واژگان

فصل: کتاب ششم / درس: ابی کمک‌رسان / درس 2

واژگان

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

واژگان

بخش ۴

لیست کلمات

صومعه

اسم. abbey خانه یا گروهی از خانه‌ها است، جایی که راهبان یا راهبه‌ها در آن زندگی می‌کنند.

وقتی راهب به صومعه برگشت، بلافاصله به اتاق‌خوابش رفت.

فراوان

صفت. اگر چیزی فراوان باشد، در مقادیر زیادی موجود است.

کیک، کلوچه و آب‌نبات به قدری فراوان بود که کودک بسیار خوشحال شد.

ملحق شدن

فعل. ملحق شدن به چیزی به‌معنای در کنار آن بودن یا پیوستن به چیز دیگری است.

او می‌تواند به مکالمات برادرش گوش دهد، چون اتاقش در مجاورت اتاق او است.

کافی

صفت. اگر چیزی کافی باشد، کافی یا بیش از کافی است.

مقدار کافی‌ای از جو برای تغذیه‌ی اسب وجود داشت.

خشک

صفت. اگر مکانی arid باشد، گرم و خشک است و باران بسیار کم می‌بارد یا بدون باران است.

گیاهان زیادی در بیابان خشک رشد نمی‌کنند.

کلیسای جامع

اسم. cathedral یک کلیسای مهم است و اغلب بزرگ و زیبا ساخته شده است.

کلیسای جامع بزرگ صبح‌های یکشنبه مملو از جمعیت است.

بحران

اسم. بحران شرایط سختی است که اوضاع بدتر یا بهتر می‌شود.

بحران تمام شد و اوضاع به حالت عادی بازگشت.

محروم کردن

فعل. محروم کردن شخصی از چیزی به‌معنای این است که نگذاریم او آن را داشته باشد.

چون کودک بد بود، بعد از شام از دسرش محروم شد.

خشک‌سالی

اسم. خشک‌سالی یک دوره‌ی زمانی طولانی است که در آن باران کم می‌بارد یا نمی‌بارد.

پس از سه ماه خشک‌سالی، پوشش گیاهی و درختان شروع به مردن کردند.

واجدالشرایط

صفت. اگر کسی واجدالشرایط باشد، مجاز است کاری را انجام دهد یا چیزی را داشته باشد.

فقط افرادی که بلیت خریداری کرده‌اند واجدالشرایط دریافت جایزه هستند.

روزه گرفتن

فعل. روزه گرفتن به‌معنای این است که برای مدتی بدون غذا و نوشیدنی بمانید.

در دین او، پنج روز روزه می‌گیرند و سپس جشن بزرگی می‌گیرند.

غر زدن

فعل. غر زدن به‌معنای شکایت کردن است.

او درباره‌ی اینکه مجبور بود جمعه دیروقت کار کند غر می‌زد.

داخل کشور

قید. اگر کسی inland برود، به مرکز یک کشور یا سرزمین سفر می‌کند.

رودخانه در نزدیکی محوطه‌ی اردوگاه به‌سمت داخل زمین خمیده می‌شد.

مرطوب

اسم. moisture قطره‌های کوچک آب در هوا یا روی سطح است.

اگر روی پنجره نفس بکشید، رطوبت نفس شما روی شیشه جمع می‌شود.

با این وجود

قید. اگر چیزی nonetheless اتفاق بیفتد، با وجود اتفاقات دیگر رخ می‌دهد.

او سعی کرد سگ را بیرون از لجن نگه دارد، اما با این وجود کثیف شد.

سوگند

اسم. سوگند یک وعده‌ی رسمی و غالباً عمومی است.

قضات باید سوگند یاد کنند که در دادگاه نسبت به همه منصف باشند.

چمنزار

اسم. چمنزار یک منطقه‌ی مسطح وسیع پر از چمن است.

چمنزار برای یک مزرعه عالی بود، چون تپه و درخت وجود داشت.

ناهموار

صفت. اگر منطقه‌ای از زمین ناهموار باشد، عبور از آن سخت و دشوار است.

ماشینشان نمی‌توانست در امتداد جاده‌های ناهموار خیلی جلو برود.

کمیاب

صفت. اگر چیزی کمیاب باشد، مقدار بسیار کمی از آن وجود دارد.

وقتی بنزین کمیاب بود، به‌جای رانندگی با دوچرخه به مدرسه می‌رفتیم.

حدس زدن

فعل. to speculate یعنی حدس زدن درباره‌ی چیزی.

خواهرم به آسمان نگاه کرد و حدس زد که فردا باران ببارد.

متن انگلیسی درس

Vocabulary

Unit 4

Word list

abbey

n. An abbey is a house, or group of houses, where monks or nuns live.

When the monk returned to the abbey, he went immediately to his bedroom.

abundant

adj. If something is abundant, then it is available in large quantities.

Cakes, cookies, and candy were so abundant that the child was very happy.

adjoin

v. To adjoin something means to be next to or attached to something else.

She can listen to her brother’s conversations because her room adjoins his.

ample

adj. If something is ample, then it is enough or more than enough.

There was an ample supply of oats to feed the horses.

arid

adj. If a place is arid, then it is hot and dry and gets very little or no rain.

Not many plants grow in the arid desert.

cathedral

n. A cathedral is an important, and often large and beautifully-built, church.

The large cathedral is full of people on Sunday mornings.

crisis

n. A crisis is a difficult time when things are going to either get worse or better.

The crisis was over and things returned to normal.

deprive

v. To deprive someone of something means to not let them have it.

Because the child was bad, she was deprived of her dessert after dinner.

drought

n. A drought is a long period of time in which little or no rain falls.

After three months of drought, the vegetation and trees started dying.

eligible

adj. If someone is eligible, then they are permitted to do or have something.

Only people who bought tickets were eligible to win a prize.

fast

v. To fast means to go without food or drink for a period of time.

In her religion, they fast for five days and then have a big feast.

grumble

v. To grumble means to complain.

He grumbled about having to work late on Friday.

inland

adv. If someone goes inland, they travel into the center of a country or land.

The river curved inland near the campground.

moisture

n. Moisture is small drops of water in the air or on a surface.

If you breathe on a window, moisture from your breath collects on the glass.

nonetheless

adv. If something happens nonetheless, then it occurs despite some other thing.

She tried to keep the dog out of the mud, but it got dirty nonetheless.

oath

n. An oath is a formal, often public, promise.

Judges must take an oath to be fair to everyone in court.

prairie

n. A prairie is a large flat area of grassland.

The prairie was perfect for a farm, because there were hills and trees.

rugged

adj. If an area of land is rugged, then it is rocky and difficult to travel through.

Their car couldn’t make it far along the rugged roads.

scarce

adj. If something is scarce, then there is a very small amount of it.

When gasoline was scarce, we rode our bike to school instead of driving.

speculate

v. To speculate means to guess about something.

My sister looked at the sky and speculated that it would rain tomorrow.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.