like that.
I am Thinking of trying them on different types of cheese.
Coraline didn’t think there really was a mouse circus.
She thought the old man was probably making it up.
The day after they moved in
Coraline went exploring.
She explored the garden.
It was a big garden
at the very back was an old tennis court
but no one in the house played tennis
and the fence around the court had holes in it
and the net was mostly rotted away
there was an old Rose garden filled with stunted flyblown rosebushes
there was a rockery that was all rocks
there was a fairy ring
made of squidgy brown toadstools
which smelled dreadful if you accidentally trod on them.
There was also a well.
On the first day Coraline’s family moved in
Miss Spink and Miss Forcible
made a point of telling Coraline how dangerous the well was
and they wanted her to be sure she kept away from it.
So Coraline set off to explore for it
so that she knew where it was
to keep away from it probably.
She found it on the third day…
And That was a part of this story book.
I hope you enjoyed and liked it.
If you want to read the whole novella
it is available on Zabanshenas app
with an audio file for which you can set the speed.
So you can read the story
and listen to it at the same time…
And what’s better than this?
Take care of yourselves!
Buh-Bye =)
ترجمهی فصل
سلام بچهها!
برای خوندن یه کتاب داستان آمادهاید؟
امروز اومدم که یه کتاب خیلی خوب بهتون معرفی کنم
که برای زبانآموزان با سطح پیش از متوسطه و متوسطه مناسبترینه.
اسم کتاب “ کورالاین” هستش.
کورالاین یه رمان کوتاه تخیلی دارک برای کودکانه
از نویسندهی بریتانیایی “نیل گیمن”
که در سال ۲۰۰۲ توسط بلومزبری و هارپرکالینز چاپ شد.
چندین بار جایزه دریافت کرده
و فکر کردم میتونه کتاب عالیای برای معرفی به شماها باشه.
پس مستقیم بریم سراغش
و این کتاب حیرتانگیز رو بخونیم!
کورالاین در رو مدت کوتاهی بعد از اینکه به اون خونه نقل مکان کردند، پیدا کرد.
یه خونهی خیلی قدیمی بود.
زیر سقف یه اتاق زیر شیروونی داشت
و یه انبار زیر زمین
و یه باغ متراکم با درختان بزرگ.
خونوادهی کورالاین صاحب کل خونه نبودند.
خونه بزرگتر از این حرفا بود.
بهجاش یه بخشیش مال اونا بود.
آدمهای دیگهای هم بودن که تو اون خونهی قدیمی زندگی میکردن.
خانم اسپینک و خانم فورسیبل طبقهی پایین کورالاین اینا، تو طبقهی همکف زندگی میکردند.
جفتشون پیر و چاق بودن
و تو واحد خودشون با چندتا سگ پیر هایلند تریر زندگی می کردند
که اسماشون هیمش و اندرو و جاک بود.
یه زمانی خانم اسپینک و خانم فورسیبل بازیگر بودند
اونطوری که خانم اسپینک به کورالاین اولین باری که دیدش، گفت.
خانم اسپینگ گفت: میبینی کرولاین؛ درحالی که اسم کورالاین رو اشتباه میگفت
هم من و هم خانم فورسیبل
تو زمان خودمون، بازیگرهای معروفی بودیم.
ما به عنوان بازیگر رو صحنه حاضر میشدیم.
اوه عزیزم!
عه نذار هیمش اون کیک میوهای رو بخوره
وگرنه تا صبح بخاطر معدهش باید بیدار بمونه.
“اسمم کورالاینه. نه کرولاین
کورالاین”. کورالاین گفت.
طبقهی بالای کورالاین اینا
زیر سقف
یه پیرمرد دیوونه با یه سیبیل کلفت زندگی میکرد.
به کورالاین گفت که مشغول تعلیم سیرک موشهاست.
به هیچکس اجازه نمیداد که ببینه.
کرولاین کوچولو، یه روزی
وقتی همشون آماده باشن
همهی آدمای کل دنیا
شگفتی سیرک موشهای منو میبینن.
از من میپرسی چرا الان نمیتونی ببینیش
این سوال تو از منه؟
نه
من ازتون خواستم که بهم نگید کرولاین
اسمم کورالاینه.
دلیل اینکه تو نمیتونی سیرک موشها رو ببینی
اینه که موشها هنوز آماده و تمرین کرده نیستند.
همچنین
از اجرای سرودهایی که من براشون نوشتم امتناع میکنن.
تموم سرودایی که من برای اجرا نوشتم اومپا اومپا دارن.
ولی موشهای سفید چیزی شبیه تودل اودل اجرا میکنن.
دارم به این فکر میکنم که انواع مختلف پنیر رو روشون امتحان کنم.
کورالاین فکر نمیکرد که سیرک موشها واقعا وجود داشته باشه.
فکر کرد که احتمالا پیرمرد اونا رو از خودش درمیاره.
فردای روزی که نقل مکان کردن
کورالاین رفت برای کاوشگری.
باغ رو وارسی کرد.
یه باغ بزرگ بود
اون پشت مشتا یه زمین تنیس قدیمی بود
ولی هیچ کس تو اون خونه تنیس بازی نمیکرد
و نردههای اطراف زمین سوراخ شده بود
و بیشتر تور تنیس هم پوسیده شده بود
یه باغچهی گل رز پر از بوتههای رز حشره زدهی رشد نکرده اونجا بود
یه باغ صخرهای که تماما از سنگ بود
یه حلقهی قارچ وجود داشت
که از قارچ سمی قهوهای نرم و خیس به وجود اومده بود
که اگه اتفاقی روش پا میذاشتی بوی وحشتناکی میداد.
یه چاه هم وجود داشت.
روز اولی که خونوادهی کورالاین نقل مکان کردن
خانم اسپینک و خانم فورسیبل
به کورالاین اشاره و تاکید کردن که چقدر اون چاه خطرناکه
و ازش خواستن که حتما ازش دور بمونه.
پس کورالاین شروع کرد به کاوش کردن
که بدونه اون کجاست
احتمالا برای اینکه از اونجا دور بمونه.
روز سوم پیداش کرد…
و این بخشی از این کتاب داستان بود.
امیدوارم لذت برده باشید و خوشتون اومده باشه.
اگه بخواید کل رمان رو بخونید
تو اپلیکیشن زبانشناس در دسترسه
با فایل صوتیای که میتونید سرعتش رو تنظیم کنید.
پس میتونید داستان رو بخونید
و همزمان بهش گوش بدید…
و چی بهتر از این؟
مراقب خودتون باشید!
خدانگهدار!